داستان جزيره خضراء
در داستاني که در مورد تشرّف علي بن فاضل مازندراني در سال
[ صفحه 68]
690 هجري در جزيره «خضراء» از طرق بسيار موثّق نقل شده حاکي است که اقامتگاه امام قائم (عليه السلام) و همسران و فرزندانش در جزيره «خضراء» است اينک اصل داستان را از کتاب اثباة الهداة نقل مي کنيم:
علاّمه مجلسي در بحارالأنوار از يحيي بن فضل در کتاب «رسالة البحر الابيض و الجزيرة الخضراء» از علي بن فاضل مازندراني مجاور نجف در حديث بسيار طولاني چنين نقل مي کند:
وارد شهري از شهرهاي غرب (اسپانيا) شدم مرکبهائي از بلاد امام عصر (عج) وارد آنجا شد، يکي از مسافرين آنها پير مردي بود که چون مرا ديد گفت: نام تو چيست؟ گمان مي کنم علي باشد.
گفتم: آري،
گفت: نام پدرت چيست؟ گويا فاضل باشد؟
گفتم: آري، چه خوب نام من و پدرم را مي شناسي.
گفت: بدان که نام و اصل و وصف و خصوصيات ترا براي من بيان کرده اند و من تا جزيره خضراء با تو هستم.
بسيار خوشحال شدم مرا با خود به دريا برد، روز شانزدهم به آب سفيدي رسيديم، پرسيدم اينجا کجاست؟
گفت: بحر ابيض است و آن جزيره خضراء است که اين آب سفيد اطرافش را گرفته است و به حکمت خداوند چون کشتيها و وسائل
[ صفحه 69]
نقليه ديگر دشمنان به اينجا رسند غرق مي شوند و به آنحضرت دست نيابند. سپس وارد جزيره خضراء شديم و رفتيم در مسجد، شخصي بنام «سيد شمس الدين» را ديدم که مي گفت: من از نوه هاي امام عصر (عج) هستم، پس از گفتگوئي به او گفتم: هرگز امام را ديده اي؟
گفت: نه ولي پدرم نقل کرد که صداي امام را شنيده ام و خودش را نديده ام و امّا جدّم، هم خودش را ديده است و هم صدايش را شنيده است، آنگاه با آن سيد از شهر بيرون رفتيم و به پيرمردي رسيديم، از سيد احوال آن پير مرد را پرسيدم، گفت: اين کوه را مي بيني، در وسط آن جاي خرّمي است و در آن چشمه اي است و کنار چشمه، قبّه اي است و اين مرد با رفيقش خادم آن قبّه است، من هر صبح جمعه مي روم آنجا خدمت امام عصر (عج) (البته با توجه به آغاز حديث، خود امام را نمي بيند و صدايش را نمي شنود) و در قبّه دو رکعت نماز مي خوانم و کاغذي مي يابم که در آن حکم مرافعه اي را که در هفته به من رجوع مي کنند در آن نوشته، کاغذ را بر مي دارم و هر چه در آن نوشته به آن عمل مي کنم.
علي بن فاضل گويد: از خادمها خواهش کردم مرا به حضور امام (عج) ببرند، گفتند: راهي ندارد، آن رفيقم به من گفت: دستور آمده که تو را به وطن برگردانم، براي من و تو مخالفت روا نيست. [1] .
[ صفحه 70]
ناگفته نماند که علي بن فاضل داستان خود را به طور مفصّل در کتابي بنام «الفوائد الشمسيّه» آورده است، و ضمناً به احتمال قوي آن آب سفيد که در داستان فوق آمده همانند يک حصار محکم و مجّهز، دشمن را از آن جزيره دفع مي کند.
بعضي از نويسندگان به عنوان احتمال مطرح کرده اند که شايد اين جزيره خضراء (با توجّه به آب سفيد و ساير خصوصيات که در داستان آمده بود) همان مثلّث برمودا که از عجيب ترين و مرموزترين مکانهاي روي زمين است و در غربي ترين اقيانوس اطلس قرار دارد باشد.
از عجائب مثلّث برمودا اينکه هر هواپيما يا کشتي به حدود آن برود بطور اسرارآميزي ناپديد مي گردد، و جالب اينکه آبهاي آن سفيد است، و هر روز خبر غرق شدن تعداد تازه اي از کشتيهاي اقيانوس پيما در آبهاي سفيد «مثلّث بر مودا» به گوش رسيده است.
خلبانها و ملوانهائي که در اين منطقه حوادثي را تجربه کرده اند گزارش داده اند که در مسير خود، به صورت اسرارآميزي تغيير جهت حاصل شده و به مناطقي که تصميم نداشته اند هدايت شده اند. [2] .
اين هم يک احتمالي است، که بايد دانشمندان و محقّقان تحقيق بيشتري کنند.
[ صفحه 71]
فقط در اينجا اضافه مي کنيم: يکي از دعاهاي حضرت مهدي (عج) اين است که:
«اَللّهُمَّ اَحْجُبْني عَنْ عُيُونِ اَعْدائي وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَ اَوْلِيائي؛
خدايا مرا از ديدگان دشمنانم پوشيده بدار و بين من و دوستانم اجتماع حاصل کن.» [3] .
به مقتضاي استجابت اين دعا، اقامتگاه آنحضرت از دشمنان محفوظ خواهد بود. و ممکن است همين مطلب تأييدي باشد که آن جزيره، در مثلّث بر مودا است.
از سوي ديگر غير از همسر و فرزندان، جمعي از دوستانش که طبق روايتي سي تن از «اوتاد» و برجستگان هستند [4] همواره در خدمت آنحضرت بسر مي برند.
بهر حال بايد با ذکر اشعار حافظ گفت:
يوسف گم گشته باز آيد به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
دور گردون گرد و روزي بر مراد مانگشت
دائماً يکسان نماند حال دوران غم مخور
هان مشو نوميد چون واقف نه اي ز اسرار غيب
باشد اندر پرده بازيهاي پنهان غم مخور
[ صفحه 72]
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور
به گفته ملامحسن فيض کاشاني:
اي تو ما را راحت جان الغياث
دردها را جمله درمان الغياث
اي سرو سرکرده هر سروري
نيست ما را بي تو سامان اَلْغياث
قائم آل پيامبر (عج) دست گير!
بي توام افتان و خيزان الغياث
کار شرع از دست شد بيرون خرام
تازه کن آئين ايمان الغياث
عالمي گرديد مالامال شرّ
از جفا و جور و طغيان الغياث
خون ما خوردند اين دجّاليان
مهدي و هادي دوران الغياث
فيض شد دلتنگ صحراي فراق
مونس دل راحت جان الغياث
توضيح ديگر اينکه:
براساس داستان «علي بن فاضل» فرزندان حضرت ولي عصر (عج) در جزيره اي بنام خضراء در اقيانوس اطلس، زندگي مي کنند، و شخص آن بزرگوار همه ساله در موسم حج شرکت نموده، پس از زيارت آباء و اجداد طاهرينش در حجاز، عراق و طوس به جزيره باز مي گردد و غالب اقامت آن بزرگوار در همان جزيره است. [5] .
پاورقي
[1] اثباة الهداة، ج 7، ص 371.
[2] شرح اسرار آميز اين ماجرا را در کتاب عدل منتظر، ص 84 تا 99 و در کتاب «مثلّث بر مودا» بخوانيد.
[3] مصباح کفعمي، ص 219.
[4] بحار، ج 52، ص 158.
[5] عدل منتظر، شماره 5 کتاب سالانه مسجد صدريه تهران، ص 92.