بازگشت

شرح کوتاهي درباره ولايت فقيه


ولايت يعني رهبري و حکومت، فقيه يعني کسي که داراي شرايط استنباط احکام از ادلّه اسلامي باشد، به علاوه عادل و پرهيزکار نيز باشد.

بنابر اين وليّ فقيه يعني مرجع تقليدي که شايستگي نيابت عام امام زمان (عليه السلام) را دارد، چنين فردي مي تواند به جانشيني از امام زمان (عليه السلام) زمام امور مردم را بدست گيرد، البتّه عقل و حتي آيات و روايات هم بيانگر اين است که در ميان افراد، اعلم موجودين تقدّم دارند.



[ صفحه 49]



درباره اصل ولايت فقيه دلائل فراوان داريم از جمله در روايت آمده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سه بار فرمود:

«خدايا جانشينان مرا مورد رحمتت قرار ده، شخصي پرسيد جانشينان شما کيانند؟

فرمود: آنانکه پس از من مي آيند، گفتار و سنّت (روش و سيره) مرا نقل مي کنند و پس از من آن را به مردم مي آموزند.»

اسحاق بن يعقوب (رحمه الله) گويد از عثمان بن سعيد (رحمه الله) اوّلين نائب خاص امام زمان (عليه السلام) خواستم نامه اي به امام عصر (عج) برساند.

و در ضمن نامه پرسيدم در زمان غيبت به چه کسي مراجعه کنيم؟

امام (عج) با خط خودشان در پاسخ چنين مرقوم فرمود:

«... وَ اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةِ فَارْجِعُوا فِيها اِلي رُواةِ اَحادِيثِنا، فَاِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْکُمْ وَ اَنـَا حُجَةُ اللّهِ؛

... در حوادث به راويان احاديث ما مراجعه کنيد که آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا هستم برشما»

. [1] .

البتّه دلائل ولايت فقيه بسيار زياد است در اين باره به کتاب شريف ولايت فقيه امام خميني (رحمه الله) مراجعه کنيد.

در احتجاج طبرسي آمده: امام عسکري (عليه السلام) در ضمن حديث طولاني فرمود:



[ صفحه 50]



«فَاَمّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لاَِمْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلِّدُوهُ، وَ ذلِکَ لايَکُونُ اِلاّ بَعْضَ فُقَهاءِ الشِيعَةِ لا جَمِيعَهُمْ؛

هر کدام از فقهاء که نگهدارنده نفس خود از انحرافات و صبر انقلابي دارند و حافظ دين خود و مخالف هوي و هوس خود و مطيع فرمان خدايش باشد، بر عوام است که از وي تقليد کنند و چنين صفاتي را بعضي از فقهاي شيعه دارند، نه همه آنها.» [2] .

با توجّه به واژه «تقليد» که به معني پيروي است، مي فهميم که امور مردم در زمان غيبت به فقهاء ربّاني سپرده شده و آنها ولايت بر مردم دارند.

اين حديث، شرايط يک فقيه را که مي تواند جانشين امام زمان (عليه السلام) باشد بيان مي کند.

از آنجا که توضيح اين روايت خود کتاب مفصّلي مي خواهد بطور خلاصه بايد حکومتش بر مردم همانند حکومت امام علي (عليه السلام) باشد، آنجا که برادرش عقيل، که از گرسنگي رنگ بچه هاي او پريده شده و مطالبه کمک اضافي از بيت المال مي کند، آهن سرخ گداخته در دستش مي گذارد. [3] .



[ صفحه 51]



و آنجا که با خبر مي شود خلخال يک زن يهودي به دست دشمن از پايش در آمده سخت عصباني مي شود. [4] .

و آنجا که مي بيند کارگزارانش به بيت المال تجاوز کرده اند و بنفع خويشاوندان برداشت کرده اند هر چند پسر عموي آنحضرت باشد نامه اي آتشين مي نويسد و به او اعتراض مي کند و از کار برکنارش مي سازد و مي نويسد: «اين تبعيض را از دو فرزندم حسن و حسين (عليهما السلام) هم نمي پذيرم.» [5] .

و آنجا که مي بيند فرماندارش به ميهماني پولداري رفته فريادش به اعتراض بلند مي گردد. [6] .

نامه هاي آنحضرت، (که در نهج البلاغه آمده) به استانداران و بخشداران و فرماندارانش گوياي اين گونه حقائقي است که نائب برحق امام زمان (عليه السلام) رعايت مي کند.

بنابراين ولايت فقيه همان دنباله امامت است. يعني مجتهد اعلم به نيابت عام از امام زمان (عليه السلام) امور رهبري امّت را بدست مي گيرد.


پاورقي

[1] مدرک پيشين، ص 101 ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 457.

[2] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 263، سفينة البحار، ج 2، ص 381.

[3] نهج البلاغه، خطبه 224.

[4] نهج البلاغه، خطبه 27.

[5] نهج البلاغه، نامه 41.

[6] نهج البلاغه، نامه 45.