بازگشت

انتظار، در انديشه دکتر علي شريعتي


انتظار مسأله حساسي است به خاطر اين که اساس احساس، انديشه، و مسؤليت اجتماعي مارا در بر مي گيرد و مهمتر از آن بيش از همه مسائل و اصول اعتقادي که در ميان ما مطرح است...

مسأله انتظار را من... نه از نظر روايي و کلامي و فرقه اي، بلکه از نظر اجتماعي و تاريخي و طبقاتي بررسي مي کنم. نه اثبات و استدلال و بحث اعتقادي در خود عقيده، بلکه ارزش هاي انساني، آثار اجتماعي و نقشي که در تاريخ، جامعه، زندگي، مسؤوليت فردي و طرز تفکر دارد يا مي تواند داشته باشد.

اصل انتظار به معناي کلي ـ نه انتظار خاص شيعي ـ دو نوع است: انتظار منفي و انتظار مثبت. اين دو انتظار درست ضد يکديگرند؛ يکي بزرگترين عامل انحطاط است و ديگري بزرگترين عامل حرکت و ارتقا، يکي تن دادن به ذلت و توجيه «وضع موجود» و ديگري پيش رونده و آينده گرا...

انتظار به اين معني است که گروهي «منتظر» باشند که نجات بخشي



[ صفحه 51]



خواهد آمد. پس اين فکر چهار پايه اساسي دارد:

1.اسارت، 2.غيبت، 3.انتظار، 4.نجات...

از انتظار و اعتقاد به اين که نجات بخشي که اکنون غائب است خواهد آمد و عدالت را مستقر خواهد کرد و بشريت را نجات خواهد داد و حقيقت و عدل و برابري پيروز خواهد شد، به صورت منفيش دشمنان عدالت و عاملين فساد و تبهکاري و کساني که هيچ مسؤوليتي در زندگي شان نمي شناسند و هيچ حدي شرارت و فسادشان را محدود نمي کند استناد مي کنند، به اين معنا که مردم را قانع و معتقد مي کنند که نجات بشر و استقرار عدالت فقط و فقط موکول به ظهور نجات بخش خاص غيبي است، نه هيچ کس و کسان ديگر...

و چنين استدلال مي کند که اگر من عدالت را استقرار نمي دهم و اگر قدرتي يا حکومتي ظلم و فساد مي کند جبري و طبيعي است، غير عادي نيست و چون طبيعي است بايد پذيرفت که پذيرفتني است و چون ناگزير و حتمي است، در برابرش مخالفت و مقاومت ممکن نيست و هر کوشش و فداکاري در راه عدالت و اصلاح عموم بيهوده است، پوچ است... مي بينيم که غيبت، با اين گونه توجيه از «انتظار منفي» بهترين وسيله است براي کساني که جنايت و ظلم و فساد و ستم مي کنند و دين و مذهب را آلت منافع گروهي و مادي و سياسي و معنوي خودشان کرده اند تا به نيابت امام از پيروان او کار بگيرند و بر گرده انديشه و اقتصاد و زندگي و کوشش و



[ صفحه 52]



فعاليت آنها سوار شوند...

اما همين اصول با همين اعتقادات، يعني اعتقاد به انتظار، اعتقاد به دوره غيبت و اعتقاد به جبري و حتمي بودن نجات در آخرالزمان، يک رويه متضاد با اين رويه دارد که بزرگترين قدرت نفي کننده اين عوامل است و مردمي که مجهز به اين ايدئولوژي اند نيرومندترين سلاح را براي نابودي فساد و بزرگترين ضربه را براي کوبيدن ظلم و بزرگترين انرژي را براي حرکت به طرف آينده دارا مي باشند.

... انتظار، هم يک اصل فکري اجتماعي و هم يک اصل فطري انساني است، به اين معنا که اساساً انسان موجودي است منتظر و هر که انسان تر، منتظرتر، و همچنين جامعه بشري، به معناي اعم، داراي غريزه انتظار است، چه جامعه طبقاتي، چه جامعه ملي و چه جامعه گروهي... هر تمدني و فرهنگي... معتقد به انقلاب بزرگ و نجات بخش در آينده و بازگشت به عصر طلايي، عصر پيروزي عدالت و برابري و قسط (مي باشد)... بنابراين، هم تاريخ به ما مي گويد که جامعه ها همواره معتقد به پيروزي قطعي حقيقت و عدالت و آزادي بشريت در آينده اند و هم جامعه شناسي، معتقد است که هر جامعه اي در نهاد خويش اين اعتقاد را به عنوان عکس العمل طبيعي و فطري ساختمان خودش، در توجيه هاي مختلف دارد...

... انتظار، سنتز تضاد ميان دو اصل متناقض با هم است: يکي



[ صفحه 53]



«حقيقت» و ديگري «واقعيت»... وضع موجود يعني واقعيتي که در عالم خارج واقع شده است، با حقيقتي که در اسلام، به آن معتقديم، تناقص دارد، چه بکنيم؟ اسلام انسان را نجات مي دهد و عدالت و ترقي را به وجود مي آورد.

... چاره اي نيست جز اين که پيروان ديني که مدعي نجات و سيادت انسان و توده هاي محروم و نابودي ظلم و جنايت و مدعي استقرار يک نظام جهاني به نفع انسانند، معتقد باشند که اين حقيقت اگر چه در طول اين هزار و چهارصد سال نتوانسته به شعارهاي خودش جامه عمل بپوشاند، اما خواهد پوشاند و قطعاً پيروز خواهد شد و عدالت جبراً مستقر خواهد گشت و علي رغم اين نظام ضد حقيقت که بر اسلام حاکم شد و بر تاريخ نيز حاکم است و رنجي که بشريت هنوز از ستم مي برد و هر روز قدرت زر و زور بر حقيقت بيشتر مي چربد و همچنين علي رغم اين قدرت هاي ابليسي و ضد انساني که در حال گسترش است و زوال ناپذير مي نمايد، جبراً حقيقت محکوم بر واقعيت باطل، ولي حاکم، پيروز مي شود و ما منتظر و مؤمن چنين روزي و چنين واقعه اي هستيم و چون خداوند بصراحت وعده پيروزي اسلام را در قرآن داده: «ليظهره علي الدين کله»، و نويد داده که توده هاي ضعيف و مردم جهان را پيشوايان بشريت خواهد کرد و زمين را به آنها خواهد بخشيد و محرومان وارث قدرتمندان و زر پرستان خواهند شد. و مي بينيم که نشده است، در تحقق آن شک داريم، هر چند همه عوامل تاريخي و اجتماعي موجود به نابودي حق و ضعف روز



[ صفحه 54]



افزون جبهه عدالت گواهي دهند.

اين تضاد ميان «واقعيت باطل حاکم» و «حقيقت نجات بخش محکوم» را جز «انتظار» به پيروزي جبري و قطعي حقيقت نمي تواند حل کند...

... انتظار مثبت به معناي نفي وضع موجود در ذهن آدمي و در زندگي و ايمان انسان منتظر است و اگر اين انتظار را ملت محکوم از دست داد محکوميت را به عنوان سرنوشت محتومش براي هميشه خواهد پذيرفت. اگر منتظر تغيير نباشيم، آنچه در حکومت علي صورت گرفته و يا آنچه در کربلا اتفاق افتاد، برايمان پايان داستان است و ديگر عکس العملي در طبيعت و تاريخ و هستي و زندگي بشر نخواهد داشت، اين اعتقاد، هم بر خلاف ايمان به حقيقت، و هم بر خلاف مصلحت زندگي فرد در جامعه انسان مسؤول است.

ستم ها، جنايت ها، ظلم ها همه داستاني و حادثه اي نيمه تمام در تاريخ بشر است، اين داستان به سود عدالت و حقيقت و به زيان ستم و فساد و پليدکاري پايان خواهد پذيرفت...

... انتظار جبر تاريخ است. اين مسأله براي روشنفکران که با مکتب ها و فلسفه هاي علمي تاريخ آشنايي دارند بي نهايت شورانگيز است.

من که در اين گوشه اي از زمين و اين لحظه از تاريخ منتظرم تا در آينده اي که ممکن است فردا يا هر لحظه ديگر باشد ناگهان انقلابي در سطح جهاني به نفع حقيقت و توده هاي ستمديده روي دهد که من نيز در



[ صفحه 55]



آن بايد نقشي داشته باشم و اين انقلاب... با پرچم و شمشير و زره و يک جهاد عيني با مسؤوليت انسان هاي معتقد به آن است...

هر کس اين سؤال به ذهنش مي رسد که امام زمان، اين رهبر نجات بخش انتهاي تاريخ، چگونه مي تواند بر جهان پيروز شود؟ در اين جا امام صادق عليه السلام يک توجيه بسيار عميق و کاملاً جامعه شناسانه و تاريخي دارد که: «قدرت هاي ستمکار و قطب هاي جنايت و ظلم بقدري با هم خواهند جنگيد که در نيرو و قدرت فرسوده مي شوند و بقدري از درون به فساد خواهند رفت که مقاومت شان را از دست مي دهند و آنگاه شما از بيهوشي و خواب خرگوشي بيدار شده و چون مسلح به نيروي ايمان و آگاهي هستيد بر آن قدرت هاي از درون پوسيده و از برون فرسوده پيروز مي شويد» و اين پيروزي بر اساس منطق و عينيت و سنت هاي اجتماعي است، سنت هايي که در اسلام قوانين خداوند است نه قوانين ماترياليستي.

وقتي خداوند کاري را بخواهد، اسبابش را فراهم مي کند... من در اينجا معتقدم که تاريخ به طرف پيروزي جبري عدالت و نجات قطعي انسان ها و توده هاي ستمديده و نابودي حتمي ظلم و ظالم مي رود... اعتقاد به اين جبر قطعي که تاريخ به نفع عدالت تمام مي شود و سرنوشت نوع بشر در زمان، به نفع پيروزي جامعه مشترک و زندگي مشترک انسان ها ختم مي شود، که خود يک «انتظار» است، بزرگترين عاملي است که ستمديده ها و استثمار شونده ها را نيرو و ايمان مي بخشد و به پيروزي سرنوشت



[ صفحه 56]



خودشان و طبقه خودشان و منفجر شدن نظام استثمار حاکم بر زمان شان اميدوار مي کند و اين ايمان قطعي نه تنها آنها را بي مسؤليت و منفي و لش بار نمي آورد بلکه، درست بعکس، نيرو و قدرت و اطمينان به آنها مي دهد و همچون سلاحي است که اراده عدالتخواهان و اميد ستمديدگان را به آينده بيشتر کرده و آنها را در اين راه مجهزتر و متحرک تر مي کند. در اين اعتقاد به انتظار، کساني که زير بار ستم و ظلم له مي شوند و آنها که مي بينند حقيقتشان بازيچه ستمکاران و دين شان وسيله ابزار دست ضد دين گشته مأيوس نمي شوند و مطمئنند اراده خداوند نيز که همان جبر تاريخ و همان نظام سنت تاريخي است به عنوان قانوني همچنان که در طبيعت است در تاريخ هم به سود پيروزي سرنوشت او، فکر او، راه او، و نجات نوع و طبقه او جاري است و بنابراين عوامل ضد تاريخ انسان و ضد عدالت و خائن به سرنوشت بشريت مظلوم، نمي توانند در برابر اين جبري که محکوميت و مرگ آنها را امضا کرده و پيروزي حقيقت و عدالت و مردم را اعلام نموده، مقاومت کنند و يا اثري بگذارند.

چه، مشيت الهي که به شکل قانون علمي در طبيعت و در تاريخ حاکم است و «تقدير الهي» که به شکل «تقدير علمي» تجلي دارد، تحقق نهايي رسالت پيامبران را که استقرار حکمت «آگاهي» و قسط «برابري» است و انسان (رستگاري، رهايي از همه عوامل ضد انساني) هدف رسالت است، «مقدر» کرده و پيروزي مستضعفان زمين و حتي روي کار آمدن و به دست



[ صفحه 57]



گرفتن رهبري جهان و حاکميت بر تمام زمين را براي اين طبقه تضمين نموده و با صراحت و قاطعيت اعلام مي کند که در اين تنازع تاريخي و نبرد جاري در طول زمان، بقاي صلح، نتيجه نهايي و اجتناب ناپذير است و زمين را ـ که منبع توليد، اقتصاد و حاکميت و قدرت است و موضوع اصلي جنگ طبقات ـ نسلي تصاحب خواهد کرد که شايسته ماندن است: و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر، ان الارض يرثها عبادي الصالحون...

انتظار، به بشر آينده گرايي و بينش بزرگ مي دهد، اما بشر امروز در نظام پليد مصرفي انتظار را از دست داده و فقط منتظر اتوبوس ايستاده است.

(انتظار يعني)... تسلسل و وحدت تاريخي. انتظار ـ به اين عنواني که در تشيع هست ـ سه دوره را به هم متصل مي کند: دوره اول، نبوّت و دوره دوم، امامت و پس از آن غيبت است که در آن، نه نبوّت وجود دارد و نه امامت حکومت عيني دارد...

منتظر، هم از لحاظ فکري و هم از نظر عملي و مادي... انسان آماده اي است که هر لحظه احتمال مي دهد شيپور انقلاب نهايي نواخته شود و او خود را مسؤول شرکت در اين جهاد که بر اساس قوانين جبري الهي قطعاً آغاز خواهد شد مي داند و خود به خود هم آماده است، هم متعهد، و هم مجهز و هر شيعه به اميد شنيدن آواز امام سر بر بستر مي نهاد.

... آن انقلاب جهاني و پيروزي آخرين، دنباله و نتيجه يک نهضت بزرگ عدالتخواهي عليه ظلم در جهان است، و در طول زمان، نهضتي که



[ صفحه 58]



يک دوره، نبوت رهبريش کرد و بعد از خاتميت، امامت و سپس در دوران طولاني غيبت، علم.

... اعتقاد به انتظار، اعتقاد به اين است که وعده خداوند در قرآن براي مسلمانان و همچنين ايده آل هر انسان ستمديده و آرزوي همه توده هاي محروم تحقق پيدا خواهد کرد و جامعه بي طبقه، بي ستم، بي ظلم، بي تزوير و جامعه اي که در آن انسان، عدالت، قسط، و حقيقت براي هميشه حاکم خواهد بود، و هرگز بازيچه ستمکاران و فريبکاران نخواهد شد، علي رغم همه عاملان نيرومند مسلح فساد و ظلم پيروز مي شود.

«وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِي الاْءَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ؟ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَرِثِينَ» (قصص، 5)

مي بينيم «انتظار» يک نويد و عامل خوشبيني تاريخي است، عامل توجيه وراثت مبارزه، تسلسل تاريخي، جبر تاريخي، ايمان به عدالت و پيروزي حقيقت و ايمان به نابودي قطعي ستم و ظلم و پليدي در سرنوشت انسان و ايمان به اين که تاريخ در زندگي بشر بر روي همين زمين و پيش از مرگ، نه در قيامت و پس از مرگ، به پيروزي ستمديدگان و نابودي ستمکاران منتهي خواهد شد.

منتظر، انسان متعهدي است که هر لحظه در انتظار انفجار قطعي نظام هاي ضد انساني است و همواره خود را براي شرکت در چنين انقلاب جهاني و بدر دوّمي که با شمشير علي و زره پيغمبر و به دست فرزند پيغمبر



[ صفحه 59]



و علي برپا مي شود، آماده مي کند.

و بنابراين، انتظار مذهب اعتراض و نفي مطلق نظام حاکم و وضع موجود است، در هر شکلي، انتظار نه تنها از انسان سلب مسؤوليت نمي کند، بلکه مسؤوليت او را در سرنوشت خودش و سرنوشت حقيقت و سرنوشت انسان، سنگين، فوري، منطقي و حياتي مي کند. [1] .



[ صفحه 60]




پاورقي

[1] انتظار مذهب اعتراض، دکتر علي شريعتي. با تلخيص.