مرحوم حاج شيخ عبدالکريم و يکي از اولياي خدا
نظير اين دو داستاني که گذشت، قصه اي است که مرحوم آيةاللَّه اراکي از مرحوم حاج شيخ عبدالکريم (مؤسس حوزه قم) نقل فرمود. چکيده اش اين است که مرحوم حاج شيخ از امام حسين عليه السلام خواست که به او از علوم لدنّي افاضه کند. به او گفته مي شود: با نابينايي که کنار قبر جناب حبيب مي نشيند در ميان بگذار. حاج شيخ آن کور را در آنجا ديدار و قصه را با او در ميان مي گذارد. شخص نابينا به او مي گويد: بيا برويم منزل. او را مي برد در محله فقير نشين آخر شهر کربلا و منزل خود را به او نشان مي دهد و مي گويد: فردا بيا اينجا.
مرحوم حاج شيخ فردا که به سراغ او مي رود همسايگان مي گويند: مات الاعمي يعني کور مرده است.
حاج شيخ دستش بند مي شود وطبق وظيفه شرعي، کارهاي مربوط به خاکسپاري او را نظارت مي کند.
نگارنده مي گويد: گرفتاري آن دو تاجر و حرکاتي که از مرحوم حاج شيخ بروز کرده است، مقدمه انجام کارهاي ابدان اين اولياء خدا بوده است؛ گرچه در هر کدام درسهاي تربيتي و آشنايي با اسرار جهان است.