بازگشت

نحوه ي تلفّظ لفظ خاتم در خاتم النبيين و معناي آن


لفظ «خاتم» را در آيه به چند صورت مي توان خواند، ولي اختلاف در تلفظ آن، کوچک ترين اثري در مفاد و معناي آن پديد نمي آورد. اينک احتمال هاي مختلف آن مطرح و بررسي مي کنيم.

الف) «خاتِمْ» بر وزن «حافظ» که به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختم کننده است.

ب) «خَاتْم» به فتح «تا»، بر وزن «عالَم» و معناي آن «آخر» و «آخرين» است.

ج) «خاتَم» بر وزن «عالَم» است، ولي به معناي چيزي که با آن اسناد و نامه ها را مهر مي کردند، است.

د) «خاتَمَ» به فتح «تاء» و «ميم» بر وزن «ضَارَبَ» فعل ماضي از باب مضاربه است و به معناي کسي است که پيامبران الهي را ختم کرد.

نتيجه اين که لفظ «خاتم» را به هر صورت تلفظ کنيم، معناي آيه، اين مي شود که حضرت محمّد (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) پيامبر الهي است و پيامبري و نبوت، با آمدن او، ختم شده، و پس از او، پيامبر و کتاب و شريعت و دين ديگر، نخواهد آمد. علاوه بر کار برد اين لفظ در آيات ديگر قرآن [1] به همين معنا، تفاسير قرآن و سخن دانشمندان لغت [2] در اين باره، شواهد گوياي ديگر است.

پس مي توان به اين نتيجه رسيد که «خاتميّت» مشتق از «خاتم» و ريشه ي آن، کلمه ي «ختم» به معناي «پايان» است. رايج ترين معنايي که واژه شناسان عرب براي کلمه ي «خاتم» گفته اند، اين است که «خاتم» به معناي «مايختم به» (وسيله ي ختم و پايان يافتن چيزي) است، مانند «طابع» که وسيله ي طبع کردن چيزي است.

در اين معنا، تفاوتي ميان خاتِم (بر وزن ناظم) و خاتَم (بر وزن آدم) نيست. ابن فارس، در مقاييس اللّغة گفته است:

«... فأمّا الخَتْم، وهو الطّبع علي الشي ء فذالک من الباب أيضاً؛ لأنَّ الطّبِعْ لايکون إلاّ بعد بلوغ آخره في الاحراز. و الخاتَم مشتقّ منه [الختم ]؛ لأنَّ به يختم. ويقال: «الخاتِم [بالکسر]، والخاتام و الخَيْتام. [3] .

کاربرد ديگر «خاتِم (بر وزن ناظِم)» همانند «خاتَم»، به معناي «پايان» و «آخر» يا «آخرين» است. ابن منظور در «لسان العرب» گفته است: «خِتام القوم وخاتِمُهُم و خاتَمُهُم: آخرهم... و «الخاتم» و «الخاتَم» من أسماء البنّي (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم)». [4] .

از تتبّع در کلمات واژه شناسان و کاربردهاي واژه ي «خاتم (بر وزن ناظم)» به دست مي آيد که، بيش تر کاربردهاي آن، به معناي «آخر» و «پايان» يا «آخرين» است. [5] .

بر همين اساس، «خاتم الأنبياء» يکي از القاب پيامبر اکرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) است و به اين معنا است که او، آخرين پيامبر الهي است، به اين معنا که به وسيله ي او، پيامبري، پايان يافته است. روشن است که اين دو معنا، با هم ملازمه دارند و در نتيجه، مفاد خاتميّت، اين است که رسول اکرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) آخرين پيامبر الهي است، و پس از وي، کسي به عنوان «پيامبر»، از جانب خداوند برگزيده نخواهد شد. چنين دلالتي، مورد قبول مفسّران فريقين است و تحليل برخي از انديشه مندان بر دو قرائت «خاتَم» و «خاتِم» قابل توجّه است. به عنوان مثال، «ابوالبقاء عکبري» دانشمند معروف، در ذيل آيه ي «وخاتم النبيّين» مي نويسد:

[1] خاتَم (به فتح تاء)، يا فعل ماضي از باب مفاعله است؛ يعني، محمد (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) پيامبران الهي را ختم کرد؛ [2] و يا مصدر است که بنابر اين، «خاتم النبيين» به معناي ختم کننده ي پيامبران خواهد بود؛ زيرا، مصدر، در اين قبيل موارد، به معناي اسم فاعل است؛ [3] و يا آن طور که ديگر دانشمندان گفته اند، خاتَم (به فتح تاء) اسم است به معناي آخر آخرين؛ [4] و يا آن گونه که بعضي ديگر گفته اند، به معناي اسم مفعول است، يعني «مختوم به النبيّون»، پيامبران الهي، به پيامبر اسلام، مهر و ختم شده اند.

اين چهار احتمال، در صورتي است که «خاتم» به فتح «تاء» قرائت شود، و اگر به کسر «تاء» قرائت شود، چنان که شش نفر از «قراء سبعه» اين طور قرائت کرده اند، نيز به معناي «آخر و آخرين» است.

خلاصه بنابر هر يک از اين پنج احتمال، معناي آيه، اين است که حضرت محمد (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) آخرين پيامبر الهي است و پس از او پيامبر ديگري نخواهد آمد. [6] .

با اين تبيين کامل واژه شناختي «خاتم»، جايي براي پندار نادرست برخي از نويسندگان بابي - بهايي، باقي نمي ماند. آنان گفته اند، چون «خاتم»، در لغت، به معناي زينت انگشت آمده است، ممکن است منظور از «خاتم النبيين» اين باشد که رسول اکرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) از حيث کمالات و مقامات، به جايي رسيده است که زينت ساير پيامبران است، همان طور که انگشتري، زينت انگشت انسان است!

نيز، اين سخن که چون «خاتم» براي تصديق کردن مضمون نامه به کار مي رفته است، يعني، صاحب نامه، با مهر کردن آخر آن، مضمون نامه را تصديق مي کرده است، ممکن است «خاتم النبيين» هم به معناي «تصديق کننده ي پيامبران» باشد، آن گونه که «خاتم» وسيله ي تصديق مضمون نامه است!

در واژه يابي کلمه ي «خاتم»، روشن شد که به عقيده ي تمام مفسّران و دانشمندان علم لغت، اين واژه، به معناي «آخرين پيامبران» و «ختم کننده ي آنان» است، و هيچ گاه «خاتم» را بر انساني به عنوان زينت يا تصديق کننده، استعمال نکرده اند. ناگفته پيدا است که اگر گوينده اي بخواهد لفظي را در غيرمعناي حقيقي خود به کار برد، لازم است استعمال آن لفظ در آن معنا، رايج و متعارف، يا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سليم باشد، که البته، مورد بحث، هيچ يک از اين ها نيست.

علاوه بر آن، براي استعمال کلمه اي در غير معناي رايج آن، لازم است قرينه و نشانه اي باشد که شنونده و خواننده، به وسيله ي آن قرينه، مقصود گوينده و نويسنده را تشخيص دهد. در آيه ي مذکور، هيچ قرينه و نشانه اي در کار نيست تا دليل بر اين باشد که معناي حقيقي «خاتم النبيين» منظور نبوده و از آن، معناي غير حقيقي به طور مَجاز، اراده شده است.

اين پندار به اندازه اي سست و بي پايه است که مخالفان اسلام، حتّي مدّعيان دروغين نبّوت، به آن اعتنا نکرده اند، بلکه چون خودْ را مسلمان مي ناميدند، در برخي نوشته ها، به طور صريح، به خاتميّت پيامبر گرامي اسلام (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) اعتراف، و موضوع نبوّت و رسالت را با آمدن آن حضرت، پايان يافته دانسته اند. رهبر فرقه ي ضالّه ي بهاييّت، در کتاب اشراقات اورده است:

والصلاة والسلام علي سيّد العالم ومربّي الأُمم الذي به انتهتِ الرسالةُ والنبوّة وعلي آله وأصحابه دائماً أبداً سرمداً. [7] .

نيز در کتاب ايقان هم به «خاتميّت» پيامبر اسلام (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) تصريح مي کند و «خاتم» را به معناي «زينت» يا «تصديق کننده» نمي داند، بلکه به همان معناي «ختم کننده» دانسته، اما آن را تأويل مي برد، به گونه اي که بتواند راهي براي ادعاي نبوّت خود باز کند.

از سوي ديگر، خوب است از طرفداران چنين نظريّه اي پرسيد، اگر مقصود از «خاتم» در «خاتم النبيين» زينت بودن پيامبر اسلام در ميان پيامبران گذشته است، آيا بهتر نبود به جاي «خاتم» کلمه ي «تاج» و همانند آن به کار مي برد؟ زيرا، «تاج» و مانند آن، براي فهماندن اين معنا، خيلي مناسب تر است.

هرگاه مقصود از جمله ي «خاتم النبيين» اين بود که بفهمانند رسول اکرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) تصديق کننده ي پيامبران گذشته است، چرا کلمه ي «مصدّق» که بر اين مطلب صراحت دارد، به کار برده نشده و به جاي آن کلمه ي «خاتم» که معناي حقيقي آن چيزي ديگري است، به کار برده شده است؟

قابل دقّت و يادآوري است که قرآن کريم در موارد ديگر که درصدد بيان اين معنا بوده، از کلمه ي «مصدّق» استفاده کرده است. [8] .

علاوه بر همه ي اين ها، اگر منظور از «خاتم»، در اين آيه، «تصديق کننده» باشد، بايد ميان آن حضرت و «خاتم» به معناي تصديق کننده، شباهتي باشد، در حالي که شباهتي نيست؛ زيرا، «خاتم»، وسيله و ابزار تصديقِ «نامه» و «نوشته» است، نه اين که خود «خاتم» تصديق کننده باشد؛ زيرا، شخصي که نامه را مي نويسد، با «مهر»، صحّت آن نامه را تصديق مي کند، خودِ او تصديق کننده است و «خاتم» وسيله ي تصديق به شمار مي رود، امّا پيامبر گرامي (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) خودش، تصديق کننده ي پيامبران پيشين است، نه اين که وسيله ي تصديق باشد. [9] .


پاورقي

[1] ر.ک: مطففين: 25 و 26؛ يس: 65؛ جاثيه: 23؛ بقره: 7.

[2] ر.ک: ابن فارس، مقاييس اللغة، ج 2، ص 245؛ فيروزآبادي، قاموس اللغة، 4، ص 102؛ جوهري، مختارالصحاح، ص 130؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 25؛ و....

[3] مقاييس اللغة، ج 2، ص 245.

[4] لسان العرب، ج 4، ص 25.

[5] براي آگاهي بيش تر در اين باره، به کتاب مفاهيم القرآن، آية الله جعفر سبحاني، ج 3، ص 118 - 122 رجوع شود.

[6] ر.ک: التبيان في إعراب القرآن، ج 2، ص 100؛ خاتميّت از نظر قرآن و حديث و عقل، جعفر سبحاني، ترجمه رضا استادي، ص 19 - 20.

[7] اشراقات، ص 292.

[8] ر.ک: آل عمران: 50؛ مائده: 46؛ صف: 6.

[9] خاتميّت از نظر قرآن و حديث و عقل، همان،ص 24 - 26 (با تصرّف اندک).