بازگشت

فتواي علما براي اعدام باب


پس از مرگ محمّد شاه و بالا گرفتن فتنه ي بابيّه، ميرزا تقي خان اميرکبير (صدر اعظم ناصرالدين شاه) مسامحه در کارِ سيّد علي محمّد باب را روا نديد و تصميم گرفت او را در ملأ عام به قتل رساند و از اين راه، آتش شورش ها را فرو نشاند و براي اين کار، از برخي علما فتوا خواست، ولي به گفته ي ادوارد براون:

دعاوي مختلف و تلوّن افکار و نوشته هاي بي مغز و بي اساس و رفتار جنون آميز او، علما را بر آن داشت که به علّت شبهه ي خبط دماغ، بر اعدام وي رأي ندهند. [1] .

با وجود اين، برخي از علما که احتمال خبط دماغ درباره ي سيّد علي محمد را نمي دادند و او را مردي دروغگو و رياست طلب مي شمردند، به قتل وي فتوا دادند و سيّد علي محمّد به همراه يکي از پيروان اش، در بيست و هفتم شعبان 1266 در تبريز تيرباران شد. [2] .

با اعدام باب، همه ي قضاياي اين طايفه به پايان نرسيد، بلکه عدّه اي از طرفداران، باز به تبليغ اين مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادّعاي واهي شخص ديگري به نام حسين علي نوري گره خورد و مسلک «بهاييت» پي ريزي شد.

به توفيق الهي، موضوع «بابيّت» را با معرّفي بخشي از کتاب هايي که در ردّ اين فرقه ي ضالّه نشر يافته، پي مي گيريم.


پاورقي

[1] بهائيان، ص 252، محمد باقر نجفي.

[2] ر.ک: دانشنامه ي جهان اسلام، ج 1، ص 18-19، زير نظر سيد مصطفي مير سليم، تهران 1375. و نيز ر.ک: الموسوعة الذهبية للعلوم الإسلامية، ج 7، ص 554-555، دکتر فاطمه محجوب، قاهره.