داوري پاياني
بخشي از عقايد قابل تأمّل احسايي، ملاحظه شد و روشن گشت که آن ها، بر خلاف عقايد مسلّم شيعه است. در عين حال، عدّه اي بر اين عقيده اند که شيخ، مشکل عقيدتي نداشته است و آن چه را که به او نسبت مي دهند، درست نيست. خوب است داوري پاياني در باب انحراف اعتقادي احسايي را از اسوه ي عارفان، آيت حق، سيّد علي آقا قاضي (... - 1366 ه.ق) - استاد علاّمه طباطبايي، که مي گفت، هر چه دارم از سيّد علي آقا قاضي دارم - بشنويم.
وقتي از وي پرسيدند: «نظر شما درباره ي شيخيّه چيست؟». قاضي فرمود: «آن کتاب شرح زيارت شيخ احمد احسايي را بياور و نزد من بخوان.».
او، آن کتاب را آورد و خواند. آقاي قاضي فرمود: «اين شيخ، مي خواهد در اين کتاب، ثابت کند که ذات خدا داراي اسم و رسمي نيست و همه ي کارها که ايجاد مي شود، مربوط به اسما و صفات خدا است و اتّحادي ميان اسماء و صفات با ذات خدا وجود ندارد. بنابراين، شيخ احمد احسايي، ذات خدا را مفهومي پوچ و بي اثر و صرف نظر از اسماء و صفات مي خواند، و اين، عين شرک است.». [1] .
وجود عقايد فاسد در ميان نوشته هاي احسايي، نه تنها از سوي منتقدان مطرح بود، بلکه بعضي از کساني که از وي اجازه ي روايت داشته اند، بي تمايل به نقد افکار او نبودند [2] به عنوان مثال مي توان از ملا محمّد علي برغاني (1175 - 1269) فرزند ملا محمد ملائکه و برادر کهتر شهيد ثالث نام برد. وي پس از تحصيل در اصفهان و قم و عتبات، از درس عالمان بزرگ و نامدار، بهره برد و به اخذ اجازات روايي و اجتهاد نايل شده بود. او، سرانجام، شيفته ي شيخ احمد احسايي شد و از او اجازه ي روايت گرفت. به دليل گرايش به آراي احسايي، در ماجراي اختلاف پيروان احسايي با متشرّعه و نيز در مجلس مناظره ي شهيد ثالث با احسايي، ميانجي گري کرد و از احسايي خواست تا رساله اي در تعديل نظريّات خود بنويسد. احسايي، اين خواسته را اجابت کرد و رساله اي مشهور به «توبه نامه» نوشت، ولي اين تلاش، ثمري نداشت. [3] .
پاورقي
[1] ر.ک: بابي گري و بهايي گري، محمد محمّدي اشتهاردي، ص 35، کتاب آشنا، چاپ اول، بهار 1379؛ روح مجرد، علامه سيّد محمّد حسين حسيني، ص 426 و 447.
[2] جريان شهادت آقا سيّد مهدي و شرف العلماء مازندراني و حاج ملا محمد جعفر استرآبادي و سيّد کاظم رشتي را مبني بر وجود عبارت هاي کفرآميز، در کتاب شيخي گري، ص 19 و بررسي عقايد و اديان، مصطفي نوراني اردبيلي، ص 462، بخوانيد.
[3] دانشنامه ي جهان اسلام، ج 3، ص 120.