بازگشت

واژه شناسي


عبدالکريم صفي پور مي گويد: «جابلص (بفتح باء و لام يا به سکون لام) شهري است به مغرب و ليس و راءه انسيّ، و جابلق شهري است به مشرق برادر جابلص». [1] .

اما وي اشاره اي به هورقليا ننموده است. در پاورقي برهان قاطع آمده است: «هورقليا ظاهراً از کلمه عبري «هبل» به معناي هواي گرم، تنفس و بخار و «قرنئيم» به معناي درخشش و شعاع است، و کلمه مرکب به معناي تشعشع بخار است». [2] خلف تبريزي گويد: «جابلسا (بضم باي ابجد و سکون لام و سين بي نقطه بألف کشيده) نام شهري است در جانب مغرب. گويند هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار پاسبان نشسته اند. برخي به جاي «لام»، راي قرشت آورده گويند شهري است به طرف مغرب؛ ليکن در عالم مثال، چنان که گفته اند: «جابلقا و جابرسا و همامدينتان في عالم المثل» و به اعتقاد محققان «منزل آخر سالک است در سعي وصول قيد به اطلاق و مرکز به محيط». [3] و سپس گويد «جابلقا» منزل اول سالک باشد.

شيخ احمد احسايي معتقد است که «هورقليايي»، لغتي سرياني و از زبان صابئين گرفته شده است. [4] .

به احتمال قوي، شيخ احمد سه واژه «هورقليايي»، «جابلقا» و «جابرسا» را از شيخ اشراق گرفته باشد [5] البته اين کلمات در بعضي از روايات نيز به کار رفته است و شيخ احمد - که گرايش اخباري گري داشته و برخي از اصطلاحات فلسفي را مطالعه کرده بود - به تلفيق و ترکيب آنها پرداخت. او از انديشه هاي باطني مذهب اسماعيليه نيز کمک گرفت و از مجموع آنها مذهب «کشفيه» را بنا نهاد. در مذهب اسماعيليه و حتي انديشه هاي مسيح نيز نوعي گرايش به «جسم لطيف» يا «جسم پاک» و... وجود دارد؛ مثلاً «هانري کربن» معتقد است: «ارض ملکوت هورقليا، ارض نوراني آيين مانوي در عالم ملموس اما وراي حسّ است و با عضوي که خاص چنين ادراکي باشد، شناخته مي شود. و به نوعي از مسيحيت و انديشه مسيحيان درباره جسم لطيف داشتن عيسي متأثر است». [6] .

ظاهراً اولين کسي که اصطلاح «عالم هورقليايي» را در جهان اسلام مطرح کرد، سهروردي است.

وي در فلسفه اشراق (در بحث از «احوال سالکين») پس از توضيح انوار قاهره و انوار معلّقه، مي گويد: «آنچه ذکر شد احکام اقليم هشتم است که جابلق و جابرص و هورقلياي شگفت در آن قرار دارد». [7] .

در «مطارحات» آمده است: «جميع سالکان از امم انبياي سابق نيز، از وجود اين اصوات خبر داده و گفته اند که اين اصوات در مقام جابرقا و جابرصا نيست؛ بلکه در مقام هورقليا است که از بلاد افلاک عالم مثالي است». [8] در اين عبارت بين دو شهر «جابلقا و جابرصا»، با عالم «هورقليا» تفاوت گذاشته شده و مقامي بالاتر از آن دو شهر شمرده شده است. «شهر زوري» نيز همين گونه ادعا کرده است. [9] .

مقصود از آن که «هورقليا» را اقليم هشتم شمرده اند، اين است که تمام عالم جسماني، به هفت اقليم تقسيم مي شود و عالمي که مقدار داشته و خارج از اين عالم باشد، اقليم هشتم است. خود آن اقليم نيز، به هفت اقليم قابل تقسيم است؛ اما چون آگاهي و دانش ما از آن اقليم اندک است، آن را تنها يک اقليم قرار داده اند. [10] .

قطب الدين شيرازي، تفاوت جابلقا و جابرسا را اين گونه بيان مي کند: «جابلقا و جابرصا نام دو شهر از شهرهاي عالم «عناصر مثل» است و هورقليا از جنس «افلاک مُثُل» است. پس هورقليا بالاتر است». پس از آن مي گويد: «اين نام ها را رسول خدا (ص) بيان کرده است و هيچ کس حتي انبيا و اوليا (ع) با بدن عنصري، نمي توانند وارد اين عالم شوند». [11] .

عارف بزرگ محمد لاهيجي در شرح اين بيت شبستري که:



بيا بنما که جابلقا کدام است

جهان شهر جابلسا کدام است



گفته است: «در قصص و تواريخ مذکور است که جابلقا شهري است در غايت بزرگي در مشرق، و جابلسا نيز شهري است به غايت بزرگ و عظيم در مغرب - در مقابل جابلقا - و ارباب تأويل در اين باب سخنان بسيار گفته اند. و آنچه بر خاطر اين فقير قرار گرفته، بي تقليد غيري به طريق اشاره دو چيز است: يکي آن که جابلقا عالم مثالي است که در جانب مشرق ارواح واقع است که برزخ است ميان غيب و شهادت، و مشتمل است بر صور عالم. پس هر آينه شهري باشد در غايت بزرگي، و جابلسا عالم مثال و عالم برزخ است که ارواح بعد از مفارقت «نشأه دنيويه» در آن جا باشند و صور جميع اعمال و اخلاق و افعال حسنه و سيئه که در نشأه دنيا کسب کرده اند - چنانچه در احاديث و آيات وارد است - در آن جا باشند. و اين برزخ در جانب مغرب اجسام واقع است و هر آينه شهري است در غايت بزرگي و در مقابل جابلقا است. خلق شهر جابلقا الطف و اصفايند؛ زيرا که خلق شهر جابلسا به حسب اعمال و اخلاق رديّه - که در نشأه دنيويه کسب کرده اند - بيشتر آن است که مصوّر به صور مظلمه باشند. و اکثر خلايق را تصور آن است که اين هر دو برزخ يکي است. فامّا بايد دانست که برزخي که بعد از مفارقت نشأه دنيا، ارواح در آن خواهند بود، غير از برزخي است که ميان ارواح مجرده و اجسام واقع است؛ زيرا که مراتب تنزّلات وجود و معارج او «دوري» است؛ چون اتصال نقطه اخير به نقطه اول، جز در حرکت دوري متصوّر نيست.

و آن برزخي که قبل از نشأه دنيوي است، از مراتب تنزلات او است و او را نسبت با نشأه دنيا اوّليت است و آن برزخي که بعد از نشأه دنيويه است، از مراتب معارج است و او را نسبت با نشأه دنيوي آخريت است... و معناي دوم آن که شهر جابلقا مرتبه الهيه - که مجمع البحرين وجوب و امکان است - باشد که صور اعيان جميع اشياء از مراتب کليّه و جزويه و لطايف و کثايف و اعمال و افعال و حرکات و سکنات در او است و محيط است «بما کان و ما يکون»، و در مشرق است؛ زيرا که در يلي مرتبه ذات است و فاصله بينهما نيست، و شموس و اقمار و نجوم اسما و صفات و اعيان از مشرق ذات طلوع نموده و تابان گشته اند و شهر جابلسا نشأه انساني است که مجلاي جميع حقايق اسماي الهيه و حقايق کونيه است. هر چه از مشرق ذات طلوع کرده در مغرب تعيّن انساني غروب نموده و در صورت او مخفي گشته است. [12] .

با توجّه به آنچه گذشت، روشن مي شود که مراد از عالم «هورقليايي»، همان عالم مثال است و چون «عالم مثال» بر دو قسم اول و آخر است، گفته اند: اين عالم داراي دو شهر جابلقا و جابرسا است. عالم مثال يا خيال منفصل يا برزخ بين عالم عقول و عالم ماده، چيزي است که عارفان و فيلسوفان اشراق به آن معتقداند و فلاسفه مشّاء آن را نپذيرفته اند.

اشراقيان، عالم عقول مجرده را «انوار قاهره» گويند، و عالم مثال را «انوار مدبره» مي نامند، و عالم اجسام و ماديات را «برزخ»، «ظلمت» يا «ميت» مي نامند.

عالم مثال داراي دو مرحله است:

اول مثال در قوس نزول که بين غيب مطلق و شهادت مطلق قرار دارد. اين عالم را برزخ قبل از دنيا مي نامند و به وسيله قاعده امکان اشرف، اثبات مي گردد. اين مثال را «جابلقا» گويند.

دوم مثال در قوس صعود است که بين دنيا و آخرت قرار دارد و «کما بدأکم تعودون» و پس از افول و غروب نفس ناطقه از اين بدن ظلماني، نفس وارد عالم برزخ شده و از آن جا به قيامت کبري مي رود. اين مثال را «جابرسا» گويند. [13] .

در برزخ اول، صورت هايي که وجود دارند، با قلم اول تعيين شده و مصداق «السعيد سعيد في بطن امه» مي باشند. اين صور تقديرات و مقدراتي است که «قلم اين جا برسيد سر بشکست». و در برزخ دوم صورت هايي که وجود دارند، صور اعمال و نتايج اخلاق و افعال انساني است.

صورت هايي که در برزخ اول وجود دارند، از غيب به شهادت مي رسند و صورت هايي که در برزخ دوم هستند، از شهادت به غيب و از دنيا به آخرت رفته و تنها در قيامت کبري ظهور و بروز مي يابند.

مکاشفات عارفان نيز به برزخ اول تعلّق مي گيرد؛ نه به برزخ دوم. و لذا خواجه عبدالله مي گويد: «مردم از روز آخر مي ترسند و من از روز اول».

اما احتمال آن که مراد از «جابلقا» عالم اعيان ثابته و محلّ صور مرتسمه در ذات و مجمع البحرين وجوب و امکان باشد و جابلسا به معناي حضرت کون جامع (انسان) باشد، بسيار بعيد است و با احکامي که درباره اين دو شهر گفته شده، سازگاري ندارد.


پاورقي

[1] «منتهي الارب» ج 1، ص 156.

[2] «برهان قاطع» ج 4، ص 2391.

[3] «برهان قاطع» ج 2، ص 551.

[4] جوامع الکلم قسمت سيم، رساله 9، ص 1.

[5] فرهنگ فرق اسلامي، ص 266.

[6] تاريخ فلسفه اسلامي، ص 105.

[7] مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 254؛ ترجمه حکمة الاشراق، دکتر سجادي، ص 383.

[8] مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 1، ص 494؛ انواريه، ص 222.

[9] شرح حکمةالاشراق، ص 574.

[10] انواريه، ص 244.

[11] شرح حکمة الاشراق، ص 556 و ص 517؛ شبيه اين کلام در «انواريه» ص 194 آمده است.

[12] مفاتيح الاعجاز، ص 134.

[13] برخي از شيخيه نيز گفته اند: زمين محشر زمين هورقليايي است. ر.ک: ارشاد العوام، ج 2، ص 151.