ادعاي الوهيت
شايد به سادگي باور کردني نباشد که در نوشتههاي «باب» و «بهاء» از الوهيّت و ربوبيت آنها سخن رفته است و دربارهِ جلال و جبروت خود، رجزها خواندهاند. به گونهاي که خود را «اصل قديم» و «ربّ جليل» دانسته و زمين و آسمان را ساختهِ دست تواناي خود، بلکه آفريدهِ صداي نوک قلم خود خواندهاند. همهِ انسانها، حتي فرشتگان و مردگان هزار سال پيش را بندهِ خاکسار و آفريدهِ ناچيز خود دانسته، جهانيان را به پرستش خود دعوت نمودهاند.
به راستي چگونه ميتوان اين ياوهها را باور کرد؟ اگر چنين باشد، خود، قلم بطلان بر عقايد و مسلک خود کشيدهاند. اينک به بخشي از نوشتهها و گفتههاي آنان، که مستقيماً از کتابهايشان نقل ميشود، توجّه فرماييد.
1. سيّد علي محمد در نامهِ خود به يحيي (صبح ازل) چنين نوشت:
هذا کتاب من اللّه الحيّ القيّوم الي الله الحيّ القيوم قل کلّ من اللّه يبدون قل کلّ الي اللّه يعودون. [1] .
اين نامهاي است از خداي زنده و بر پادارندهِ جهان (باب) به سوي خداي زنده و بر پا دارندهِ جهان (صبح ازل) بگو همه از خدا آغاز ميشوند و همه به سوي او باز ميگردند!
2. سيّد محمد علي باب در کتاب «بيان فارسي» [2] (واحد اول، باب اول) نوشت:
کل شيء به اين شيء واحد (علي محمد باب) برمي گردد، و کل شيء به اين شي واحد خلق ميشود و اين شي واحد در قيامت بعد [3] نيست؛ الاّ نفس من يظهره الله [4] الذي ينطق من کلّ شأن انّني انا الله لااله الاّ انا ربّ کلّ شيء و انّ ما دوني خلقي، ان يا خلقي ايّاي فاعبدون.
3. شبيه همين تعابير را حسين علي نوري (بهاء) در کتاب اقدس، فقرهِ 282 آورده است:
يا ملا الانشاء اسمعوا نداء مالک الاسماء انّه يناديکم من شطر سجنه الاعظم انّه لا اله الاّ انا المقتدر المتکّبر المتسخّر المتعال العليم الحکيم انّه لا اله الاّ هو المقتدر علي العالمين.
4. ميرزا حسين علي نيز در نوشتهاي به هادي دولت آبادي خطاب ميکند:
ظلم تو و امثال تو به مقامي رسيد که در قلم اعلي [5] به اين اذکار مشغول. خف عن الله، انّ المبشّر قال: انه ينطق في کلّ شأن انّني انا الله لااله الا الله انا المهيمن القيّوم. [6] .
از خدا بترس، و مبشر (باب) گفته که او (من يظهره الله) همواره و همه وقت چنين سخن ميگويد که من خدايم، جز من مهيمن قيوّم خدايي نيست.
5. و نيز وي، در «لوح هيکل» بر تخت الوهيت مينشيند و هيکل جمال، کينونت و ذات خويش را همانند جمال و ذات خداوند ميداند:
لايري في هيکلي الّا هيکل الله و لا في جمالي الّا جماله و لا في کينونتي الّا کينونته و لا في ذاتي الّا ذاته... و لايري في ذاتي الّا الله. [7] .
6. ميرزا حسين علي، خود را همان معبود بر شمرده و ديگران را به عبوديت خويش فرا ميخواند:
من توجّه اِليّ قد توجّه اِلي المعبود کذلک فصّل في الکتاب و قضي الامر من لدي اللّه ربّ العالمين. [8] .
7. اين معبود بشري، ميميرد و پس از مرگ، غلام حلقه به گوشش، چگونگي رو سوي آفريدگار آوردن را تبيين ميکند و در پاسخ پرسش گري که پرسيد: قبله کجاست؟
ميگويد:
مکان روي آوردن (و قبله)، مقبرهِ مقدّس (!) او - يعني حسين علي نوري - به نصّ قطعي الهي است که خداي، آن را مطاف ملا اعلي قرار داده است و روي آوري غير از اين مکان مقدّس جايز نيست.... [9] .
البته، حسين علي نوري پيش از اين، بابيه را دعوت به چنين کاري کرده بود و تذکّر داد که وي قبلهِ آنان است [10] در هر جا که باشد.
8. ميرزا حسين علي بهاء در کتاب اشراقات، خود را «سلطان و نازل کنندهِ بيان» (ص 37)، و کنزالمخزون (ص 94)، و قلم اعلي (ص 79)، قيّوم (ص 68)، (اراده الله و) مشيّه الله، مظهر اسماء و صفات خدا، مظهر نفس الله، مشرق امر خدا، مولي الوري، (ص 4) و سدره المنتهي (ص 117) بر شمرده است و نامههاي خود را به جاي نام خدا، به نام خود شروع ميکرد و به جاي بسم الله الرحمن الرّحيم، به «باسمي المهيمن علي الاسماء» (ص 147)، يا «باسمي المشرق من افق البلاء» (ص 147) و... آورده است.
پاورقي
[1] ر. ک:ميرزا جاني کاشاني، نقطه الکاف، ضميمه کتاب، به همّت ادوارد براون.
[2] بيان فارسي کتابي است که علي محمد شيرازي در زمان تبعيد در قلعه ماکو تأليف آن را آغاز کرد و تقريباً در مدت دو سال و نيم مشغول نوشتن آن بود و ميخواست آن را نوزده «واحد» و هر «واحد» را نوزده «باب» قرار دهد، ولي نتوانست بيش از باب دهم از واحد نهم را بنويسد تا اين که به اعدام محکوم گرديد و وصيّت کرد که يحيي (صبح ازل) آن را از روي «بيان عربي» کامل کند.
[3] علي محمد باب و نيز حسين علي بهاء معتقدند که قيامت هر ديني عبارت است از نسخ آن که به تشريع ديني بوده است؛ مثلاً دوران حيات حضرت عيسي (ع)، قيامت دين موسي (ع) بوده و دوران حيات پيامبر اسلام (ص) قيامت عيسي (ع) و مدت زندگي علي محمد، قيامت دين اسلام (نعوذ بالله) و زمان حيات حسين علي، قيامت آيين باب بوده است.
[4] باب، آن شخصي که پس از او خواهد آمد را، «من يظهره اللّه» ميناميد، و بهائيان معتقدند که مقصود از آن، حسين علي بهاء است.
[5] مقصود از «قلم اعلي» خود ميرزا حسين علي است.
[6] ر. ک: اشراقات، ص 158. کتاب اشراقات، مجموعهِ الواح بهاء است که در 295 صفحه به چاپ سنگي نشر يافته است. نمونههاي ديگر، شبيه اين سخن در کتاب اشراقات، صص 90، 194، 240 و 265 آمده است.
[7] و نيز ر. ک: اسلمنت (مبلّغهِ بهايي) بهاء الله و العصر الجديد، ص 50.
[8] اقدس، فقره 298.
[9] فتوي عبدالبهاء، به نقل از خاوري، اشراق، «گنجينهِ حدود و احکام» صص 20 و 21.
[10] اقدس، فقرهِ 292 و 293.