بازگشت

جامعه مشترک المنافع اخلاقي (کانت)


کانت در کتاب دين در محدوده عقل تنها، دولت مطلوب خود را مطرح کرده است. ديدگاه کانت، شرح مقابله خير و شرّ در وجود انسان و بروز آثار اين دو انگيزه در رفتار اجتماعي او و اميد به پيروزي نهايي خير بر شرّ در وجود انسان و در افعال او است.

از ديدگاه کانت، جهان از مبدأ خير آغاز گرديد؛ اما از همان آغاز با لغزش انسان، شرّ وارد طبيعت او شد؛ با اين وصف حرکت تاريخ رو به بهبود و اصلاح است. چون بدن انسان طبيعتاً سالم است، روح او نيز بايد تابع همين قانون باشد. پس شرّ به عنوان فساد روح، بايد امري عارضي، ثانوي و انحرافي باشد و انسان بايد بتواند در طول تاريخ، سلامت روحي اوليه خود را بازيابد.

خير و شرّ در وجود انسان، به صورت دو تمايل يا دو استعداد ذاتي رو در روي هم قرار مي گيرند. خير در وجود انسان، به سه صورت - به عنوان استعداد حيات، انسانيت و شخصيت - بروز مي کند. خير به معناي اخير منشأ مسؤوليت اخلاقي است. تمايل به شرّ نيز در وجود انسان به سه صورت - ضعف کلي انسان، تمايل به آميختن انگيزه هاي اخلاقي به غير اخلاقي و گرايش انسان به شرارت - بروز مي کند. [1] .

از ديدگاه کانت اصلاح اخلاقي انسان مستلزم وقوع يک انقلاب اساسي در شخصيت و روحيه او است؛ يعني، انقلاب در شيوه تفکّر و نحوه ارزش گذاري او در امور زندگي و با صِرف اصلاح خلق و خو، بهبود اخلاقي حاصل نمي شود. کانت مباحث خود را در اين زمينه، در مؤلّفه هاي ذيل پي گيري مي کند:

تضاد خير و شرّ

کانت مي گويد: مفهوم فضيلت - که مورد توجّه حکماي يونان بود - اصلاً به معناي شجاعت است و دالّ بر اين است که يک دشمن نامرئي (اصل شرّ)، در درون انسان پنهان است و آنها در واقع براي مبارزه با اين دشمن دروني، شجاعت را به عنوان فضيلت برگزيدند. کانت چگونگي حاکميت شرّ را در اين مي بيند که: حاکميت شرّ به صورت مقابله و تضادّ دو اصل خير و شرّ در قالب فضايل و رذايل اخلاقي در وجود انسان استمرار مي يابد. از نظر وي اسوه اين مقابله، تضاد ميان حضرت عيسي عليه السلام و مخالفان او است که نمود فيزيکي و جسماني آن، به شکنجه و اعدام آن حضرت انجاميد.

غلبه خير بر شرّ - که مطلوب کانت است - به عنوان برقراري حکومت الهي بر زمين است. زندگي خردمندانه انسان عبارت است از جنگ او عليه شرور و رذايل تا از اسارت گناه آلودگي آزاد گردد. اين سخت ترين جنگ انسان، عليه شرارت و ستمگري است. تنها راه پيروزي اصل خير در وجود انسان بر شرور، تأسيس «جامعه عقلاني» و سپردن تمامي امور به دست عقل است. کانت چهار وضعيت براي زندگي انسان در نظر مي گيرد [2] و رشد تاريخي انسان را انتقال از وضعيت طبيعي حقوقي، به وضعيت مدني اخلاقي (مشترک المنافع) مي داند. استقرار مرحله چهارم مستلزم يک قانون گذار عام اخلاقي است که چون نمي توان آن را از وجود فردي انسان ها استنتاج کرد؛ بايد او را به عنوان مدير و مدبّر (نه واضع) قوانين اخلاقي فرض کرد. احکام عقلاني اين قانون گذار، توسط يک سازمان روحاني و معنوي (مثلاً کليسا در مسيحيت)، در جامعه مشترک المنافع به اجرا درمي آيد. [3] .

کمال مطلوب انسان ها

انسان با تکامل تام و تمام اخلاقي خود، تنها موجودي است که مي تواند جهان را تابع عزم و اراده خداوند و غايت آفرينش قرار دهد که سعادت او از اين تکامل اخلاقي به عنوان شرط اوّل، نتيجه مستقيم اراده خداوند متعال است. تکليف عمومي ما به عنوان انسان اين است که به اين مرتبه آرماني کمال اخلاقي؛ يعني، به مرتبه اخلاص تام اسوه خصلت اخلاقي ارتقا يابيم.

به آرمان انسان محبوب خدا بودن (و بنابراين کمال اخلاقي را تا آنجا که براي يک موجود خاکي در بند تمايلات و نيازها ممکن است) به نحو ديگري نمي توان انديشيد؛ جز در قالب معناي انساني که نه فقط تمام تکاليف انساني خود را به نحو احسن انجام مي دهد و از طريق آموزش و مثال (الگو)، خير و خوبي را در ابعاد گسترده پيرامون خود تقويت مي کند؛ بلکه در عين حال تا دم مرگ طالب اصلاح جهان است.

کانت در بيان «الگو» مي گويد: نياز به هيچ نمونه تجربي نيست [تا با استفاده از آن]بتوانيم انساني را که محبوب خدا است، الگوي اخلاقي خود قرار دهيم؛ چنين الگويي از پيش در عقل ما قرار دارد... [امّا]اگر واقعاً يک انسان الهي، زماني از آسمان به زمين فرود آمده باشد و از طريق تعاليم خود طرز زندگي و رفتار و تحمّل درد و رنج انساني را - که الگوي رفتار خداپسندانه است - در حدّي که انسان مي تواند از تجربه خارجي انتظار داشته باشد، از خود نشان داده باشد؛ به واسطه اين امور از طريق ايجاد يک انقلاب در نوع انسان، يک خير اخلاقي عظيم غير قابل پيش بيني، در جهان ايجاد کرده است.

از نظر وي، عالي ترين خير اخلاقي، از طريق اتحاديه اي از افراد در يک کل واحد براي وصول به اين هدف، به نظامي از افراد خوش سرشت نياز دارد تا اين غايت از طريق اين نظام و به واسطه اين وحدت بتواند تحقّق يابد. [4] .

جامعه مشترک المنافع اخلاقي (دولت اخلاقي)

حاکميت اصل خير تا آنجا که انسان مي تواند مطابق آن عمل کند، به نحو ديگري تحقق نمي يابد؛ مگر از طريق تأسيس و توسعه جامعه اي بر اساس قوانين فضيلت و در جهت تحقّق آن. جامعه اي که کل نوع انسان را چنان هدايت کند که [فقط] از طريق عقل به وظيفه و تکليف خود عمل کند؛ زيرا فقط به اين طريق مي توان به پيروزي اصل خير اميدوار بود... مي توان اتحاد انسان ها را تحت صرف قوانين فضيلت، يک اتحاد اخلاقي و تا آنجا که اين قوانين عموميت دارند، يک اتحاد اخلاقي - مدني (در مقابل جامعه حقوقي - مدني)، يا يک جامعه مشترک المنافع اخلاقي ناميد. اين اتحاد را مي توان در يک جامعه مشترک المنافع سياسي و حتّي از مجموع تمام اعضاي آن به وجود آورد. اين جامعه (جامعه داراي وحدت اخلاقي) در هر حال انحصاراً و اختصاصاً داراي يک اصل اتحاد (فضيلت) است و لذا داراي صورت و تشکّلي است که آن را از جامعه نوع دوّم (جامعه داراي وحدت حقوقي) متمايز مي گرداند.

جامعه مشترک المنافع اخلاقي کانت را نبايد با جوامع سياسي متداول يکسان تلقّي کرد. اين جامعه نه يک نظام پادشاهي است، نه يک نظام اشرافي و نه يک نظام دموکراسي (مبتني بر خواست هاي گروهي و حزبي)؛ بلکه اين نظامي است که فقط بر اساس قوانين پيشيني عقل عملي تأسيس شده و حاکم حقيقي آن، قوانين اخلاقي است که در دل هر فردي از اعضاي جامعه قرار دارد.

کانت در اينجا به «دولت اخلاقي» مي رسد و نوع اوّل جامعه مشترک المنافع (جامعه داراي وحدت اخلاقي) را دولت اخلاقي؛ يعني، حکومت فضيلت (اصل خير) مي نامد. دولتي که معناي آن در عقل انسان با واقعيت برون ذهني (به عنوان تکليف انسان براي پيوستن به چنين دولتي)، به نحو اتم و اکمل تأسيس شده است. [5] .

مهم ترين محور اين جامعه اخلاقي، نحوه ستايش خدا است. هر کس بايد بکوشد از طريق زندگي صحيح - که به واسطه آن مي توان اراده خدا را شناخت - محبوب خدا گردد؛ اينها کساني هستند که به خدا حرمت مي گذارند؛ آن حرمت حقيقي (ستايش) را که او مي خواهد.

از ديدگاه کانت، بالاترين ويژگي دولت خوب، عدالت است و روشن است که فقط قدرت مطلق حکومت، ضامن عدالت نيست؛ لذا وي قائل به اين بود که صرف نظر از اينکه مردم در اصل با چه انگيزه اي به مراجع مدني گردن نهاده باشند، توجيه نهايي براي تأسيس جامعه اي مرکب از شهروندان آزاد (جامعه مشترک المنافع)، بايد ماهيت اخلاقي داشته باشد. دولت براي عادل بودن، بايد تساوي طلب نيز باشد و همه کس را داراي منزلت اخلاقي واحد بداند. [6] پس دولت بايد بنياد اخلاقي داشته باشد و اين بنياد همانا اصل عدالت است.

ديدگاه کانت، درباره نزاع و تضاد خير و شرّ در وجود انسان و اميد به پيروزي خير است. اصلاح اخلاقي انسان، مستلزم وقوع يک انقلاب اساسي در شخصيت و روحيه او است. غلبه خير بر شرّ، به عنوان برقراري حکومت الهي بر زمين مطرح است. غايت آفرينش و سعادت انسان تکامل اخلاقي است. عالي ترين خير اخلاقي از طريق اتحاديه اي از افراد در يک کل واحد به دست مي آيد و آن جامعه مشترک المنافع اخلاقي است که بر اساس قوانين فضيلت شکل مي گيرد. نوع اوّل اين جامعه، دولت اخلاقي (حکومت فضيلت و اصل خير) است. اين چهارچوب نظري - به خصوص ضرورت تشکيل جامعه مشترک المنافع اخلاقي و توجه به خير - کمک فراواني براي تبيين ضرورت برقراري يک دولت اخلاقي و توجّه به تکامل اخلاقي انسان ها و حاکميت فضيلت - به خصوص در آينده تاريخ بشري - مي کند.

تا حدودي مي توان وجوه شباهت ديدگاه کانت با ديدگاه ما را در موارد زير دانست که نقطه تأييدي نيز بر برخي مطالب پژوهش حاضر است:

1. تضادّ خير و شرّ (يا همان نزاع حقّ و باطل)؛

2. ضرورت و بايستگي پيروزي خير (يا حقّ)؛

3. تشکيل جامعه اخلاقي (توجّه فراوان به اخلاق).

برخي از تفاوت هاي ديدگاه کانت با نگرش هاي شيعه نيز عبارت است از:

1. تکيه کانت بر عقل فردي - اجتماعي انسان ها و غفلت از مسائل وحياني و ديني؛

2. بيان عدم نياز به رهبري الهي خاص؛

3. تأسيس دولت اخلاقي به دست خود مردم.


پاورقي

[1] ايمانوئل کانت، دين در محدوده عقل تنها، ترجمه منوچهر صانعي، (تهران: نقش و نگار، 1381)، ص 30 (مقدمه).

[2] وضعيت طبيعي حقوقي؛ 2. وضعيت طبيعي اخلاقي؛ 3. وضعيت مدني حقوقي؛ 4. وضعيت مدني اخلاقي (حاکميت الهي طبق قوانين عقل عملي - اخلاقي).

[3] ايمانوئل کانت، پيشين، ص 33.

[4] همان، ص 101 و 143.

[5] همان، ص 139.

[6] راجر ساليوان، اخلاق در فلسفه کانت، ترجمه عزت اللَّه فولادوند، (تهران: طرح نو، 1380)، ص 40 و 45.