بازگشت

پيش بيني آينده


يکي از انگاره هاي مهم در رابطه با «آينده»، امکان يا عدم امکان پيش بيني حوادث و وقايع و برنامه ريزي و آمادگي براي روبه رو شدن با آنها است و حتي گاهي اين سؤال مطرح مي شود که: «آيا اصولاً آينده اي وجود دارد که آن را پيش بيني کنيم يا نه؟» ما در دنيايي زندگي مي کنيم که آشکارا در حال تحوّل دائمي و حرکت است. تغييرات اجتماعي، اقتصادي و سياسي در سر تا سر محيط زندگي ما، با آهنگي شتاب يابنده در جريان است و کوچک ترين وقفه اي در اين حرکت مداوم، به چشم نمي خورد... از طرف ديگر ما در جامعه و محيطي زندگي مي کنيم که عميقاً و به گونه اي فزاينده، لجام گسيخته و فاقد انسجام است و ابهامات و خطراتي از قبيل انحطاط در محيط زيست، فقر فزاينده اکثريت جامعه و فزوني نابرابري و ناامني، فسادهاي اخلاقي و اجتماعي و پوچي و تهي شدن و... جهان معاصر را تهديد مي کند. بنابراين به آن دسته از فنون پيش بيني، طرح ريزي و تصميم گيري نيازمنديم که اين واقعيت را پذيرا باشد. اين پيش بيني و آينده نگري در چه زمينه و تا چه گستره اي است؟ آيا همه امور - به خصوص مسائل حياتي و سرنوشت ساز زندگي بشري - قابل پيش بيني است؟! دي تور معتقد است:

«آنچه را که ما آينده (زمان حال در لحظه اي ديرتر) مي ناميم، قابل پيشگويي نيست... آينده، قابل پيشگويي نيست و هيچ کس در هيچ کجا با قطعيت کافي، نمي داند آينده چگونه خواهد بود. مع هذا، اصل «غير قابل پيش بيني بودن آينده»، بدين معنا نيست که نگران آينده نباشيم و تنها به بخت و اقبال يا سرنوشت تکيه و اعتماد کنيم؛ يا اينکه بنشينيم تا هر وقت بحران هاي ناگهاني تازه اي سر برآورد؛ بدون طرح و برنامه قبلي خود را به امواج بحران ها بسپاريم؛ بلکه اين اصل حکم مي کند که نسبت به آينده موضع مناسب تري اتخاذ کنيم». [1] .

بنابراين در رابطه با پيش بيني آينده، ما با چند ديدگاه روبه رو هستيم و بر اين اساس مي توان چند شکل «پيش بيني» را مشخص کرد. از ديدگاه برخي، امکان پيش بيني اصلاً وجود ندارد و بعضي تا حدّ معيّني آن را مي پذيرند. گونه ها و شکل هاي مختلف «پيش بيني» عبارت است از:

1. پيش بيني قانون علمي،

2. پيش بيني محدود (برنامه ريزي)،

3. پيش بيني کاهنانه (پيش گويي)،

4. پيش بيني ديني (غيب گويي)،

5. پيش بيني روند تاريخ (فلسفه تاريخ).

بعضي از موارد ياد شده درست و پذيرفتني و برخي ديگر نادرست، ضعيف و يا غير قابل پذيرش است. ديدگاه نويسندگان و متفکّران نيز در اين باره متفاوت است. پيش بيني قانون علمي را تا حدودي - به عنوان يک احتمال و شرط - مي توان پذيرفت و هميشه و در همه جا نمي توان به آن اعتماد کرد.

به نظر يکي از نويسندگان، هر قانون علمي قادر به پيش بيني است. پيش بيني هايي که توسط قوانين حرکت کلّ تاريخ صورت مي گيرد، خود به خود به منزله حوادثي وارد تاريخ مي شوند... پيش بيني هاي علمي، همواره به کمک قانون هاي کلّي منطقي صورت مي گيرد و به شکل قضايي يا شرطي بيان مي شود. هيچ پيش بيني علمي غير مشروط وجود ندارد. وقتي مي گوييم: «اگر کسي سيانور بخورد، مي ميرد»، يک پيش بيني علمي کرده ايم. اين پيش بيني وقتي وقوع خواهد يافت که شرط مذکور در آن، تحقّق يافته باشد.... [2] .

پيش بيني محدود (برنامه ريزي و آينده نگري) نه تنها ممکن؛ بلکه مفيد و بايسته است و هيأت دولت، سازمان ها، نهادها و... بايد درباره آينده، برنامه هاي بلند مدت و کوتاه مدّت داشته باشند و بتوانند وقوع بحران ها، مشکلات و نارسايي ها را تا حدودي پيش بيني کنند. ياسپرس فوايد چنين پيش بيني را چنين بيان مي کند:

«همه پيش بيني ها، تنها محدود بدين حدود است - فضاي امکان را پيش چشم ما باز مي کنند، نقطه اي که در برنامه ريزي و عمل بايد از آن آغاز کنيم، به ما مي نمايانند. افق ما را هر چه فراخ تر مي سازند و آزادي ما را با آگاهي به امکان ها، توسعه مي بخشند». [3] .

پيشگويي هاي کاهنانه و غيب گويي ها شيّادانه نيز چيزي جز فريب، دروغ و استفاده از بعضي کلمات دو پهلو و رموز نيست و گاهي با تکيه بر ستاره شناسي، فال بيني، کتاب هاي قديمي و... درباره تحولات و حوادث آينده مطالبي بيان مي گردد که عموماً واقعيت ندارد و هيچ اعتمادي به آن نيست.

از ديدگاه دي تور نيز بسياري از طرّاحان و تصميم گيران، چنين مي پندارند که محتمل ترين آينده، همان است که در تداوم روندهاي موجود، به ظهور مي رسد؛... اما رويدادها، روندهاي ادواري و مسائل نو ظهور، قطعاً موجب مي شود که اين آينده حدسي و خطّي به هيچ وجه اتفاق نيفتد. به اين ترتيب همه طرح ها و برنامه هايي که فرض را بر استمرار وضع موجود» مي گذارد، به ناکامي هاي بسيار سريعي در طرح ريزي و سياست گذاري مي انجامد و موجبات بي اعتباري تمامي کوشش ها در زمينه طرح ريزي و پيش بيني را فراهم مي سازد.... [4] .

با توجّه به اين گفته ها، روشن مي شود که ديدگاه واحد و روشني درباره «پيش بيني آينده» وجود ندارد؛ اما در بيشتر موارد دانشمندان و متفکران معتقدند که پيش بيني قطعي و يقيني وجود ندارد. البته گزينه هاي ياد شده نيز در اهميت و ارزش يکسان نيستند؛ از اين رو ارزشمندترين و مهم ترين انگاره در زمينه «پيش بيني آينده»، دو گزينه ذيل است:

1. پيش بيني ديني (غيب گويي)؛

2. پيش بيني احتمالي روند تاريخ (فلسفه تاريخ).

به نظر ما پيش بيني هاي ديني - به خصوص در اسلام - درست، يقيني و تحقّق يافتني است و نبايد در درستي و حتمي بودن آن ترديد کرد؛ زيرا معارف ديني مستند به وحي و الهامات الهي و گفتارهاي پيامبر صادق و امامان معصوم است و بسياري از اين پيش بيني ها و غيب گويي ها درباره حوادث و پديده هاي تاريخي، واقع شده است. از اين رو مبناي پژوهش در اين ساحت، تکيه بر نصوص ديني (آيات، تفاسير و روايات) و استفاده از منابع وحياني است و از اتقان و ارزش ويژه اي برخوردار است. پيشگويي حوادث آينده اگر از منبع وحي و علم الهي سرچشمه بگيرد، تحقّق آن حتمي است و مي توان با اطمينان خاطر آن را پذيرفت. پيشگويي هايي که در قرآن و سخنان معصومين عليهم السلام آمده - و نمونه هاي فراواني از آن در تاريخ مشاهده شده - از همين مقوله است و ترديدي در درستي آن وجود ندارد.

«فلسفه تاريخ» و جست و جوي قانون اجتماعي حاکم بر آن و «پيش بيني روند حرکت تاريخ»، نيز از ابعاد مختلف قابل توجّه و بررسي است. در اين باره ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد و نمي توان نظر قاطعي ارائه داد. پيش بيني آينده با کمک «قوانين تاريخي» نمي تواند کاملاً درست و واقع بينانه باشد؛ به خصوص آنجايي که ديدگاه هاي گوناگوني درباره اين قوانين وجود دارد و هر کس تحليل خود را، مبناي حرکت و پيشرفت تاريخ مي داند. البته مي توان به کمک فلسفه تاريخ، چهارچوب هاي کلّي حرکت تاريخ و نهايت آن را به دست آورد.

هگل - که خود درباره «فلسفه تاريخ» مطالب زيادي بيان کرده - به رغم ارجاع مکرّر به جريان هاي ضروري و به عقل مجسّمي که ظاهراً مطابق با طرحي از پيش تعيين شده عمل مي کند صراحتاً منکر آن است که: «روند تاريخ را بتوان پيش بيني کرد. تاريخ متعلّق به گذشته است؛ وانگهي فلسفه تاريخ نيز تا زمان حال متوقّف مي شود... تاريخي مربوط به آينده وجود ندارد!» [5] .

به نظر توين بي، تاريخ نقش يک منجّم و پيشگو را ندارد؛ بلکه مي توان آن را به عنوان يک راهنماي دريايي مثل قطب نما به حساب آورد که ناخداي کشتي را اميدوار مي سازد که در دريا گمراه نخواهد شد... وي معتقد است: قوانين مشخّص و ثابتي وجود ندارد که بتوان با توجّه به گذشته، آينده را پيش بيني کرد. البته بعضي از رويدادها که در زمان گذشته تکرار شده، در آينده نيز امکان دارد که واقع شود. البته اکثراً ظاهرشان يکي است؛ ولي علل پيدايش آنها مختلف است. [6] تشکيل حکومت، رسيدن به قدرت، انحطاط و سقوط آن، وقايعي است که در تاريخ تکرار شده و مي توان درباره حکومت هاي آينده، تا حدودي اظهار نظر کرد؛ ولي علل پيدايش قدرت و انحطاط و سقوط ممکن است با گذشته اختلاف داشته باشد.

يکي از کساني که در اين زمينه، بيشتر از همه قلم فرسايي کرده و ديدگاهي تند و مخالف ارائه داده است، کارل ريموند پوپر است. شهرت پوپر بيشتر به خاطر ارائه تفسير نظام مندي است که اوج آن را مي توان در فرضيه ابطال پذيري يا ردّ هر گونه تاريخي گري مشاهده نمود؛ يعني، رد و ابطال هر گونه نظريه دالّ بر اينکه در خصوص روند کلّي جامعه بشري، مي توان پيش بيني هاي کلان مقياس و بلند مدت صورت داد. به تصريح پوپر:

«نه درباره روند حرکت و تحوّل جامعه و نه درباره جريان تاريخ، به هيچ وجه نمي توان دست به تعميم هاي کلّي يا پيش بيني هاي آينده نگرانه زد. حوادث تاريخي ماهيتاً غير قابل پيش بيني هستند. شايد بتوان بر اساس بعضي از قراين و امارات و موارد تجربي و جريان هاي رخ داده مشابه در گذشته، به پيش بيني ويا ترسيم برخي موارد مشابه ديگر اقدام نمود؛ ولي پيش بيني سير دقيق حوادث تاريخي و نتايج آنها، به طور ماهوي امري ناشدني است». [7] .

پوپر در کتاب فقر تاريخي گري دو مطلب را مورد بررسي قرار مي دهد:

1. اعتقاد به اينکه سرنوشت تاريخي خرافه محض است؛ 2. پيشگويي از جريان تاريخ بشري با روش علمي يا روش استدلالي ديگر غير ممکن است.

پوپر مي گويد: ثابت کرده ام که به دلايل منطقي دقيق، براي ما امکان آن نيست که جريان آينده تاريخ را پيشگويي کنيم. وي در دسته بندي مباحث خود (رد تاريخي گري) مي نويسد:

1. جريان تاريخ بشري به شدّت از پيشرفت معرفت بشري تأثّر مي پذيرد.

2. نمي توانيم، با روش هاي علمي يا استدلالي، نموّ و پيشرفت آينده معرفت علمي خويش را پيشگويي کنيم.

3. بنابراين نمي توانيم جريان آينده تاريخ بشري را پيشگويي کنيم.

4. اين بدان معنا است که بايد امکان يک تاريخ نظري را طرد کنيم؛ منظور يک علم اجتماع تاريخي است که متناظر با فيزيک نظري بوده باشد. هيچ نظريه علمي درباره سير تاريخي نمي تواند باشد که عنوان پايه اي براي پيشگويي تاريخي پيدا کند. وي در نتيجه گيري از بحث هاي خود مي گويد:

«اگر چيزي به نام پيشرفت و نموّ معرفت بشري وجود داشته باشد، پس ما امروز نمي توانيم پيش بيني کنيم که فردا چه چيز دانسته خواهد شد! چنان تصوّر مي کنيم که اين استدلال ممکن است... اثبات من مبتني بر نشان دادن اين امر است که: براي هيچ پيشگويي علمي - خواه انسان دانشمند يا ماشيني حسابگر - امکان پيشگويي نتايج آينده آن، با روش هاي علمي وجود ندارد. کوشش هايي که در اين راه انجام شود، تنها پس از حدوث پيشامد به نتيجه مي رسد؛ يعني، در آن هنگام که ديگر وقتي براي پيشگويي باقي نمانده است...». [8] .

با توجّه به ديدگاه پوپر، روشن مي شود: از نظر کساني که حرکت تاريخ، يکپارچه و واحد نيست، فلسفه تاريخي وجود ندارد. اما کساني که حرکت و سير تاريخ را هدفمند، نظام مند و يکپارچه مي دانند، تاريخ آينده، معنادار و قابل مطالعه و بررسي است. «فلسفه تاريخ» گذشته و آينده را به هم پيوند مي زد و قانوني براي حرکت و سير تاريخ ترسيم مي کند و به صورت احتمالي، به پيش بيني آينده (وضعيت سياسي - اجتماعي جهان) مي پردازد.

از اين رو در مباحث آينده پژوهي، آموزه ها و دانشواژه هاي «فلسفه تاريخ» اهميت و ضرورت پيدا مي کند و در واقع يکي از مسيرها و شيوه هاي آينده پژوهي، نگاهي فلسفي به تاريخ و کشف قوانين آن است. در واقع ما از فلسفه تاريخ، مي توانيم آينده پژوهي نظام مند و روش مند داشته باشيم. در سطرهاي آتي دو نوع آينده پژوهي مورد توجه است: 1. تحليل فلسفي از تاريخ (فلسفه تاريخ) 2. پيش بيني وحياني و غيبي از تاريخ. در فلسفه تاريخ، دانشمندان با توجّه به قواعدي به پيش بيني وقايع و حوادث آينده مي پردازند. اين ديدگاه مبتني بر عقل و تجربه است؛ اما در پيشگويي وحياني، پيش بيني دقيق، حتمي و ضروري با استناد به منابع ديني و غيبي، صورت مي گيرد و سيماي آينده به طور روشن و دقيق تصوير مي شود. در واقع در فلسفه تاريخ متکي بر نصوص ديني، علاوه بر عقل و تجربه، از وحي و الهامات الهي براي توضيح آينده استفاده مي شود و پيامبران به کمک عقل و تجربه بشري مي آيند و به طور کامل و دقيق وضعيت آتي بشر را پيش گويي مي کنند (فلسفه متعالي تاريخ). مهدويت پژوهي نيز مصداق کامل و تمام اين پيشگويي ديني است. بر اين اساس مباحث آينده پژوهانه خود را در دو قسمت ارائه مي دهيم:

1. فلسفه تاريخ و ديدگاه دانشمندان،

2. فلسفه متعالي تاريخ و ديدگاه شيعه (بر اساس قرآن و روايات).


پاورقي

[1] جيمز دي تور، پيشين، ص 103.

[2] عبدالکريم، سروش، فلسفه تاريخ، (تهران: انتشارات حکمت، 1357)، ص 29 و 50.

[3] کارل ياسپرس، پيشين، ص 202.

[4] جيمز دي تور، پيشين، ص 105.

[5] آر. اف. اتکينسون و...، فلسفه تاريخ: روش شناسي و تاريخ نگاري، ترجمه حسينعلي نوذري، (تهران: طرح نو، 1379)، ص 53 و 54.

[6] احمد تاجبخش، تاريخ و تاريخ نگاري، (شيراز: نويد شيراز، 1376)، ص 57.

[7] همان، ص 63.

[8] کارل پوپر، فقر تاريخيگري، (تهران: انتشارات خوارزمي، 1350)، ص 11 و 12.