بازگشت

سلطنت خدا يا پادشاهي مسيح


از آنجايي که در بخش هاي مختلف کتاب مقدّس به «حکومت خدا» اشاراتي مي شود که آشکار مي سازد - بر خلاف نظر محقّقان کليسا - دولتي که عيسي در آن چون داوود، سلطنت کند، مورد نظر نبوده است. اصولاً نام پادشاهي خداوند هم، مفهوم مورد نظر نويسندگان انجيل ها را نمي رساند. در بسياري از اشارات از زبان عيسي به جاي حکومت خدا، دولت پدرم ذکر مي شود. او در صحنه شام «فصح» به شاگردانش مي گويد: «من ديگر از اين محصول انگور نخواهم نوشيد تا روزي که آن را تازه با شما در ملکوت پدرم بنوشم». [1] .

عيسي هرگز نمي گويد من آمده ام سلطنت پسر انسان را مژده دهم و يا پادشاهي مسيح را اعلام کنم؛ بلکه تأکيد مي کند: من فرستاده شده ام تا حکومت خداوند را (قلمرو دولت پدرم را) مژده دهم: «عيسي به آنان گفت: لازم است که به شهرهاي ديگر نيز بروم و مژده فرا رسيدن ملکوت خدا را به مردم اعلام کنم؛ زيرا براي همين منظور فرستاده شده ام». [2] در اينجا به صراحت تأکيد مي شود که عيسي، فرستاده خدا است و قلمرو حکومت متعلق به پدر او يا پدر همه انسان هاي خوب است. در انجيل متي آمده است:

«عيسي به تمام شهرها و دهات آن منطقه رفته، در عبادتگاه هاي يهود تعليم مي داد و برقراري ملکوت خداوند را به مردم اعلام مي کرد». [3] .

پس وظيفه او تنها ابلاغ پيام بود: «عيسي فرمود: بايد به شهرهاي ديگر هم بروم تا به اهالي آنجا نيز پيغامم را برسانم؛ چون به خاطر همين به اينجا آمده ام». [4] مأموريت او چنين بود: «در آن زمان، انسان هاي نيک در ملکوت پدرم خدا، همچون خورشيد خواهند درخشيد. اگر گوش شنوا داريد،خوب گوش دهيد». [5] .

عيسي در پاسخ يک عالم مذهبي مي گويد: «تو از ملکوت خدا دور نيستي». [6] .

از اين عبارات برمي آيد که مقصود فقط سلطنت مسيح نيست؛ بلکه با تحول انسان ها، اين مرحله به وجود خواهد آمد. از بعضي عبارات کتاب هاي مقدس [7] به دست مي آيد که حکومت خدا، يک مرحله خاص روحاني است؛ نه فقط يک دولتي که مسيح شاه آن باشد! [8] .

البته اعتقاد به «ملکوت خدا» و استقبال از تحقّق آن باعث بروز انتظارات و تفاسير مختلفي شده است. ميليون ها نفر از مردم فقير و مستضعف، با اين اعتقاد دلگرم اند که رنج و بدبختي آنان، بي پايان نيست و مشيّت الهي يا قضا و قدر آن را دفع نکرده است؛ بلکه خدا از تلاش آنان براي تحقّق حکومت عدل، حمايت مي کند. عيسي مسيح، در ملکوت درهاي زندگي را به روي همه مردم گشوده است. کساني که زندگي را پوچ و بي معنا مي بينند، مي توانند منتظر زماني باشند که - به تعبير پولس - ما ديگر از پشت شيشه صورت مبهم و تار نمي بينيم....

ديدگاه هاي مختلف در زمينه «سلطنت خدا» باعث نگرش و رفتارهاي مختلف در ميان مسيحيان شده است. گروهي از مسيحيان معتقدند: هر چند مؤمنان مي توانند پيشاپيش نشانه هايي از ملکوت خدا را اينجا در روي زمين درک کنند؛ اما انسان، سعادت و خوشبختي کامل را تنها پس از مرگ خواهد چشيد.

در اين گونه از اعتقاد هر چند مسيح روزي باز خواهد گشت تا جهان را به ملکوت تبديل کند؛ اما اين مي تواند زماني طولاني پس از اين باشد و در همين ضمن کساني که با ايمان مرده اند، از نعمت هاي ملکوت در بهشت - جايي که محبّت خدا به نحو اعلا حاکم است - بهره خواهند برد.

از نظر برخي ديگر، ملکوت خدا هم اکنون عملي و قابل بهره برداري است؛ هر چند مخفي است. اين ملکوت در اينجا و اکنون در دسترس همه کساني است که با چشم ايمان مي توانند آن را در ميان گناه ها و مصايب تاريخ تشخيص دهند. درک آن نياز به تحوّل دروني؛ يعني، طريقه جديدي براي ديدن و عمل کردن دارد. اما با اين حال واقعيتي است براي کساني که آن را بپذيرند و قلب خود را به روي آن بگشايند. [9] .

اسلوان کافين - وابسته به نهضت انجيل اجتماعي - مي گفت: آرمان اخلاقي مسيحيت، عقيده به ملکوت خدا است؛ يعني، يک نظم اجتماعي مقبول تحت حکومت خداي مسيح وار که در آن همه روابط، مسيح گونه است و هر فرد گروه اجتماعي - خانواده، سازمان هاي تجاري، دولت - تحت حاکميت قرار نداشته؛ بلکه خود به اداره و نظارت خواهد پرداخت و همه جامعه بشري تجسّد عشق خدا خواهد بود که زماني در قالب عيسي ناصري، تبلور يافته بوده است. [10] .

پس مي توان گفت: عقيده به ملکوت خدا، به نوعي جامعه مطلوب - که متضمن مساوات، عدالت و آزادي است - تفسير شده بود.


پاورقي

[1] متي: 26، بند 29.

[2] لوقا: 4، بند 43.

[3] متي: 9، بند 35.

[4] مرقس: 1، بند 38.

[5] متي: 13، بند 43.

[6] مرقس: 12، بند 34.

[7] متي: 12، بند 44.

[8] ر.ک: جلال الدين آشتياني، دين مسيح، (تهران: نگارش، 1379)، صص 294 - 292.

[9] هاروي کاکس، پيشين، ص 148.

[10] د. ج. اسميت، مقاله ملکوت خدا، مقدمه اي بر شناخت مسيحيت، (تهران: نقش جهان، 1379)، ص 107.