بازگشت

پيوند سياست و دولت


در روزگار حاضر، مشکل بتوان سياست را جداي از دولت يا خواست تأسيس دولت در نظر گرفت. بين «سياست» و «دولت» پيوندي ژرف و ناگسستني وجود دارد؛ از اين رو سرنوشت آن دو، با هم گره خورده است. امروز جوهر سياست در دولت آشکار مي شود. بلونشلي معتقد است: «علم سياست، به معناي درست کلمه، علمي است که دولت را بررسي مي کند». رافل نيز بر آن است که: «امر سياسي هر آن چيزي است که به دولت مربوط باشد». باري معتقد است: «تاريخ نظريه سياسي، عمدتاً درباره دولت است». [1] چنان که گذشت واژه «سياسي» (Political) از «پوليس» (Polis) يوناني؛ يعني، دولت - شهر باستاني اخذ شده است. پس معاني ضمني آن از ابتدا با انديشه دولت پيوند خورده است. البته شکل هاي اوليه تر سازمان اجتماعي وجود داشت که مقدم بر پيدايش دولت بود. [2] .

در عين حال بين سياست و دولت، يکساني و پيوند کامل وجود ندارد و دولت جزئي از سياست است. عرصه سياست، گسترده تر از عرصه دولت است. در واقع مي توان مفهوم سياست را به صورت هاي گوناگون تعريف کرد که انطباق کامل با عرصه دولت نداشته باشد. حتي از ديدگاه برخي از دانشمندان، با توجّه به تاريخ طولاني حيات اجتماعي بشر، دولت پديده اي نسبتاً متأخر است.

از طرفي گروه ها، اجتماعات و انجمن ها نيز خود داراي زندگي دروني پيچيده اي هستند که ضرورتاً ربطي به دولت ندارند. پس مسلماً حوزه سياست از نظر تاريخي گسترده تر از محدوده دولت است. در مورد سرنوشت و فرجام سياست و دولت به طور جداگانه مي توان نکاتي را بيان کرد:


پاورقي

[1] اندرو وينسنت، پيشين، ص 20.

[2] هال دريپر، نظريه انقلاب مارکس، (تهران: نشر مرکز، 1382)، ج 1، ص 260.