بازگشت

مسير و مکانيسم حرکت


از ديدگاه قرآن، صحنه تاريخ و زندگي بشري، عرصه پويش ها و کوشش هاي حقّ پرستان و باطل گرايان براي رسيدن به آرمان ها و اهداف خود مي باشد. حقّ پرستان، در صدد پيروي از حق، پرستش خدا، کسب فضايل انساني، تحقّق عدالت و سعادت واقعي انسان ها، ايمان، تثبيت و گسترش خداپرستي، دوري از زر و زور و... هستند. اما باطل گرايان به دنبال شهوت راني، ثروت اندوزي، ظلم و ستم، کفر، فسادگري و تباهي، عدالت گريزي، کسب مقام، تکبّر و خودخواهي و... مي باشند. در رأس حقّ پرستان و حق پويان، پيامبران، اولياي الهي و صالحان و در رأس باطل گرايان، شيطان، فرعون ها، شاهان، ستمگران و زرمداران قرار دارند.

بين دو گروه و جبهه حقّ و باطل، همواره نزاع و درگيري وجود دارد و در واقع تضادّ و کشمکش بين آنها، محرّک و مکانيسم حرکت تاريخ است. پيامبران همواره مخالفت خود را با کفر و ستمگري فرعون ها و سردمداران زر و زور اعلام کرده و منافع نامشروع و باطل آنها را به چالش کشيده اند. دعوت اصلي آنها به تحقّق خداپرستي و عدالت اجتماعي بوده که با منافع سرشار و دنيوي باطل گرايان تعارض داشته است.

باورداران و ايمان آورندگان به رسولان الهي نيز عموماً افراد تهي دست و تحت ستم جامعه بوده اند که از اطاعت سردمداران کفر و باطل، سرپيچي کرده و به طريق حقّ و ظلم ستيزي گام نهاده اند. همه اين عوامل، باعث واکنش جبهه باطل و درگيري و نزاع هميشگي آنان با گروه حقّ و خداپرست بوده است.

قرآن کريم تضاد و مبارزه را در مناسبات جوامع بشري مطرح کرده (همان گونه که از تضادّ ميان آدم و شيطان و تضادّ در عالم طبيعت نام برده است) و از آن گاهي به عنوان مبارزه ايمان و کفر و گاهي به عنوان مبارزه حقّ و باطل ياد مي کند. اين يک واقعيت تاريخي است که آزادي اراده و قدرت انتخابي که خداوند به بشر داده است آن را اقتضا مي کند؛ به گونه اي که جمعي به سوي حقّ و گروهي به سوي باطل کشيده شوند. در ميان اين دو گروه درگيري و ستيز به وجود آمده و در نتيجه چرخ هاي تاريخ به حرکت درآيد.

در ميدان مبارزه حق و باطل - که به وسعت کلّ تاريخ است - نيروهاي حقّ، همان نيروهاي مؤمني هستند که پشت سر انبيا حرکت مي کنند و رهبري اين مبارزه همواره با پيامبران و جانشينان آنان بوده است. در اين ميان، امت اسلامي به عنوان آخرين و مهم ترين حلقه اين سلسله، مسؤوليت مبارزه با باطل را در تمام جبهه ها بر عهده دارد. [1] .

«از نظر قرآن مجيد، از آغاز جهان همواره نبردي پيگير ميان گروه اهل حق و گروه اهل باطل، ميان گروهي از تراز ابراهيم و موسي و عيسي و محمد - صلوات اللَّه عليهم - و پيروان مؤمن آنها و گروهي از تراز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان و امثالهم برپا بوده است. هر فرعون، موسايي در برابر خود داشته است: «لکلّ فرعون موسي»... در اين نبردها و ستيزها، گاهي حق و گاهي باطل پيروز بوده است؛ ولي البته اين پيروزي ها و شکست ها، بستگي به يک سلسله عوامل اجتماعي، اقتصادي و اخلاقي داشته است... در قرآن به نقش - به اصطلاح - مرتجعانه «ملأ» و «مترفين» و «مستکبرين» و نقش حقّ طلبانه «مستضعفين» تصريح شده است. در عين حال از نظر قرآن، آن جهاد مستمرّ پيش برنده اي که از فجر تاريخ وجود داشته و دارد، ماهيت معنوي و انساني دارد؛ نه مادي و طبقاتي». [2] .

البته تضاد در اينجا به معناي ديالکتيکي آن نيست؛ يعني، هر چيزي ضد خود را در درون خود بپرورد و پديده از ميان اضداد عبور نموده و تحقّق پذيرد... در قرآن و احاديث به تضادّي به اين معنا برنخورديم. اگر قرآن تضاد را عامل حرکت طبيعت و تکامل جامعه مي داند، به اين معنا است که سراسر جهان از امور متخالف و متباين آفريده شده است و در اثر جدال دو متضاد، جهان رو به تکامل مي رود. وجود اضداد در طبيعت و جامعه مايه تکامل و وسيله بقا و حيات جامعه و انسان ها است. اما اين تضاد نه به معناي اين است که هر چيزي ضد خود را پرورش مي دهد؛ بلکه مقصود اين است که از آميزش مختلف ها، متفاوت ها، متزاحم ها و گوناگون ها، انواع مجدّد و جامعه وزين و متکامل به وجود مي آيد [3] : «و قد خلقکم اطواراً» [4] ؛ «شما را مختلف و گوناگون آفريد».

در هر حال در طول تاريخ، پيامبران رهبري گروه مؤمنان، صالحان، موحّدان، مجاهدان و... (جبهه حقّ) را در دست داشتند و با تمام قدرت و توان در برابر گروه کافران، مشرکان، منافقان، مفسدان و... (جبهه باطل) صف آرايي مي کردند و در صدد از بين بردن تصوير کريه کفرو باطل از جهان بودند. بر اين اساس حرکت تاريخ، با سکان داري پيامبران و جانشينان صالح آنان، به سمت حق گرايي و پيروزي بر باطل در حرکت بوده است. در اين رابطه آيات زيادي [5] وجود دارد که به جهت گزيده گويي، از بيان آنها پرهيز کرديم.


پاورقي

[1] ر.ک: يعقوب جعفري، بينش تاريخي قرآن، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1366)، ص 108.

[2] مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي(عج)، پيشين، ص 49 و 50.

[3] ر.ک: جعفر سبحاني، فلسفه تاريخ ونيروي محرّک آن، (قم:انتشارات مکتب اسلام،1376)، صص133 - 131.

[4] نوح(71)،آيه 14.

[5] براي مطالعه بيشتر ر.ک: اعراف، آيه 60 و 66؛ شعراء، آيه 116؛ هود، آيه 54؛ نمل، آيه 45؛ شعراء، آيه 160؛ انبياء، آيه 68؛ اعراف، آيه 82؛ زخرف، آيه 26؛ هود، آيه 89؛ غافر، آيه 26؛ بقره، آيه 251، سبأ، آيه 34 و....