بازگشت

توين بي و انگاره تمدّن


توين بي واحد معقول را در بررسي هاي تاريخي نه «انسانيت» و نه «گروهي خاصّ» از انسان ها و نه «ملّت» مي داند؛ بلکه در نظرگاه او آنچه ما را با يک واحد متشکّل و منسجم روبه رو مي کند و فهم و بيان حوادث تاريخي را ممکن مي سازد، «تمدّن» است. «تمدّن» دلالت بر نوعي ارتقاي روحي و اخلاقي مي کند و انسان ها خواه ناخواه در حال کوشش و تقلاّ براي فراروي از مراحل ابتدايي انسانيت به مراتب بالاتر و عالي تر هستند. توين بي، تمدّن هاي گوناگوني را که در طول تاريخ به وجود آمده، استقرا کرده و به مطالعه تطبيقي آنها پرداخته است. او معتقد است که در ميان جوامع بشري تنها 21 جامعه، منظّم و متشکّل است و تمدّن يا جامعه واقعي به شمار مي رود. از جمله مهم ترين آنها، مي توان به تمدّن هاي خاور دور، تمدّن هندو، تمدّن ارتدکس، تمدّن اسلامي و تمدّن غربي معاصر اشاره کرد. [1] .

از نظر توين بي ويژگي شاخص و وجه مميّزه اصلي تمدّن ها، پويايي و تحرّک آنها است. هر تمدن برخاسته از دل تمدّن پيش از خود است؛ يعني، در پي ظهور و سر بر آوردن يک نيروي معارض يا چالش تهديد کننده قدرتمند، ضرورتاً واکنش يا پاسخ مناسب و خلّاقه جديدي را در پي دارد.

پس وجود يک محرّک يا انگيزه، سبب عکس العمل در جامعه مي شود؛ مثلاً مشکلات ناشي از خشونت و سختي محيط جغرافيايي يا ظلم و ستم حاکمان بر جامعه، يا شکست هاي پي در پي يا محروميّت ها و فشارها و انگيزه هايي از اين قبيل، سبب مي شود که جامعه در جهت دفاع از خود، در مقابل اين محرک ها عکس العمل نشان دهد و همين عکس العمل موجب پيدايش تمدّني تازه مي گردد.

بنابراين تمام تمدّن ها در واقع عکس العملي دفاعي است در مقابل هجوم مشکلات گوناگون جغرافيايي، اجتماعي و سياسي. وقتي تمدّني به اين طريق به وجود آمد، به ناچار جامعه جديد به دو دسته تقسيم مي شود: اقليّت حاکم و اکثريّت تحت سلطه (پرولتاريا) که به تدريج شکاف ميان اين دو عميق تر مي شود و انگيزه جديدي به وجود مي آيد که عکس العملي در پي خواهد داشت. عکس العمل جديد، نظام جامعه را به هم مي ريزد و آن تمدّن از بين مي رود و نظام تازه اي جايگزين آن مي شود و اين گردش همچنان تکرار مي شود. [2] .

توين بي در آخرين جلد کتاب مطالعه تاريخ آشکارا بر پيش فرض هاي ديني و کلامي خود تأکيد مي کند. به عقيده او نهايتاً تمدن ها صرفاً بر اساس دستاوردهاي ديني و معنوي خود، قابل سنجش اند و از اين رهگذر است که احتمالاً بتوان به صورت موجّه از طرح سير طبيعي، به نوعي طرح مابعدالطبيعي دست يافت. از اين لحاظ به نظر مي آيد توين بي کاملاً در سنّت آگوستيني قرار مي گيرد و تاريخ را محلّ تحقيق تدريجي مشيّت و فعل خدا مي داند و هدف نهايي را در رسيدن به چيزي مي خواند که معمولاً «شهر خدا» و «مدينه الهي» ناميده اند. [3] .


پاورقي

[1] ر.ک: کريم مجتهدي، (فلسفه تاريخ، تهران، سروش: 1381)، ص 171.

[2] آرنولد توين بي، فلسفه نوين تاريخ، (حاوي اصول نظريات و فرضيه هاي آرنولد توين بي)، ترجمه و تدوين بهاءالدين پازارگاد، (تهران: کتابفروشي فروغي)، صص 75 - 70.

[3] کريم مجتهدي، فلسفه تاريخ، پيشين، ص 174.