بازگشت

نصب خاص الهي


از ديدگاه شيعه، «امامت» امر و منصبي الهي است و ناگزير بايد خداوند او را برگزيند و پيامبر اکرم - از سوي خدا - شخص او را براي امّت تعيين کند. حکومت و حاکميت، از شئون ربوبيت او است. هيچ کس حق حاکميت و تصرّف در شئون اجتماعي و سياسي مردم را ندارد؛ مگر آنکه به دليل معتبر شرعي، منصوب يا مأذون بودنش از سوي خداوند، ثابت شده باشد. شيعه اماميه، براساس ادله قطعي، ائمه اطهارعليه السلام را امامان منصوب به نصب خاص از سوي پروردگار عالم مي داند. [1] .

«امامت مقامي الهي و قرار داده شده از سوي او و پيمان خداوند متعال است؛ چنان که در مورد ابراهيم عليه السلام فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم...». پس همان طور که نبوت مقامي الهي و قرارداده شده از سوي خداوند سبحان است، خلافت و امامت نيز چنين است». [2] .

طبق مذهب شيعه، نظام امامت، دائم و مستمر است و هميشه و در تمام شرايط، تابعيت حکومت شرعي، يک فريضه اساسي و عمده است. عقيده به نظام امامت، رشته اي از عقيده به توحيد و حکومت خدا و سلطنت حق است؛ هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهليت مرده است [3] : «مَن مات ولم يعرف اِمامَ زمانه مات ميتةً جاهليّةً». [4] .

علّامه حلّي مي نويسد:

«امامت، عبارت از رياست عامّه اي است در امور [دين و دنيا] براي شخصي از اشخاص به نيابت از طرف پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله و اين امر خطير از جانب خداوند متعال واجب است عقلاً... [همچنين]واجب است به امامت امام عليه السلام تصريح شود؛ از اين رو که عصمت از امور باطني آن چناني است که آن را احدي جز ذات باري تعالي نمي داند. بنابراين بر وي لازم است، شخصي را که واقف بر عصمتش مي باشد، معرّفي کرده و يا معجزه اي که گواه بر راست گويي امام است، به دستش ظاهر نمايد». [5] .

براين اساس، امامت - مانند نبوت - تنها از ناحيه خدا و به زبان پيامبرش يا امام قبلي صورت مي گيرد و در اين مورد، ميان نبوت و امامت فرق نيست و مردم حق انتخاب امام را ندارند و او در هر حالي امام است (قاما او قعدا) و مردم مکلّف هستند از او اطاعت کنند و حکومت و ولايت او را بر خود بپذيرند. فارابي اشاره کرده است:

«رئيس اول و امام (الملک أو الامام)، به واسطه ماهيّت و صناعتشان، رهبر هستند؛ خواه کسي از آنان بپذيرد يا نپذيرد. مقبوليت داشته باشند يا نداشته باشند. اطاعت بشوند يا نشوند. کساني آنها را ياري بکنند يا نکنند». [6] بر اين اساس امامت او هيچ وقت زايل نمي شود (لايزيل امامة الامام).

براساس نصوص قطعي و متواتر، ثابت است که خليفه و جانشين پيامبرصلي الله عليه وآله و امام و پيشواي مسلمانان، حضرت علي عليه السلام و سپس يازده فرزند معصوم او است که آخرين آنان حضرت مهدي(عج) است. همه اين بزرگواران از سوي خداوند و با معرّفي و بيان رسول اکرم صلي الله عليه وآله به مقام امامت و ولايت مردم نايل آمده اند. به خصوص تصريحات زيادي به امامت و رهبري حضرت مهدي(عج) شده است. آن حضرت، رهبر، وليّ و حاکم منصوب از سوي خدا بر مردم است و در هنگام ظهور و به دست گرفتن امور دنيا، همه ملزم هستند از او اطاعت کنند و به فرمان هايش گردن نهند. اين خواسته و دستور خود خدا است؛ چنان که در روايتي از رسول خدا آمده است: «هنگام ظهور مهدي، فرشته اي بالاي سرش ندا مي دهد: «اين مهدي، خليفه خدا است، از او تبعيت کنيد...» [7] و نيز: «همانا حجت الهي ظهور کرده است، پس از او تبعيت کنيد که حقّ با او است». [8] .

امام صادق عليه السلام درباره امامت حضرت مهدي و در دست گرفتن امور جهان مي فرمايد: «نه به خدا قسم! خداوند اين امر را رها نمي کند [و به حال خود وانمي گذارد]، مگر اينکه براي او کسي است که تا روز قيامت بدان قيام مي کند». [9] .


پاورقي

[1] ر. ک: ناصر مکارم شيرازي، پيام قرآن، (تهران: دارالکتب الإسلاميّة، 1377)، ج 9، (امامت و ولايت).

[2] «الإمامة، منصبٌ الهيٌ مجعول من قبل اللَّه وعهد منه سبحانه وتعالي کماقال عزّوجلّ في ابراهيم عليه السلام: (إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...) فکما أنّ النبوة منصبٌ الهيٌ مجعول من قبل اللَّه سبحانه وتعالي، فکذلک الخلافة عنه لا محالة...»: ابوطالب تجليل، براهين اصول المعارف الالهيه، (قم: بي نا، 1418)، ص 233.

[3] لطف اللَّه صافي، امامت و مهدويت، (قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1380)، ج 2، ص 440 و 441.

[4] محمّد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 16، ص 246؛ محمّد بن علي شيخ صدوق، کمال الدين، ج 2، ص 409، ميرزا حسين نوري، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 289.

[5] حسن بن يوسف حلّي، باب حادي عشر، (قم: انتشارات صدر رضواني، 1380)، ص 125 و 13.

[6] ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، (بيروت: دار الاندلس، 1403)، ص 97.

[7] «انّ عند ظهوره ينادي فوق رأسه ملک هذا المهدي خليفة اللَّه فاتبعوه...»: علي بن عيسي اربلي، کشف الغمه، ج 2، ص 470؛ علي بن يونس نباطي، الصراط المستقيم، ج 2، ص 261؛ علي بن محمّد خزّاز قمي، کفاية الاثر، ص 146 (با تفاوت در عبارت).

[8] «انّ حجّة اللَّه قد ظهر فاتبعوه فان الحقّ فيه...»: سليمان قندوزي حنفي، ينابيع المودة، ج 2، ص 586.

[9] «لا واللَّه لايَدَعُ اللَّهُ هذا الامرَ إلّا ولَهُ مَنْ يَقُوُمُ بِهِ إلي يومٍ تقومُ الساعة»: محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 54، ح 6؛ محمّد باقر مجلسي، بحار الأنوار، ج 23، ص 54.