شفاي سرطان
مادر مي گويد:
«مدتي پيش غده سرطاني در زير شکم پسرم، سعيد که در مکانيکي کار مي کرد، به وجود آمد. بعد از مراجعه به کميته امداد امام و معرفي به پزشکان تهران با پيشنهاد دکتر، غدّه را برداشتند و شيمي درماني کردند، اما بعد از عمل، نتيجه اي عايد نشد و پسرم هميشه در ناراحتي و عذاب بود. شبي در منزل خود که در بلوچستان است به آقا امام زمان (عليه السلام) متوسل شدم و شفاي پسرم را از آقا خواستم. در همين حال ديدم که آقايي با عمّامه و ريش سفيدي که نور از صورت آن بزرگوار آشکار بود وارد منزل ما شد و آب خواست. وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. سپس دست بر زمين گذاشت و دو دانه ريگ برداشت و آنها را قدري مالش داد که به صورت دو عدد جواهر و دُرّ درآمد. بعد نگاهي به سعيد کرد و فرمود: ان شاءاللّه سعيد خوب مي شود.
او عصايي در دست داشت که از نور بود. خواستيم به عنوان تشکر پولي به ايشان بدهيم که قبول نکرد و بلافاصله تشريف برد و اثري از ايشان نديدم.
سعيد را برداشتيم و به مسجد جمکران آورديم. در شب چهارشنبه، ساعت 5/2 شب که مشغول نماز، دعا و توسل به آقا امام زمان (عليه السلام) بوديم، ناگهان سعيد متوجه شد که نوري به طرف او مي آيد. ابتدا وحشت کرد، ولي بعد کم کم ترس او برطرف شد پس از لحظه اي آن نور او را احاطه کرد در همين هنگام سلامتي خود را در به دست آورد و حالا اثري از غدّه و جاي بخيه در بدن او وجود ندارد».