بازگشت

علوم قرآن و عترت


در حديث ثقلين (براساس برخي از نقلها) اين جمله نيز جلب توجه مي کند:

«و لا تُعلّمو هما فاِنّهما اعلمُ منکم». به قرآن و عترت نياموزيد که اين دو از شما داناترند.

ابن حجر در صواعق مي نويسد: «الحديث يدلّ علي اَعْلَميّة اهل البيت، لانّه عبّر عنهم بالثقلين و هو يُفيد الأعلمية». از حديث ثقلين، اعلميت اهل بيت استفاده مي شود، زيرا از آنها به عنوان چيز گرانمايه و نفيس (و داراي وزنه و اهميت زياد) تعبير کرده است، و اين معنا، اعلميت را مي رساند.

اين مطلب گوياي آن است که حقايق مطرح شده در قرآن نزد اهل بيت است، و عترت و اهل بيت به تفسير قرآن و کشف ظاهر و باطن آن (براساس کلام پيامبر) از ديگران اعلمند. و امت براي شناخت تعاليم آسماني قرآن بايد به اهل بيت رجوع کنند، و آموزشهاي آنان را بر درک و دريافت خود مقدم دارند.

همچنين از اين جمله و نيز با توجه به فرازهاي ديگر حديث روشن مي گردد که عترت در اين حديث معناي خاص دارد، و همه منسوبان



[ صفحه 117]



به پيامبر را شامل نمي شود. بلکه افراد ويژه اي منظورند، که همتاي قرآنند، و تمسک به رهنمودهاي آنها لازم است، و به عنوان همگام گرانمايه در کنار قرآن قرار دارند، و دوري از آنها گمراهي و تباهي مي آورد.

پيامبر خود يکي از مصداقهاي اين عترت را شناسانده است. پرچمدار عدل، مُصلح امت که در آخر الزمان ظهور مي کند، و دين را برپا مي دارد و حقايق آن را آشکار مي سازد و به تعاليم قرآني ديگر بار حيات مي بخشد و قرآن مهجور و متروک را دوباره بر سراسر زندگي انسان حاکم مي سازد.

علي (ع) درباره او مي گويد: «يَعْطِفُ الهَوي علي الهُدي، اذا عطفوا الهدي علي الهوي، و يَعطِفُ الرأيَ علي القرآن، اذا عَطَفوا القرآن علي الرأي... فَيُرِيکم کيفَ عدلُ السيرة، و يُحيي مَيْتَ الکتابِ و السُنّه». (چون مهدي آيد) هوا پرستي را به خدا پرستي بازگرداند، پس از آنکه خداپرستي را به هوا پرستي باز گردانده باشند رأيها و نظرها و افکار را به قرآن باز گرداند، پس از آنکه قرآن را به رأيها و نظرها و افکار خود بازگردانده باشند... آنگاه است که مهدي به شما نشان دهد که سيرت عدل کدام است، و زنده کردن کتاب و سنت چيست؟