بازگشت

سرنوشت انسان در گرو قرآن و عترت


اينکه در حديث ثقلين آمده است: «به کتاب خدا متمسک شويد تا در گمراهي نيفتيد و نلغزيد»، «خدا را به ياد شما مي آورم درباره



[ صفحه 102]



اهل بيتم»، «بر قرآن و عترت پيشي نگيريد وگر نه هلاک مي شويد»، «تا زماني که به قرآن و اهل بيت متمسک هستيد، هرگز گمراه نشويد»، سرنوشت ساز بودن تمسک به قرآن و عترت را نشان مي دهد. و هشداري است بر اين که با بي توجهي نسبت به قرآن و عترت و جدايي از آن دو، انسان هلاک مي شود، و به کمال مطلوب نمي رسد. و در ميان امواج پر تلاطم خواسته هاي نفساني مي افتد، و عقايد پوچ و مذاهب خرافي و انديشه هاي شيطاني آدمي را به سوي خود مي برد، دامهايي از فتنه ها او را در بند مي کشد، در باتلاقي از گمراهيها و تفسير به رأيها و انحرافها فرو مي رود، صراط مستقيم را گم مي کند، استعدادهاي اصيل و فطري او سرکوب مي شوند و سرانجام در دوزخي از اضطرابها و نااميدي ها و آشفتگيهاي فکري و عقيدتي جان مي سپارد. و با کوله باري سنگين از ناداني و کج انديشي و تحريف مباني دين به شقاوت ابدي گرفتار مي آيد. و از آن جا که عهد الهي را پاس نداشته و امانتداري مسئول نبوده است، و توشه گرانمايه قرآن و عترت را با خود همراه ندارد، رحمت خداوند او را شامل نمي شود، و براي هميشه در جهنم مي سوزد و عذابي بس دردناک را مي چشد.

بدرالدين رومي در «تاج الدرة» شعر زير را اين گونه شرح مي دهد:

دَعا الي اللّه فالمتمسّکون به مُتمسّکون بِحَبْل غيرَ مُنْفَصِم پيامبر جن و انس، عرب و عجم، مردمان زمان خود و ديگر مردمان تا قيامت را به دين خدا و آنچه رضاي خدا در آن است، فرا



[ صفحه 103]



خواند، کساني که به دين او چنگ زنند و دعوتش را آن گونه که بايد و از سر صدق اجابت کنند، به وسيله اي دست مي يازند که متصل به خداست و آنان را به رضوان اکبر مي رساند، بي آن که هرگز انفصالي پديد آيد.

و آن گاه مي گويد: اين سبب چيزي نيست جز کتاب خدا، و کساني از عترت آن حضرت که عصمت و طهارت دارند.

سپس آيه مودت و حديث ثقلين را نقل مي کند و مي نويسد:

«و هذا نَصٌّ في المقصود، فمن تمسّک بکتاب اللّه تمسّک بهم، و من عَدَلَ فهم عدل عن کتاب اللّه من حيث لا يدري و هو يقول: آمنتُ باللّه و بکُلّ ما ثَبَتَ مجئ رسول اللّه به مِن عنداللّه (فلا و ربُّک لا يُؤمنون حتّي يُحَکِّموک فيما شَجَرَ بينهم ثم لا يَجِدوا في أَنْفُسِهم حَرَجا مِمّا قَضَيْتَ و يُسَلِّموا تسليما). اين حديث آشکارا و روشن مقصود را مي رساند، پس هر کس به کتاب خدا متمسک شود، به عترت پيامبر چنگ زده است، و هر که از عترت روي گرداند، ناخود آگاه از کتاب خدا روي برتافته است، در حالي که مي گويد به خدا و آنچه پيامبر از جانب خدا آورده ايمان آورده ام. (خدا در قرآن مي گويد:) «به خدا سوگند به تو ايمان نمي آورند، مگر اين که تو در مشاجرات (و مسائل اختلافي) بين آنها داوري کني، و آنان کوچکترين وسوسه اي در دل خود نسبت به حکم تو نيابند، و تسليم محض داوريت شوند.

سعدالدين تفتازاني در کتاب شرح المقاصد مي گويد:

«الاتري؟ أنّه عليه الصلاة و السلام - قَرَنَهم بکتاب اللّه - تعالي - في کون



[ صفحه 104]



التمسّک بهما مُنقِذا من الضلالة؛ و لا معني للتمسک بالکتاب الاّ الأَخْذ بما فيه، من العِلم و الهداية، فکذا في العترة». آيا نمي نگريد که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم (در حديث ثقلين) خاندان خود را با قرآن همرديف قرار داده است، در اينکه چنگ زدن به دامان اين دو (و پيروي از اين دو)، مردم را از گمراه شدن نجات مي دهد؟ و چنانکه چنگ زدن به قرآن، بجز پيروي از دستورات و هدايت قرآن معنايي ندارد، چنگ زدن به خاندان پيامبر نيز به همين معني است (فراگيري معارف و تعاليم آنان و پيروي از آن معارف و تعاليم).