بازگشت

شرح ملک العلماء


ملک العلماء در هداية السعداء پس نقل حديث مي نويسد:

«حضرت رسالت صلي الله عليه و آله وسلم چون حجة الوداع باز گشت، يعني چون



[ صفحه 58]



مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم در حج حاجيان را وداع کرد و فرمود: سلام من بر کسي که در اين مقام بيايد. در حاجيان نوحه و غلغله شد و خلق را هر چند باز مي گردانيد، نه ايستاده تا خم که منزلست رسيده، پس مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم فرمود که پالانهاي اشتران انبار کنند و بطريق منبر سازند، پس مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم برآمد. ياران گفتند: يا رسول اللّه ! قائم مقام بجاي تو که را ببينيم؟ فرمود: قرآن و فرزندان من بجاي من بعد من ببينيد، و اگر چنگ برين هر دو زنيد بعد من هرگز گمراه نگرديد.

پس بدين حديث ثابت شد که بقاء ايشان تا قيامت باشد و ازيشان راهنمايان بحق اند، متمسک ايشان هرگز گمراه نگردد.»

و در کتاب «شرح سنت»، به طور مفصل (کلمه به کلمه و جمله به جمله) حديث را شرح مي دهد:

قوله: «نزل غدير خم»

چون در موضع غدير خم آمد، اين نصيحت کرد، تا هر که از حاجيان در آن موضع تا قيامت آيند، اين نصيحت از سر تازه شود و ياد دارند.

قوله: «أمر أن يُجْمَعُ رِحالُ الإبل»

فرمود تا پالانهاي اشتران جمع کنند تا هر يکي از صحابه بشنود و مجموع عليه (...) شود، کسي را بعد؛ خلاف و اختلاف نباشد، لأنّه أمرٌ عظيمٌ للهداية...

قوله: «قام»

از آن که آواز ايستاده اشهرست و ابلغ، و غرض مصطفي در قيام تعليل اکرام و تعظيم ايشان بود...



[ صفحه 59]



قوله: «فَحَمِدَ اللّه و أَثْني عليه.»

تا معلوم شود قرآن و فرزندان عظيم القدرند، و تمسک بديشان امري عظيم است...

قوله: «ذَکَرَ»

و خدا را بسيار ياد کرده (...) تا دلها نرم بلرزد، و به اميد نزديک شوند.

قوله: «و وَعَظَ»

پند داد و دلها نرم گردانيد، زيرا چون تخم در زمين بريزي اول نرم کني، آن گاه آن تخم ميوه دهد...

قوله: «يا اَيّها الناس!»

... يا، نداء، أيّ، اسمُ المنادي،ها، کلمةُ تنبيهِ المُخاطب، الناس، اِسمٌ عام يَتناول جميعَ بني آدم العاقلِ و غيرِالعاقل، الحاضرو الغائب، الصغير و الکبير، الاّ اَنّ المرادَ ههنا العاقلون البالغون، مبلغ الخطاب دون المجانين و الاطفال.

قوله: «(انما) أنا بَشَرٌ»

تا کسي انکار نيارد از اولاد او از آن که بشر را ولد باشد، و نيز کسي نگويد که ملک بود...

قوله: «و انّي ترکتُ و تارکٌ»

و حال اينست که من مي گذارم در شما متروکه يادگار، تا از ديدن آن مرا ياد آريد...

تارکٌ، از آن گفت، زيرا چه رسم پدرانست که چون موت به نزديک رسد متروکه به فرزندان سپارند. اُمّتي ابْنائي فَأَنّا اَبُوهم. [امتم فرزندان من هستند و من پدر ايشان]هر آينه به امت سپرد.

قوله: «فيکم»

بدان که «اني تارکٌ لکم و لِأَجْلِکم» نگفت، تا امت مقام و محل قرآن



[ صفحه 60]



و سادات را باشد، و در بليات و ناکامي ايشان، امت سپر باشد، چنانچه کيسه مال را سپر بلاست...

قوله: «ان تَمَسّکتُم بهما لن تَضِلّوا من بعدي»

شرط هدايت آنست که اگر تمسک کنيد بدين هر دو هرگز گمراه نگرديد، پس هر که يکي از اين هر دو ترک دهد، يا قرآن را يا فرزندان رسول را يا تمسک نکند، هدايت نيابد و گمراه تواند بود...

قوله: «الثَقَلَيْن»

... و عرب را عادتست چيزي که بفضل و شرف ياد کنند آن را به ثقل و رجحان و وزن وصف کنند...

قوله: «فيکم». و قوله: «اِن تَمَسَکْتُم بهما»، و قوله: «و لن يَفتَرّقا حتي يَرِدا». و قوله: «کيف تخلفوني فيهما».

در جميع ضمائر مذکوره قرآن و فرزندان رسول جمع کرد تا اشارت باشد که تعظيم مجموع يعني قرآن و فرزندان برابرست. و هيچ کسي از گويندگانِ «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نباشد، اگر از يکي منکر شوي و بر يکي ايمان آري ايمان نباشد، و اگر هر دو بمرتبه تعظيم برابر نمودندي، جمع ضمير جايز نشدي...

قوله: «کتابَ اللّه و عترتي»

ذکر بالعَطف. قال الشيخ الامام عبدالقاهر الجرجاني: العَطْف هو الجمعُ بين الشَيْئَين في العطف (الحکم) و الأصلُ فيه الواو، و هو لِمُطلق الجمع عندنا، اي الجَمْع بين المعطوف و العطف في الحُکم الذي هو الاثبات او النفي، و عليه عامّةُ اهل اللغة و اَئِمَّةُ الفَتْوي.

قوله: «خُذوا بِکتاب اللّه وَ اسْتَمْسَکوا به».

يعني: ثابت و محکم باشيد در دوستي قرآن و فرزندان من از آن که



[ صفحه 61]



حبّ قرآن علامت حب خداست، و حبّ اولاد من علامت حبّ من است...

قوله: «عترتي»

... في تاجِ الأسامي، العترة؛ فرزندان و فرزندانِ فرزندان.

قوله: «اهل بيتي»

في «النکات» اهل بيت الرجل: ولده و ولد ولده...

قوله: «اذکّر کم اللّه »

بدان که ذکر را از باب تفعيل فرمود از بهر بزرگي دادن ايشان. في «تاج المصادر»: في الحديث: فَذَکِّروه، اي فَاَجِلُّوه، لِأنّ في ذِکر الشي ء اِجلاله (الاجلال بزرگداشتن)

يعني: مي دارم شما را در دوستي فرزندان خود و ياد مي دهانم شما را خداي، در دوستي فرزندان خود، تا فراموش نکنيد...

قوله: «لَنْ يَفتَرَّقا».

در محل «لَنْ تَراني»، لن براي تأکيدست و لن اينجا براي تأييد است. يعني جدا نشود اين هر دو از تعظيم و فضل و شرف در دنيا و عقبي.

قوله: «حتي يِرِدا عَلَيَّ الحوضَ»

هرگز جدا نشود تعظيم قرآن و فرزندان رسول اللّه تا آن که بيايند بر حوض کوثر.

ذکر کوثر کرد، تا يادآرند از آن که همه را ورود بر کوثر باشد، مؤمن از مشرک، و موحد از ملحد، و موافق از منافق آن جا جدا گردد،... يعني: بر حوض کوثر هر که محب خاندانست آمدن دهند، و منافق را از دور برانند.

قوله: «فانظروا کيف تخلفوني فيهما.»



[ صفحه 62]



في «تاج المصادر»: النَظَر بمعني الاعتبار و التأمّل. لقوله تعالي: «اُنْظُر کيف فَضَّلْنا» و الخَلَف و الخِلافه: بجاي کسي که از تو بوده ايستادن و الخِلْف: از پي کسي در کسي در آمدن و خلف بودن.

يعني: پس عبرت گيريد و انديشه کنيد که بعد من با قرآن و فرزندان من چگونه خواهيد بود. «ثم جَعَلْنا کم خَلائِفَ في الارض من بعد هم لِنَنْظُرَ کيف تَعْمَلون»

هر آينه خداوند مي بيند آنچه به ايشان خواهيد کرد، خلف بد مباشيد، تا فردا نگويم شما را: «بِئْسَما خلفتُموني مِن بعدي».

ملک العلماء در جلوه دوم مي گويد:

«الجلوة الثانيه: في مذمة من لا يتمسّکهم (لا يتمسک بهم) قال اللّه تعالي: «فَلْيَحْذَرِ الذين يُخالفون عن اَمرِه اَنْ تُصيْبَهم فتنةٌ او يُصِيبهم عذابٌ اليم وَ مَنْ يُشاقِقُ الرسولَ...».

عزيز من! دوستي و تمسک به اولاد رسول به فعل و قول مصطفي و به نصوص ثابت است. پس هر که بجا نيارد و منکر گردد، از قومي باشد: «مَن يقول آمنّا باللّه و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين»، قال اللّه تعالي: «و ما آتيکُم الرسولُ فَخُذوه و ما نَهيکم عنه فَانْتهوا».

عن ابن مسعود أنه عمومٌ (عام) في کُلِّ ما أَمَرَهم النبيُّ و نَهَاهُم عنه.

پس هر که تمسک بقرآن و اولاد رسول نکند، اگر چه ظاهر خود را مؤمن گويد ايمان او سودمند نباشد و فردا سياه رو گردد.»