بازگشت

تکذيب مدعيان


جاه طلبي و رياست جويي از آفات بزرگ اخلاقي است، که اتفاقا در بين دانشمنداني که به تزکيه و تهذيب نفس نپرداخته اند بيشتر از سايرين ديده مي شود. از اين گونه علماي سوء - که دين را وسيله دنيا طلبي قرار مي دهند - طبعا در عصر امام زمان (ع) نيز وجود داشتند، و پنهان زيستي حضرت هم بهانه و وسيله اي فريبنده براي اين مدعيان کذاب بود، که عقايد ديني ناآگاهان را وسيله سودجويي و رياست خود قرار دهند. در چنين موقعيتي براي اينکه حقيقت پوشيده نماند و از مردم رفع اشتباه شود، از سوي حجت خدا (ع) توسط سفيران چهارگانه - بخصوص نوبختي - توقيعاتي در مذمت و تکذيب و لعن آن دروغگويان صادر شده، که به نقل نمونه اي چند مي پردازيم: 1 - شيخ طوسي در معرفي کساني که از سوي حضرت حجت عليه السلام مذمت شده اند مي نويسد:



[ صفحه 101]



کساني که ادعاي با بيت (واسطه بين امام و مردم بودن) کرده اند نخستين آنها شريعي است. او از مصاحبان امام هادي و حضرت عسکري عليهما السلام بود، اما بر خدا و حجتهاي الهي دروغ بست و نسبتهايي به آنان داد که از آن بيزار بودند. شيعيان او را لعنت کردند و از وي دوري جستند، و توقيع امام در لعن و دوري کردن از وي نيز صادر شد. سپس قول به کفر و الحاد نيز از او آشکار گشت. [1] 2- محمد بن نصير نميري از اصحاب حسن بن علي عسکري عليه السلام بود. پس از فوت حضرت مقام سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان را ادعا کرده گفت نايب امام زمان مي باشد. اما خداوند بواسطه کفر و جهالتي که از او ظاهر شد وي را رسوا کرد، و محمد بن عثمان نيز او را لعن نمود و از وي تبري جست و خود را از وي پوشيده مي داشت و با او تماس برقرار نمي کرد. [2] 3- ديگر از مذمت شدگان و مدعيان دروغين احمد بن هلال الکرخي است که از اصحاب امام يازدهم بود. اما پس از وفات حضرت نص ايشان را بر وکالت و سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان - که شيعه متفق بر آن بودند - قبول نکرد و گفت من آن را نشنيده ام! پس توقيع در لعن و دوري از وي از سوي امام زمان (ع) بر دست ابوالقاسم حسين بن روح



[ صفحه 102]



نوبختي به شيعيان رسيد. [3] 4- ديگر از کساني که توقيع در لعنش صادر شده محمد بن علي شلمغاني معروف به ابن ابي العزاقر مي باشد که مرتد شد و نسبتهاي ناروا به نوبختي - سومين سفير امام - داد. در چند خبر که در کتاب الغيبه آمده از او مذمت شده و توقيع صاحب الزمان عليه السلام در لعن و براءت از او و کساني که پيرو او هستند صادر گشته است. بنابر خبري ديگر توقيع در سال 312 توسط نوبختي به شيعيان رسيده است. [4] کساني ديگر چون ابوطاهر محمد بن علي بن بلال و حسين بن منصور حلاج و ابودلف کاتب نيز سخنان کفر آدميز و ادعاهاي دروغين داشته اند که از سوي نايبان امام رسوا شده اند، و شيعيان نيز به سبب کفريات و گزافه گوييها و غلوي که داشته اند از آنان دوري جسته اند. 5- بنابر خبري که شيخ طوسي نقل مي کند پس از انحراف شلمغاني مردم به شک افتادند، و از امام راجع به نامه هايي که از او صادر مي شود و ادعاهايي که مي کند سوال کردند. از جمله آنها پرسشي است، که اهل قم کردند، و جواب آمد که: برنامه شما و مضمونش واقف شديم. پاسخ مسائل شما هم از ماست و مرد مخذول گمراه گمراه کننده معروف به عزاقري - که خدا لعنتش کند - در حرفي از آن هم دخالتي ندارد. [5] .



[ صفحه 103]



3- بنابر روايتي ديگر: بعضي از علما نيز چنين سوالي را درباره کساني که خدا بر آنان غضب کرده (يعني مرتد شدگان) از حضرت نمودند. پاسخ چنين رسيد که: علم واقعي نزد ماست از کفر کسي که کافر شده بر شما حرجي نيست. پس آنچه به نظر شما صحيح است - از اخباري که ثقات نه خودش روايت کرده اند - و از دست وي خارج شده [و به شما مي رسد] بپذيريد و خداي را شکر کنيد، و آنچه در آن شک کرديد، يا فقط از طريق او به شما رسيده، آن را به ما برگردانيد تا صحيح کنيم يا باطل گردانيم، و خدا - تقدست اسماوه و جل ثناوه - توفيق دهنده به شماست و او در همه کار ما را بسنده است و نيکو وکيلي است. [6] آنچه در اين توقيع تازگي دارد عنايت و توجه خاص امام غايب است به راهنمايي حق طلبان و دستگيري شيعيان و رفع شبهه از آنان، و براي حصول اين منظور است که مي فرمايند: در صورت ترديد مکتوب را [به وسيله سفيران يا وکلايشان] نزد ما بفرستيد، تا صدق و کذب را براي شما روشن کنيم و شما را از شک بدر آوريم. 7 - از توقيعات معتبر ديگر که در کتب ماخذ ما نقل شده توقيع زيرين است: محمد بن يعقوب کليني از اسحاق بن يعقوب نقل مي کند که گفت: از محمد بن عثمان عمري درخواست کردم مکتوبي که در آن از مسائل مشکل خود سوال کرده ام به حضور امام بفرستد. درخواست من اجابت



[ صفحه 104]



شد و توقيع به خط مولاي ما صاحب الزمان عليه السلام رسيد: اما آنچه پرسيدي - که خدايت راهنمايي کند و ثابت قدم دارد - از کار افرادي از اهل بيت و عمو زادگانم که مرا منکرند، پس بدان که راستي بين خداي عز و جل واحدي خويشاوندي نيست. هر کس مرا [که حجت خدايم] انکار کند از من نيست و راه او مانند پسر نوح است [که گمراه بود و هلاک شد]. اما راه و روش عمويم جعفر و فرزندش مانند برادران حضرت يوسف است [که بر او حسد بردند و قصد کشتن او را کردند]. اما فقاع آشاميدن آن حرام است ولي خوردن شلماب (نوعي آشاميدني است) عيب ندارد. اما اموال شما [که براي ما مي فرستيد] آن را جز براي تطهير شما [از حب مال] نمي پذيريم پس هر که مي خواهد بفرستد و هر که مي خواهد نفرستند، که آنچه خدا به ما داده بهتر است از آنچه به شما داده. اما ظهور فرج [و گشايش امر من] به تحقيق با خداي - که نامش بلند باد - است، و کساني که وقت آن را تعيين مي کنند دروغ مي گويند. اما گفتار کسي که گمان کرد امام حسين عليه السلام کشته نشده همانا کفر و نسبت دروغ دادن و گمراهي است. اما رويدادهايي که [در غيبت من] پيش مي آيد [براي تعيين تکليف خود] به راويان حديث ما [که تفقه و قدرت استنباط دارند] رجوع کنيد که آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان مي باشم. اما محمد بن عثمان عمري - که خدا از او و پدرش از پيش خشنود



[ صفحه 105]



باد - همانا مورد اطمينان من است و نوشته و نامه اش نوشته من است. اما محمد بن علي بن مهزيار اهوازي خدا به زودي دلش را اصلاح مي کند و شکش را برطرف مي نمايد. اما آنچه براي ما مي فرستي نزد ما پذيرفته نمي شود مگر آنچه پاک و حلال است، و بهاي کنيز آواز خوان حرام است. اما محمد بن شاذان بن نعيم او مردي از شيعيان ما خاندان است. اما ابوالخطاب محمد بن ابي زينب اجدع او خود ملعون و اصحابش نيز ملعونند، با همفکران و عقيده مندان به او همنشيني مکن، که من و پدرانم - عليهم السلام - از ايشان بيزاريم... [7] 8 - ديگر از توقيعات حضرت حجت (ع)، توقيعي است مفصل و در پاسخ نامه احمد بن اسحاق بن سعدالاشعري صادر شده است، که نامه جعفر - برادر امام حسن عسکري عليه السلام - را به حضورشان فرستاده، و ادعاي امامت او را بازگو کرده است. جواب حضرت مستدل و مستند به آياتي از قرآن و شرح مفاسد اخلاقي و جهل جعفر کذاب است که به رعايت اختصار از نقل آن صرف نظر مي کنيم، فقط ياد آور مي شويم که در اواخر اين توقيع حضرت توصيه مي فرمايند که: از اين ستمگر دليل بخواه و امتحانش کن، که آيه اي از قرآن را تفسير کند، يا حدود نماز واجب را بيان نمايد تا عيب و نقصانش بر تو آشکار شود، و خدا به حسابش مي رسد... خداي عز و جل نخواسته که



[ صفحه 106]



بعد از حسن و حسين - عليهما السلام - امامت در دو برادر باشد [پس جعفر امام نمي تواند باشد]. هنگامي که خدا به ما اجازه گفتار [آشکارا] بدهد حق ظاهر مي شود و باطل نابود مي گردد... [8] .



[ صفحه 107]




پاورقي

[1] کتاب الغيبه، 244) به تلخيص). توضيح اينکه توقيع ظاهرا از سوي امام عسکري (ع) در لعن او صادر شده.

[2] همان ماخذ، 244، احتجاج،474:2.

[3] کتاب الغيبه، 245.

[4] همان کتاب، 248 - 253.

[5] همان کتاب، 228.

[6] همان، 228 - 229.

[7] کتاب الغيبه، 176 - 177، کمال الدين، 483 - 484، الاحتجاج، 469 - 470.

[8] کتاب الغيبه، 174 - 176.