بازگشت

توقيعات درباره اموال رسيده به امام


شماري از توقيعات راجع به اموالي است که شيعيان به عنوان خمس و ديگر وجوه شرعي توسط وکلا يا نايبان خاص به حضور امام خود مي فرستادند که نمونه هايي چند نقل مي شود: 1 - صدوق از پدرش نقل مي کند که سعد بن عبدالله گفت، اسحاق بن يعقوب گفت از شيخ عمري شنيدم مي گفت: با مردي اهل سواد [1] هم صحبت شدم که مالي از حضرت با وي بود و آن را براي امام غايب فرستاده بود، ولي مال بازگشت داده شده به وي گفته شده بود: حق عمو زاده ات را که چهارصد درهم است از آن بيرون کن. آن مرد از شنيدن جواب حيران و بهت زده و در شگفت شد و به حساب اموالش رسيدگي کرد. مزرعه اي از پسر عمويش در دست او بود که مقداري از در آمد آن



[ صفحه 98]



را پرداخت کرده و بعضي را نپرداخته بود. [چون حسابرسي کرد] معلوم شد چهارصد درهم از حق او را - چنان که حضرت گفته اند - نداده است. پس آن مقدار را از مالش بيرون کرد و بقيه را فرستاد، که مورد قبول واقع شد. [2] 2 - محمد بن شاذان نيشابوري گويد: نزد من پانصد درهم که - بيست درهم کسر داشت - جمع شده بود، و من دوست نداشتم [پولي که مي فرستم] اين مقدارش کم باشد. بدين جهت از مال خودم بيست درهم وزن کرده بدان افزودم و به اسدي [وکيل امام] دادم، اما از اينکه کمبودي داشته و من آن را کامل کرده ام چيزي ننوشتم. جواب نامه رسيد: پانصد درهم که بيست درهم از تو بود واصل شد... [3] 3 - همين خبر را صدوق نيز نقل مي کند و بعد از آن مي افزايد: محمد بن شاذان گفت: بعد از اين مالي به حضور امام فرستادم اما روشن نکردم که از کيست. اما جواب رسيد که: آن مال رسيد، قدري از آن مال فلاني است و قدري از فلاني، [4] يعني حضرت دانستند صاحبان اصلي مال کيست و به اطلاع او رساندند.4 - کليني از حسن بن عيسي عريضي نقل مي کند که گفت: چون ابومحمد - امام حسن عسکري (ع) - درگذشت مردي اهل مصر با مالي



[ صفحه 99]



که براي امام آورده بود به مکه وارد شد. ديد درباره جانشين آن امام اختلاف است. بعضي مردم مي گفتند: امام حسن (ع) بدون فرزند درگذشت، و جانشين او جعفر [5] است. بعضي مي گفتند: امام عسکري درگذشت ولي فرزند بر جا گذاشته. او مردي را که کنيه اش ابوطالب بود با نامه اي به عسکر (سامرا) فرستاد. وي به سوي جعفر رفت، و از او برهان [امامتش را] خواست. جعفر گفت: اکنون آمادگي [براي جواب] ندارد! سپس به در منزل امام روي آورد و نوشته اش را به اصحاب داد. پاسخ برايش آمد: خدا ترا در [مرگ] دوستت اجرا دهد. همانا او مرد و مالي که با او بود به شخص موثقي وصيت کرد، تا در آن باب بدانچه لازم است عمل کند. و جواب نامه اش داده شد. [6] [ابوطالب چون به مکه برگشت صدق گفتار حضرت برايش روشن شد].



[ صفحه 100]




پاورقي

[1] سواد: بخش واقع ميان دجله و فرات را در زمان خلفاي عباسي سواد مي گفتند (فرهنگ فارسي).

[2] کمال الدين، باب ذکر التوقيعات، ص 486، حديث 6، الاصول من الکافي، 519:1، حديث 8، با اندک تفاوت و از راوييي ديگر.

[3] کتاب الغيبه، 258، الاصول من الکافي، 1: 523 - 524.

[4] کمال الدين، ص 509، شماره 38.

[5] معروف به جعفر کذاب، که ادعاي جانشيني امام يازدهم را مي کرد.

[6] الاصول من الکافي، 523:1، حديث 19.