بازگشت

مسائل مربوط به غيبت امام


پيش از اين بادآور شديم که از مسائل مهم جامعه اسلام و مجامع ديني بخصوص شيعيان در آن روزگار، مسال غيبت فرزند امام حسن عسکري عليه السلام بود. از يک طرف بر طبق روايات فراواني که از ائمه معصومين رسيده بود، شيعه انتظار چنين پيشامدي را داشت، و تصريح امام يازدهم بر تولد فرزندش و نشان دادن او را در فواصل زماني مختلف به اصحاب خاص، پيش گوييهاي ائمه قبلي را براي شيعه ثابت و محقق مي کرد، اما از طرف ديگر دشمني بسيار شديد با مصلح موعود و تفحص براي پيدا کردن وقتلش امکان آشکار شدنش را از بين برده بود، و شبهاتي که جعفر برادر امام حسن عسکري (ع) ايجاد کرده مردم را به خود دعوت مي کرد نيز مزيد بر علت بود، اين همه اشکالاتي را به اذهان القا مي کرد، که بر حسب وظيفه ارشادي و هدايتي که امام دارد بايد پاسخگوي آنها و برطرف کننده شبهات باشد. به اين جهت مي بينيم تعدادي از توقيعات مستقيما در اطراف مسائل طرح شده



[ صفحه 83]



راجع به غيبت است، مانند نهي از بردن نام امام غايب و عدم تعيين وقت ظهور و سبب غيبت و اموري از اين گونه: 1- شيخ طوسي ضمن خبري مسند اين توقيع را نقل مي کند: براي محمد بن عثمان عمري ابتداء و بدون سوال قبلي اين توقيع رسيد: کساني را که از نام [من] مي پرسند با خبر گردان: يا سکوت و رفتن به بهشت، يا سخن گفتن و دوزخي شدن. زيرا آنان اگر بر نام واقف شوند آن را فاش مي کنند، و اگر بر مکانم مطلع گردند ديگران را به آنجا راهنمايي مي نمايند. [1] 2- محمد بن همان از محمد بن عثمان - دومين نايب خاص امام غايب - نقل مي کند که توقيعي به خطي که مي شناختم برايم رسيد، بدين مضمون: هر کس در جمعي از مردم نام مرا ببرد [که موجب معرفي و گرفتاري ام شود] لعنت خدا بر او باد. همين راوي گويد: از زمان فرج پرسيدم، جواب رسيد: گذب الوقاتون، کساني که وقت [ظهور مرا] تعيين مي کنند دروغ مي گويند [که آن را جز خدا کسي نمي داند]. [2] توضيح: چنانکه از نخستين توقيع مذکور بر مي آيد: اين منع علتي جز رعايت تقيه و حفظ جان امام در آن محيط ظلم و تهديد و



[ صفحه 84]



خفقان ندارد، با وجود اين معمولا محدثين تصريح به نام خاص حضرت را دور از احتياط مي دانند. [3] 3 - اسحاق بن يعقوب از محمد بن عثمان خواهش مي کند نامه اي که در آن مشکلات عقيدتي خود را نوشته به حضور امام بفرستد. خواهش او انجام مي گيرد و توقيع به خط مولاي ما صاحب الزمان (عليه السلام) مي رسد، که از جمله اين مطالب در اواخر آن آمده است: اما علت غيبت، خداي عز و جل مي گويد: اي ايمان آوردگان! از چيزهايي که اگر برايتان آشکار شود بدتان مي آيد سوال نکنيد. [4] هيچ يک از پدرانم نبود مگر اينکه بر گردنش بيعت يکي از طاغوتهاي زمانش بود، ولي من هنگامي که قيام مي کنم هيچ بيعتي از طاغوتها بر عهده ام نيست. [يعني آزادانه مي توانم به قيام جهاني ام اقدام کنم و پيماني که وفاي به آن لازم باشد بر عهده ام نيست]. اما کيفيت بهره بردن از من در زمان غيبتم مانند نفع بردن از خورشيد است هنگامي که ابر آن را از ديده ها نهان کند. سپس حضرت شيعيان را اندرز داده مي فرمايد: در سوالاتي را که برايتان مفيد نيست ببنديد، و براي دانستن آنچه از شما نخواسته اند خود را به رنج نيفکنيد، بلکه براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد که در آن گشايش کار شما نيز هست. [5] .



[ صفحه 85]



از آنجا که امروزه با پرسشهاي بي فايده و نابجا زياد بر مي خوريم براي يادآوري و آگاهي دادن بحث زيرين را مناسب مي داند: سوالهاي بجا و بيجا پرسيدن و رفع اشکالهاي عقيدتي خود را کردن يکي از ويژگيهاي انسان است، بخصوص انسان متفکر و علاقه مند به يادگيري و چيز فهمي. سوال زاده انديشه پويا و جستجو گر انسان است. آنکه نمي پرسد و برايش سوالي مطرح نيست فاصله اي چندان با زندگي حيواني، که در خوردن و خوابيدن و زادن و باليدن خلاصه مي شود ندارد، و از حيات عقلاني و معنوي که ويژه انسانهاست محروم مي باشد. اين حقيقتي است بديهي و بي نياز از شرح، که در کتاب آسماني ما نيز بدان امر شده، آنجا که مي فرمايد: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون: [6] اگر نمي دانيد از آنانکه اهل ذکرند - داناي به قرآن و آگاه به حقايقند - سوال کنيد و از خود رفع ابهام نماييد. در اين کتاب هدايت که در هر مورد به آنچه درست تر و بهتر است راهنماست، سوالات گوناگوني را که از پيامبر اگر شده طرح و پاسخ مي دهد، و چنانکه گفتيم امر به سوال از نادانسته ها نيز شده، در عين حال چون تعليماتش بر مبناي واقع گرايي است از پرسشهاي بيجا و بي فايده و آنچه در خور فهم ما نيست منع مي کند. زيرا چه بسا سوالها که ما را توان تحمل جواب آن نيست و فکرملان ظرفيت فراگيري پاسخ واقعي آن را ندارد. در چنين موارديست که سوال نابجا و زيان بخش مي شود، مانند پرسش از ذات آفريدگار



[ صفحه 86]



متعال که برتر از خيال و قياس و کمان و وهم است، و بشر محدود به ذات نامحدود او نمي تواند پي ببرد، يا سوال از ساعت وقوع قيامت. به قول شهيد مطهري، پرسش يا مقدمه تحقيق است يا مقدمه عمل. گر سوال پيش در آمد تحقيق علمي يا رفتار عملي نباشد، تنها مجهول بودن يک چيز کافي نيست که انسان وقت خود را به پرسش درباره آن بگذارند، زيرا مجهولات بشر بي نهايت است و تمام شدني نيست، و چه بسا گرم شدن به اين پرسشها شخص را به بحثهاي بي فايده و ذهني گرايي بکشاند، و از ميدان عمل - که مخصوصا زحمت دارد - بيرون کند، و مقدمه براي فرار از زير بار مسووليتها و وظايف اجتماعي بشود. [7] در تفسير آيه لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لکم تسوءکم، [8] استاد علامه طباطبايي پس از بحثهاي ادبي و ديني نتيجه مي گيرد: در آيه مذکور نهي از سوال مربوط به خرده ريزهاي احکام دين و چيزهايي ست که تفحص و کاوش در آنها جز دشوار کردن دين و سنگين کردن بار تکليف نتيجه ديگري ندارد، مانند سوالاتي که بني اسرائيل درباره خصوصيات گاوي که مامور به ذبح آن شده بودند مي کردند... در حقيقت اين گونه سوالات رد عفو پروردگار است به اينکه خداي متعال جز تسهيل امر و تخفيف در تکليف بندگان غرض ديگري ندارد. [9] .



[ صفحه 87]




پاورقي

[1] کتاب الغيبه، 222، کمال الدين، 482، توقيع در لعن کساني که در جمعي از مردم نام حضرت را ببرند.

[2] کمال الدين، 483، حديث 3.

[3] رک: الاصول من الکافي، کتاب الحجه، 332:1.

[4] سوره مائده، آيه 102.

[5] کمال الدين، 485.

[6] سوره نحل، آيه 43، سوره انبياء، آيه 7.

[7] بيست گفتار، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 228 - 229.

[8] آيه اي است که در توقيع به آن استشهاد شده بود.

[9] الميزان في تفسير القرآن، ترجمه محمد باقر موسوي، کتاب فروشي محمدي 11: 260 - 261.