بازگشت

بررسي نظريه مهار مردمي


اگر بخواهيم در يک جمله اين نظريه را تحليل کنيم بايد بگوييم: «هدفي مقدس و شيوه اي نادرست». از ديدگاه اسلام هدف اينان مورد تأييد است ولي شيوه ي آنان را هرگز. همان اندازه که اسلام با نظام بردگي و ديکتاتوري مخالف است با مدنيت غربي نيز مخالف است. زيرا معتقد است که اين روش به بحران ديگري با ماهيت بحران ديکتاتوري و البته به شکلي ديگر منتهي مي شود.

به عبارت ديگر غرب در تشخيص «درد» (که مسأله «قدرت» باشد) موفق بوده است اما در تشخيص «درمان» آن باز هم خطا کرده است. [1] «تمرکز زدايي از قدرت» و «آزادي به معني محوريت بخشي به خواست مردم» بيراهه ديگري است که متأسفانه تمدن غربي با آن روبرو است و بديهي است که هر بيراهه رفتن، به دنبال خود بحران را خواهد داشت.

از نظر اسلام انسان آزاد آفريده شده و نبايد خود را بنده ديگران قرار دهد و لذا امام علي عليه السلام فرموده اند: «لاتکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا» [2] .

يعني بنده ي ديگري نباش چرا که خداوند تو را آزاد آفريده است.

خداوند متعال نيز در قرآن مجيد مي فرمايد:

(قل يا أهل الکتاب تعالوا الي کلمة سواء بيننا و بينکم ألا نعبد الا الله و لا نشرک به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله). [3] .

يعني بگو اي اهل کتاب بياييد به سخن مشترکي که به آن اعتقاد داريم، تمسک کنيم. کسي جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريک او قرار ندهيم و جز خداوند هيچيک را «ارباب» خود قرار ندهيم.



[ صفحه 316]



و در جاي ديگر مي فرمايد:

(و ما کان لبشر أن يؤتيه الله الکتاب و الحکم و النبوة ثم يقول للناس کونوا عبادا لي من دون الله) [4] .

يعني براي هيچ انساني که خداوند کتاب آسماني و حکم و نبوت به او داده است، شايسته نيست که به مردم بگويد به جاي خدا مرا پرستش کنيد.

بر اين اساس مردم آزادند و حتي نبايد در بند پيامبران باشند و آنان را بندگي کنند و ارباب خود قرار دهند. ارزش آدمي فراتر از آن است که در بند انساني همانند خود باشد. اما سوال اين است که وقتي بشريت خود را از بند انسانهاي همسان با خود آزاد کرد و از چنگال آنان نجات يافت به کدام سو بايد برود و به چه چيزي بايد اعتماد کند؟ آزادي تنها «نه» گفتن به مبادي بردگي و اسارت نيست بلکه جزئي از آن است. آزادي ترکيبي است از «نه» و «آري» و به عبارت ديگر آزادي داير بين نفي و اثبات است. اولين شعار اسلام شعار آزادي بود: (لا اله الا الله) و اين يعني نفي ولايت همه ي «خدانماها» و پذيرش «خداوند يکتا». اين را بايد پذيرفت که بشر از آن جهت که مخلوق است نه خالق، بايد تکيه گاهي براي خود برگزيند و در حقيقت اختلاف ديدگاهها در تعيين نوع تکيه گاه و نقطه اعتماد را بيابد. از ديدگاه اسلام گردن نهادن بر فرمان هر آنچه غير خداست، چيزي جز بندگي و اسارت نيست خواه آن چيز يک فرد باشد و يا هواي نفس. از دل تسليم فرد شدن، حکومتهاي «طاغوتي» و «ديکتاتوري» پديد مي آيد و از دل تسليم هواي نفس شدن «مدنيت دموکراسي غربي». در مدنيت غربي هيچ اصل نيست جز خواسته ي انسان و اين چيزي نيست جز تبعيت از هواي نفس و خواسته هاي نفساني. خداوند در قرآن کريم بيان مي دارد که گروهي از مردم هواي نفس را معبود خود قرار داده اند:



[ صفحه 317]



(أفرأيت من اتخذ الهه هواه و أضله الله علي علم) [5] .

اين آيه به روشني بيان مي کند که سرنوشتي تلخ در انتظار اين گروه است و بهره مندي از علم و دانش نيز نه تنها نجات بخش آنان نخواهد بود بلکه به ابزار گمراهي آنان تبديل خواهد شد.


پاورقي

[1] در بحث حکومت ديني به «درمان واقعي» مسأله قدرت از ديدگاه اسلام خواهيم پرداخت.

[2] نهج البلاغه: نامه 31، تحف العقول: ص 77، بحارالانوار: ج 70، ص 214.

[3] آل عمران، 64.

[4] آل عمران، 79.

[5] جاثيه، 23.