بازگشت

اکثريت و حقانيت


گفتيم که در مقام عمل و در صحنه اجتماع، اين رأي، خواست و اراده ي مردم است که پيروز مي شود و به کرسي مي نشيند. اگر همه و يا اکثريت مردم چيزي را



[ صفحه 354]



خواستند و براي بدست آوردن آن اقدام کردند، موفق شده و به خواست خود خواهند رسيد و اين يک اصل است که مي توان از آن به عنوان «پيروزي هميشگي دموکراسي» ياد کرد.

اما يک نکته را بايد روشن ساخت و آن اينکه: رابطه حقانيت و اکثريت چگونه تنظيم شده است؟ آيا حق متغير است و همان چيزي است که مردم طلب مي کنند؟ و يا حق ثابت است و مردم هميشه حق را انتخاب مي کنند؟ و در يک کلام منشأ حقانيت چيست؟

در مدنيت غربي خواست و رأي و اراده ي مردم، ملاک حقانيت امور دانسته مي شود و نظريه (دموکراسي مادر حقانيت است) يک اصل قلمداد مي شود. هر آنچه را مردم بپسندند حق است و هر آنچه را رد کنند باطل، عملي ساختن خواست مردم عين عدالت است و محروم ساختن آنان از خواسته هايشان ظلم است و بس.

ريشه اين طرز تفکر در انسان گرايي و امانيسم است که از اصول و مباني مدنيت غربي شمرده مي شود. در اين تفکر جايي براي خدا و مکتب در معرفي حق و حقيقت وجود ندارد. همه چيز نسبي مي شود و هيچ امر ثابتي وجود نخواهد داشت.

اما در تفکر ديني و در مدنيت اسلامي، حق بر محور خواست مردم نمي چرخد. مدنيت اسلامي بر پايه خدا سالاري قرار دارد و حق، نسبي نبوده بلکه ثابت است و بر اساس آن اعمال بشر در دادگاه الهي سنجيده مي شود و لذا در مدنيت اسلامي فرق است بين «حقيقت» و «واقعيت»، نه هميشه حق پيروز است و نه هميشه آنچه واقع مي شود حق است. وقتي حق «واقع» مي شود و به حاکميت مي رسد که خواست مردم نيز به ضميمه شود و اگر چنين نشد حق، با اينکه بر حقانيت خود باقي است اما به مرحله اجرا و تحقق خارجي نخواهد رسيد.



[ صفحه 355]



در حقيقت خواست مردم و اقبال عمومي و به تعبيري دموکراسي، عامل به فعليت رسيدن حق است نه مادر حقانيت حق و نيز پشت کردن مردم به چيزي و نپذيرفتن آن، عامل باطل بودن آن چيز نمي شود بلکه فقط آن را خانه نشين مي کند. برهمين اساس است که پيامبر اکرم عليه السلام فرموده اند:

«علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيثما دار» [1] .

مضمون اين سخن اين است که حق با علي است چه در اقليت باشد و چه در اکثريت.امام علي عليه السلام نيز در اين باره فرموده اند:

«لم يخل الله سبحانه خلقه من نبي مرسل أو کتاب منزل، أو حجة لازمة أو محجة قائمة: رسل لا تقصر بهم قلة عددهم و لا کثرة المکذبين لهم» [2] .

يعني هيچگاه جامعه از وجود فرستادگان الهي يا کتاب آسماني يا حجت بر حق محروم نبوده است و سپس ادامه مي دهند: فرستادگاني که قلت آنها و کثرت دشمنانشان نقصاني در آنان محسوب نمي شود.

بر اساس آنچه گفتيم روشن مي شود که آزادي بشر در انتخاب و حاکميت او بر سرنوشت خود، نه به اين معني است که گزينش او مورد تأييد خداوند باشد و بشر هيچ مسئوليتي در برابر آن نداشته باشد. در حال حاضر آزاد آفريده شدن بشر و حاکميت او بر سرنوشت خود به گونه اي تبليغ مي شود که گويا هر چه را بشر پذيرفت درست است و مواخذه اي در کار نيست. اين يک تفکرنادرست است. بشر در انتخاب خود آزاد هست ولي هر انتخاب او، در نزد خداوند با ميزان حق و باطل سنجيده مي شود و مستوجب پاداش و يا کيفر خواهد بود. انديشمندان ديني که کمتر از آزادي و بيشتر از تکليف سخن مي گويند نه به اين معني است که از گروه ديگري که خود را مدافع آزادي جامعه مي دانند عقب تر باشند بلکه در واقع يک



[ صفحه 356]



مرحله جلوتر بوده و به صلاح بشر نزديکترند.آنان آزادي بشر را به درستي مي شناسند ولي اين را نيز مي دانند که انتخاب نادرست، چه سرنوشت تلخ و ناگواري در پي خواهد داشت و لذا با دلسوزي و حس مسئوليت پذيري، جامعه را به سوي دين فرا مي خوانند.آنانکه خود در مسير هدايت قرار دارند هرگز در برابر مردم بي تفاوت نخواهند بود.


پاورقي

[1] مصنفات شيخ مفيد، ج 1،ص 97 و 135 و 211؛ اعلام الوري، ص 159؛ بحارالانوار، ج 10، ص 432.

[2] نهج البلاغه، خطبه 1.