شايستگي چيست؟
در مدنيت اسلامي شايستگي به دو چيز است:
1- «کارداني و تخصص».
2- «امانتداري و تعهد».
امام علي عليه السلام در اين باره مي فرمايند:
«لا تقبلن في استعمال عمالک و امرائک شفاعة الا شفاعة الکفاية و الأمانة» [1] .
[ صفحه 343]
يعني در انتخاب مديران، هيچ چيز را مورد توجه قرار نده مگر «کفايت» و «امانت». نه تخصص بدون تعهد مفيد است و نه تعهد بدون تخصص. تخصص بدون تعهد به «فساد» منجر مي شود و تعهد بدون تخصص به «نابسامي». در تحليل کارگزاران حکومت امام علي عليه السلام به سه دسته برخورد مي کنيم. گروهي از آنان متعهدين غيرمتخصص بودند که هر چند انسانهاي سليم النفسي بودند اما به دليل بي تدبيري، توان ساماندهي جامعه را نداشتند، گروهي ديگر متخصصين غير متعهدي بودند که هر چند توان ساماندهي جامعه را داشتند اما به دليل فساد اخلاقي حق امانت را پاس نداشتند. گروه سوم کساني بودند که تعهد و تخصص را در کنار هم داشتند. اينان هم رسم امانت داري را مي دانستند و هم شيوه ي حکومت داري را، و دريغا که چه اندک بودند. از اين دست افراد مي توان به مالک اشتر اشاره کرد که امام علي عليه السلام وقتي براي پذيرش حکميت فشار قرار داشتند، درباره او فرمودند:
«يا ليت فيکم مثله اثنين! يا ليت فيکم مثله واحدا! يري في عدوي ما أري؛ اذا لخفت علي مؤونتکم» [2] .
اي کاش در ميان شما دو نفر همانند مالک بودند!! اي کاش در ميان شما يک نفر همانند مالک وجود مي داشت که آنچه را من در دشمن مي ديدم او هم مي ديد؛ در اين صورت برخورد با شما حکميت خواهان براي من آسان مي بود.
دسته اول و دوم مديران، جامعه را با بحران روبرو مي سازند، يکي با بحران «نابساماني اجتماعي» و ديگري با بحران «فساد دولتي» و بدين جهت است که شرايط مديران، به هر دو ملاک تعهد و تخصص توجه شده است. در احاديث بعدي اين مسأله به صورتي روشن تر و واضح تر به چشم مي خورد:
[ صفحه 344]
روزي ابو موسي اشعري به اتفاق دو نفر از عموزاده هايش خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مشرف شدند. عموزاده هاي ابوموسي به حضرت عرض مي کنند: «أي رسول الله أمرنا علي بعض ما ولاک الله».
يعني در اين حکومتي که خدا به تو داده است ما را هم سهيم کن و منصبي به ما بده. حضرت در جواب آنها مي فرمايند:
«انا والله لا نولي هذا العمل أحدا سأله، و لا أحدا حرص عليه» [3] .
يعني به خدا سوگند ما جاه طلباني را که حرص پست و مقام دارند و در جستجوي آنند، منصوب نمي کنيم. اين يک اصل است و اختصاص به رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ندارد. علت هم در اين است که مقام يک امانت است و انسان حريص، امين نيست و در اسلام اساس کار بر اين است که «امانت داران» زمام امور را در دست بگيرند تا به مردم «خدمت» کنند نه «خيانت». رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در اين باره فرموده اند:
«لا يحرص أحد علي الامارة فيعدل» [4] .
يعني هرگز جاه طلبان به عدالت رفتار نخواهند کرد.
در نامه امام علي عليه السلام به مالک اشتر نيز چند ملاک ريزتر را مي توان يافت. آنحضرت مي نويسند:
«وتوخ منهم أهل التجربة و الحياء، من أهل البيوتات الصالحة، و القدم في الاسلام المتقدمة، فانهم أکرم أخلاقا، و أصح أعراضا، و أقل في المطامع اشراقا، و أبلغ في عواقب الأمور نظرا» [5] .
يعني به هنگام انتخاب مديران چند چيز را بايد مورد توجه قرار دهي که عبارتند
[ صفحه 345]
از برخورداري از «تجربه»، «حيا»، «اصالت خانوادگي» و «سوابق مبارزاتي» و سپس ادامه مي دهند: زيرا اين گروه «کريم تر»، «آبرومندتر»، «کم طمع تر» و «دور انديش تر» از ديگران اند.
همانگونه که مشاهده شد در همه اين موارد ملاک انتخاب «شايستگي» است نه ملاحظات فاميلي و جناحي و رفاقتي و چيزهايي از اين دست، و در مدنيت اسلامي تخلف از اين اصل، خيانت به خداوند متعال و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و مردم شمرده مي شود. به اين دو حديث که از رسول خدا عليه السلام رسيده است توجه فرماييد:
1- من استعمل غلاما في عصابة فيها من هو ارضي لله منه فقد خان الله. [6] .
2- من استعمل عاملا من المسلمين و هو يعلم ان فيهم اولي بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنة نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين [7] .
يعني در صورت وجود افراد لايق تر و شايسته تر، به کار گماردن افرادي که در مرتبه پايين تري قرار دارند يک خيانت است. اين دقت و سخت گيري به خاطر چيست؟ آيا جز بخاطر شدت اهتمام دين به مردم و رعايت حقوق آنان است؟ در کداميک از سيستمهاي مطرح دنيا چنين مواردي را حتي در طرحهاي روي کاغذ مي توان مشاهده کرد؟ امام علي عليه السلام در عهدنامه معروف خود به مالک اشتر مي نويسند:
«ليکن احب الناس اليک و أحظاهم لديک أکثرهم سعيا في منافع الناس» [8] .
و در جاي ديگر مي نويسند:
«ليکن ابعد رعيتک منک و أشناهم عندک، أطلبهم لمعايب الناس» [9] .
مضمون اين دو جمله اين است که گرايش مديران حکومت اسلامي بايد به سوي کساني باشد که بيشتر به فکر مردم اند نه آنانکه همواره در پي عيبجويي از مردم اند.
[ صفحه 346]
پاورقي
[1] شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج 20، ص 276، ح 184.
[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 59؛ الکامل في التاريخ، ج 2، ص 389؛ الارشاد، ج 1، ص 269؛ وقعة صفين، ص 521.
[3] مسند أبي يعلي، ج 6، ص 417، ح 7282، صحيح مسلم، ج 3، ص 1456، ح 14.
[4] الفردوس: ج 5، ص 156، ح 7803؛ کنز العمال، ج 6، ص 28، ح 14702.
[5] نهج البلاغه، نامه 530.
[6] المناقب، ص 258.
[7] سنن الکبري، ج 10، ص 188؛ تاريخ بغداد، ج 6، ص 76.
[8] غررالحکم، ح 7377.
[9] غررالحکم، ح 7377.