مورد خاص يکساني حکم ظهور و غيبت
[ صفحه 118]
اگر گفته شود: چگونه امام در حال غيبت براي اوليايش لطف بشمار مي رود، و از انجام کارهاي ناپسند بازشان مي دارد، و بر انجام واجباب بر مي انگيزاند، به همان حدّي که در زمان ظهور چنين بازداشتن و انگيزانيدن را انجام مي داد؟در حاليکه او: اگر ظاهر و تصرّف کننده در امور باشد، مردم ضرورتاً به او آگاهي دارند و از روي حس و مشاهده، مؤاخذه و عقوبتي که مي کند، مورد ترس مردم قرار مي گيرد.اما اگر پوشيده و پنهان و غايب از نظر باشد، اين امور بوسيله دلايلي فهميده مي شود که انواع اشکالات و شبهات بر آن وارد مي شود.وآيا جمع کردن بين هر دومطلب يعني جمع بين غيبت با آگاهي و ترس حسيِ مردم نسبت به او، چيزي جز انکار امري مسلّم و آشکار است؟گوييم: اين سؤال از روي تأمل و دقت مطرح نگرديده است. زيرا امام (عليه السلام) اگر چه در صورت ظهور، ضرورتاً به وجودش آگاهي مي يابيم و به تصرّفات و افعال او از راه ديدن و مشاهده حسي، پي مي بريم، ولي با اين همه، شناخت اينکه او که او امام واجب الاطاعه و داراي حق
[ صفحه 119]
تدبير و تصرّف در امور مردم است، جز از طريق استدلال دانسته نمي شود، استدلالي که ممکن است در معرض هر اشکال و شبهه اي قرار گيرد.پس در علم پيدا کردن به اينکه او امام مسلمين است، و اطاعت وفرمانبري او بر همگان واجب است، فرقي بين غيبت و ظهور نيست. و در هر دو حالت راه بدست آوردن چنين علمي، دليل و استدلال است، و اين راه در غيبت و ظهور يکي است. بنابراين مشاهده و ضرورتي که بيان شد، در اين باب و نسبت به چنين علمي، هيچ فايده اي نمي بخشد. زيرا اين ضرورت و مشاهده، فقط به وجود عين امام (عليه السلام) مربوط هستند، نه به صحّت امامت و واجب بودن اطاعت او.در حاليکه لطف، در همين باب ثبوت امامت و لزوم اطاعت او شکل مي گيرد، و بنا به آنچه که ذکر شد به چيزي که مورد مشاهده نيست تعلق مي يابد.و حالت ظهور ـ در اينکه امام (عليه السلام) براي کساني که معتقد به امامت او و واجب بودن اطاعت او هستند لطف الهي حساب مي شود ـ مانند حالت غيبت است و فرقي با آن ندارد.و بدين ترتيب شبهه و اشکال مطرح شده، از اعتبار مي افتد و ساقط مي شود.و سپاس خداوند يکتا را، و سلام و صلوات بر پيامبر خدا محمّد و اهل بيت او باد.