حد تأثير غيبت بر نقش امام
و گويا مي بينم که شنيدن اين سخن براي بعضي از مخالفين ما چه بسا موجب تعجّب است و مي پرسد: چه غضبي براي انساني که غايب و مخفي شده و ترسان و وحشت زده است؟
[ صفحه 94]
و چه انتقامي مورد انتظار است از کسي که نه قدرتي دارد که بندگان را شامل شود و نه فرمانش نافذ است و نه تسلط و حکومتي قهرآميز دارد تا از آن ترسيده شود؟
و چگونه از کسي که شناخته شده و تشخيص داده شده و داراي مکاني معلوم نيست خوف و هراسي مي توان داشت؟
جواب از اين سؤالها اينست که:
آنچه به حقيقت بايد از آن تعجّب کرد، همين تعجّب کردن مخالفين است که بدون هيچ برهان آشکار و شاهد قابل ذکري صورت مي گيرد.
در حاليکه دانستيم که دوستان امام (عليه السلام) اگر چه شخص او را نمي شناسند و عين او را تشخيص نمي دهند با اينهمه به حقيقت، وجود او را محقّق مي دانند و به اينکه او با آنهاست و در بين شان است يقين دارند و در اين مورد هيچ شک و ترديدي ندارند.
زيرا اگر داراي چنين صفتي نبودند ملحق به دشمنان بودند و از جايگاه و منزلت اولياء و دوستان او خارج مي بودند. در بين آنان هيچکس نيست مگر اينکه معتقد است که امام (عليه السلام) بگونه اي است که هيچ خبري از اخبار او برايش پوشيده نمي باشد و نهاني هاي دل و اعمال او از ديد خدابينش مخفي نمي ماند تا چه برسد به ظواهر و کارهاي آشکار او. برايش ممکن است که هر چه از اعمال پسنديده و يا ناپسند از آنان سر مي زند همه را بداند و بدين ترتيب ازاينکه آنان بر انجام کارهايي ناپسند اقدام کنند و او آنان را نسبت به آن تأديب و عقوبت کند در امان نيستند.
[ صفحه 95]
و کداميک از اين دوستان و شيعيان هستند که اگر امام (عليه السلام) برايش ظاهر شوند و معجزه اي را که بوسيله آن علم به امام زمان بودن ايشان پيدا کند ابراز کنند و بخواهند او را ارزش يابي کنند و تأديب نمايند و حدّ الهي را بر او جاري سازند، او بخواهد از بذل آن خودداري ورزد و در برابر آنچه که امامش نسبت به او انجام مي دهند تسليم و گردنگزار نباشد و با اينهمه معتقد به امامت آن حضرت و وجوب اطاعت از ايشان باشد؟