بازگشت

فرق بين دوست و دشمن در علت غيبت






[ صفحه 86]



اگر گفته شود: بنا براين هر وليّ و دوستي که امام بر او ظاهر نمي شود بايد قطع پيدا کند به اينکه او در گناهي کبيره و بزرگ که به منزله کفر حساب مي شود بسر مي بَرَد. چون ـ بنا بر آنچه شما فرض کرديد ـ او در آنچه که موجب غيبت امام از او شده و باعث از بين رفتن امري مصلحت دار ـ يعني ظاهر شدن حضرت ـ مي باشد، مقصّر شناخته مي شود. و بدين ترتيب همين وليّ، ملحق به دشمنان آن حضرت است.

گوييم: اين تقصيري که به آن اشاره داشتيم لازم نيست که در حدّ کفر يا گناه کبيره اي باشد. زيرا او در همين حال حاضر، اعتقاد به عدم امامت امام زمان (عليه السلام) پيدا نکرده و او را بر جان شريفش نترسانده است و فقط در بعضي دانستني ها تقصيري مرتکب شده که همين تقصير سبب شده است که او حال خود را چنين يابد که همين تقصير در آينده باعث مي شود که شک در امامت از او صادر شود در حاليکه الآن چنين نشده است.

پس در چنين تقصيري لازم نيست که همين حالا به منزله آن شک در امامت حساب شود که به شکل طبيعي روشن است که در آينده به آن منجر خواهد شد.



[ صفحه 87]



جز اينکه بايد دانست که چنين تقصيري اگرچه لازم نيست کفر باشد يا همانند تکذيب امام (عليه السلام) و شک در صدق آن حضرت بشمار آيد با اينهمه گناه و خطا بشمار مي آيد، البته گناه و خطايي که منافاتي با ايمان واستحقاق ثواب ندارند.

و در اين تقدير دوست و وليّ امام، ملحق به دشمن حساب نمي شود. زيرا دشمن در حال حاضر در مورد امامت به چيزي که گناه کبيره و موجب کفر اوست اعتقاد دارد، بخلاف دوست و وليّ که در حال حاضر جز ايمان وتسليم ندارد.

آنچه در آينده سبب کفر مي شود در حال حاضر کُفر نيست:

آنچه که اين گفتارِ ما را ـ که هرچه به منزله سبب براي کفر است لازم نيست در حال حاضر کفر باشد ـ روشن مي سازد، اينست که فرض کنيم شخصي در مورد فردي توانا از بين ما اعتقاد پيدا کند که «او بدرستي مي تواند در غير خودش از اجسام ديگر، کاري را بدون هيچگونه تماسي با آن انجام دهد و به شکل غير مباشر، در آن تصرفاتي خارق العاده کند.»

اين مطلب خطا و جهالت است و کفر نيست.

از طرف ديگر محال نيست که در باره همين شخص ـ با همين اعتقاد ـ علم داشته باشيم که اگر يک پيغمبري ظهور کرد و مردم را به نبوت خويش فرا خواند و معجزه اش را همين قرار داد که خداوند بدست او کاري را انجام دهد بگونه اي که اسباب بشري به آن نرسد ـ که خود اين کار حتماً



[ صفحه 88]



علمي و معجزه اي الهي است ـ همين شخص او را تکذيب مي کند و به او ايمان نمي آورد و حتي مي شود در نظر گرفت که اين شخص، آن مدّعي پيامبري را مي کشد. و آنچه از اعتقاد او نسبت به مقدور شخص قادر ذکر شد، به منزله سبب چنين مخالفت و تکذيب و قتلي باشد. اما هرگز لازم نمي آيد که چنين اعتقادي در اهميت و بزرگي، همرتبه و همشأن با چنين افعالي باشد.

و اين بود مجموعه سخناني در باره غيبت که به وسيله آن بر اصول وفروع آن آگاهي حاصل شود و بعد از آن اگر هم مطالبي باقي مانده باشد چنانست که گويا نيازي به طرح آنها نبوده است.

و از خدا ياري مي جوئيم و توفيق نيکو مي طلبيم نسبت به آنچه که موافق حق و مطابق آنست و مخالف باطل و دور از آنست و او به لطف و رحمت خويش شنواي اجابت کننده ا ست و خدا ما را کفايت کننده است و نيکو وکيلي است.