بازگشت

تکليف غير مقدور


کسي نمي تواند بگويد: اين وجوب تحصيل علم و قدرت تشخيص، تکليف به غير مقدور و حواله دادن به امري غيبي و غير قابل درک است.

زيرا اين دوست و وليّ نمي تواند تقصير و کوتاهيِ خود را نسبت به خصوص رأي و استدلال مذکور بشناسد تا بعد از شناخت، آن را جبران نمايد و خود را براي رويارويي درست با معجزه آماده سازد و قدرت کافي براي تشخيص صحيح آن را در خويش ايجاد کند.

در حقيقت شما با چنين بياني، او را مکلف به ما لايطاق نموده و چيزي را که بر او لازم نيست برعهده اش لازم مي سازيد.

جواب ازاين اعتراض، اين است که:

آنچه که در تکليف لازم است گاهي امري شناخته شده و يگانه است وگاهي مخلوط و مشتبه به غير آن است ـ اگرچه قدرت بر هردو نيز براي



[ صفحه 83]



مکلف حاصل است ـ بنا بر اين دوست و وليّ امام (عليه السلام) زمانيکه خود را محاسبه مي کند و مي بيند که امامش ظهور نمي کند و او توفيق ديدار ندارد، به بررسي سبب غيبت مي پردازد و وقتي که هريک از وجوه باطل گذشته و همانندان آن وجوه را نتوانست بپذيرد و آنها را باطل و فاسد شمرد، بنا چار مي فهمد که بايد اين غيبت سببي داشته باشد که به خود او بر مي گردد.

و وقتي که ديد قوي ترين سبب ها همان است که ما ذکر کرديم، در مي يابد که از جهت او تقصيري واقع شده است و کوتاهي و تقصيري در رابطه با شناخت صفات معجزه و شروط آن دارد.

بنابراين بر اوست که تجديد نظري در مباني تشخيص خود داشته باشد و آن را از آلودگيها پاک کند و از آنچه که مقتضي شبهه و موجب اشتباه کردن است بپيرايد. پس او هرزمان که در اين مورد به مقدار لازم کوشش و مجاهدت کرد و حق کامل و بدون نقصان رأي و نظر سليم را بجا آورد بناچار برايش علم به موارد اختلاف حق و باطل ايجاد خواهد شد.

و وقتي که علم به آن حاصل شد، ديگر ناگزير بايد سبب غيبت حضرت (عليه السلام) از چنين وليّ و دوستي بر طرف گردد. و در اينگونه مواضع، انسان خودش بر نفس خودش آگاه و بصير است و ممکن نيست که به ميزاني بالاتر از انجام حد اکثر سعي و تلاش و جستجو و تحقيق وگردنگزاري به حق مأمور گردد.



[ صفحه 84]



اساس رسيدن به نتيجه:

مخالف ما در اين مسأله هرچه بگويد، عليه خويش گفته است:

زيرا او مي گويد: مراجعه به دليل و دقّت در آن، موجب دانستنِ بسياري از صفات مخصوص و شروطِ معلوم مي شود، که هرگاه يکي از آن شروط مختلّ شود، علم و آگاهي لازم به آنچه که مورد نظر قرار گرفته حاصل نخواهد شد.

پس اگر مخالفين ايشان بگويند: ما در ادلّه نظر کرديم همچنانکه شما نظر مي کنيد. با اينهمه علمي به آنچه که شما ذکر مي کنيد و خود را عالم به آن مي دانيد براي ما حاصل نشد.

جوابشان اينست که: شما به آنگونه اي که ما نظر مي کنيم نظر نکرديد و از طرفي، شرايطي که براي ايجاد علم از راه چنين نظري لازم بود در شما کامل نبود زيرا فراوان و مختلف و مشتبه با يکديگر هستند.

اگر مخالفين اين نظريه بگويند:

در مورد اخلال به شرطهاي لازم براي ايجاد رأي و نظر صحيح، ما را جز به سراب حواله نداديد، و به هيچ شرط معيني که مورد اخلال و تقصير ما قرار گرفته باشد اشاره نکرديد.

جواب شان اين است که:

آن زمان که نتوانستيد به آگاهي و دانشي همچون دانش و آگاهي ما دست يابيد، ناگزير اين عدم آگاهي بخاطر تقصيري است که در مورد



[ صفحه 85]



بعضي شروط از شما صادر شده زيرا اگر شروط را کامل مي کرديد و حق اين شروط را ادا مي کرديد همچون ما داراي علم مي شديد.

بنابراين از ناحيه خود شما بطور اجمال، تقصيري واقع شده اگرچه ما نمي توانيم به عين آنچيزي که مورد تقصير شما قرار گرفته است اشاره کنيم.

و با اينهمه شما قدرت داريد که شروطِ دقت و تحقيق را به طور کامل ادا کنيد و به حق تسليم باشيد و دلهايتان را از باورها و اسبابي که مانع از وقوع علم است خالي نگهداريد، و هرزمان که اين کار را انجام داديد، ناگزير داراي علم خواهيد شد. و انسان بر نفس خويش بصير و آگاه است.

و اگر اين جواب از آنان صحيح باشد. پس ما هم به مثل همين جواب، از پرسش آنها جواب مي گوييم.