بازگشت

ديدگاه ساير فرقه ها


به نظر ما وقتي دو اصل مذکور ثابت شدند، ناگزير بايد به امامت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) عيناً معتقد شد.

و پس از چنين اعتقادي ـ با فرض عدم ظهور و عدم تصرف ايشان در امور ـ به ناچار بايد قائل به غيبت ايشان بود.

اگر گفته شود:

چگونه ادّعا مي کنيد که اثبات دو اصل مذکور، امامت حضرت مهدي (عليه السلام) را بطور معيّن ثابت مي کند و لازم است قائل به غيبت ايشان بود. در حاليکه در بين خود شيعه اماميه نيز کساني هستند که مثل شما امامت را براي کسي که داراي آن دو صفت باشد ادّعا مي کنند و با اين همه، در امامت حضرت مهدي (عليه السلام) با شما مخالفت دارند؟



[ صفحه 32]



مانند کيسانيه، [1] که قائل به امامت محمد بن حنفيه و صاحب الزمان بودن او هستند و عقيده دارند که در کوههاي «رضوي» [2] غايب شده و در انتظار فرصتي براي ظهور و امکان قيام است. چنانکه شما در باره حضرت مهدي (عليه السلام) چنين عقيده اي داريد.

و مانند ناووسيه [3] که عقيده دارند مهدي منتظر همان امام ششم حضرت ابوعبدالله جعفر بن محمد (عليهما السلام) است.

و مانند واقفيه [4] که معتقدند مهدي منتظر، حضرت موسي بن جعفر (عليهما السلام) مي باشد.



[ صفحه 33]



در جواب گوييم:

در بين همه کساني که ذکر شدند به قول و عقيده هيچکدام نمي توان توجّه کرد. و به مخالفت آنان نمي توان ارزشي قائل بود. زيرا هرکدام امري ضروري را دفع کرده و بدون حق با امري مشهود به مخالفت برخاسته است. زيرا علم به مردن ابن حنفيّه مانند علم به مردن پدر و برادران اوست (صلوات الله عليهم)

و نيز علم به وفات امام صادق (عليه السلام) مثل علم به وفات پدر بزرگوارش امام محمد باقر (عليه السلام) است و نيز علم به وفات حضرت امام موسي کاظم (عليه السلام) مانند علم به وفات هريک از آباء و اجداد و فرزندانِ در گذشته اوست که درود خدا بر آنان باد.

بنا بر اين موافقت آنان با ما، در صفات و ويژگيهاي امام، در حاليکه ضرورتي را رد کرده و امري واضح را انکار نموده اند، هيچ فايده اي براي آنان ندارد.

از آن طرف ممکن نيست کسي ادّعا کند که: خود قائلين به امامت فرزند امام حسن عسکري (عليهما السلام) هم امري واضح را رد کرده اند به اينکه ادّعاي ولادت کسي را دارند که به طور قطع موجود نيست و زاييده هم نشده.

عدم امکان اين چنين ادعايي بخاطر آنست که در نفي ولادت مولاي ما حضرت مهدي (عليه السلام) نه ضرورتي هست و نه علمي و نه حتي گمان صحيحي.



[ صفحه 34]



رد کردن ولادت اولاد براي کسي و نفي داشتن فرزند براي او، از آن اموري است که ضرورتاً نمي تواند در هيچ موردي محل قطع و يقين ديگران واقع شود.

و براي هيچکس ممکن نيست در باره شخصي که فرزندي از او نديده است، ادّعا کند که بطور قطع و يقين مي دانم که فرزندي ندارد.

بله تنها مرجع چنين ادّعايي به گمان و دلايل ظاهري است که مي تواند بگويد: اگر او را فرزندي مي بود، امرش آشکار مي شد و خبرش شناخته و پخش مي شد.

اما وفات و مردن اشخاص چنين نيست، بلکه از آن اموري است که مي توان به آن علم قطعي و ضروري پيدا کرد به گونه اي که حتي احتمال کم و شبهه کوچکي هم در آن راه نداشته باشد.

آيا نمي بيني: کسي که او را در حال حيات و تحرّک و تصرّف مي ديديم، سپس در حالتي او را ديديم که افتاده و نقش زمين شده و حرکات رگهايش از بين رفته و نشانه هاي فساد بدن و بادکردن جسد بر او ظاهر شده، علم ضروري و يقين قطعي به مردن او پيدا مي کنيم؟

در حاليکه در باره نفي وجود اولاد بخلاف اين باب، چنين مشاهده اي وچنين علمي ممکن نيست.

علاوه بر اين، حتي اگر از اختلاف نوع ادعاي ما و ادعاي آن فرقه ها هم ـ که رد کردن يکي از امور معلوم و قطعي بود ـ صرفنظر کنيم باز هم کلام ما واضح است.



[ صفحه 35]



زيرا همه کساني که از فرقه هاي گوناگون ذکر شدند، مخالفت مبنايشان با ما، به از بين رفتن خودشان از بين رفته و اصلا وجود ندارند تا عقيده اي خلاف ما داشته باشند. به عبارت ديگر زمان از کسي که قائل به مذهب آنها باشد خالي است:

اما کيسانيه که هرگز حتي يک نفر از آنان را نمي بينيم و از اين عقيده نه عيني و نه اثري بجا نمانده است.

و همينطور ناووسيه.

و امّا واقفيه که چند نفري از آنان را ديده ايم، همگي از افراد غير معتدل و جاهلان بوده اند که به اعتبار امثال آنها اصلا خلافي تحقق پيدا نمي کند و بعد هم که امر آنان در اين زمان، به کلي مفقود گرديده، به شکلي که کسي قائل به اين مذهب، ديگر پيدا نمي شود و اگر هم پيدا شود جز دو سه نفري نيستند که آنهم بخاطر قلّت درک و به جهت نفهمي و کودني آنان مي توان قطع به خروج آنان از دايره تکليف پيداکرد، تا چه برسد به اينکه کسي بخواهد قول و عقيده آنان را مخالفتي حساب کند که تعارض و تضاد داشته باشد با عقيده اماميه اي که دريا و خشکي و کوه و صحرا در گوشه وکنار زمين از وجودشان آکنده است و هزارها و هزارها از دانشمندان ونويسندگان ارزشمند در بين آنان وجود دارد.

از آن طرف بين ما و مخالفين ما خلافي نيست که اجماع، فقط در زمان حاضر اعتبار و ارزش دارد امّا در گذشته از بين رفته و غير موجود معتبر نيست.


پاورقي

[1] براي آگاهي بيشتر نسبت به اين فرقه مي توان به کتابهاي: «فِرَق الشيعة» صفحه 23، «الفَرقُ بَينَ الفِرَق» صفحات 23 و 38 و 39 و «ملل و نحل شهرستاني» جلد 1 صفحه 147 مراجعه کرد.

[2] «رَضْوي» نام کوهي است در اطراف مدينه.

[3] براي آگاهي بيشتر نسبت به اين فرقه مي توان به کتابهاي: «فِرَق الشيعة» صفحه67، و «الفَرقُ بينَ الفِرَقِ» صفحه 61، و «ملل و نحل شهرستاني» جلد 1، صفحه166 مراجعه نمود.

[4] اطلاعات بيشتر راجع به اين فرقه را مي توان در کتابهاي: «فرق الشيعة»: صفحه 80 و 81، «الفرق بين الفِرَق» صفحه 63 «تحت عنوان موسويّة»، و ملل و نحل شهرستاني جلد 1 صفحه 169، تحت عنوان «موسويّه» و «مفضّليّه» مورد مطالعه قرار دارد.

شيح رياض محمد حبيب ناصري درباره اين فرقه کتابي تحليلي و تحقيقي با تفصيلات زياد تحت عنوان «بررسي تحليلي واقفيّه» نگاشته است که توسط کنگره جهاني امام رضا (عليه السلام) در دو جلد انتشار يافته است.