مقدمه
[ صفحه 23]
سپاس خدا را و سلام بر بندگان برگزيده او، سرور ما حضرت محمّد وخاندان پاکش باد. در مجلس وزير سيد [1] ـ که خدا عمرش را به عزت زياد گرداند وبدخواهان و دشمنانش را خوار نمايد ـ کلامي در باره غيبت امام زمان (عليه السلام) پيش آمد که پيرامون آن انديشه کردم. حال مقتضي نبود که تمام جوانب مطلب و حق آن ادا شود. لذا بر آن شدم که سخني مختصر آورم که بوسيله آن سرّ اين مسأله روشن گردد. و ماده شبهه اي که در آن رخنه کرده ريشه کن شود. اگر چه در کتاب «شافي در امامت» و کتاب «تنزيه الانبياء و تنزيه الائمه (عليهم السلام)» آن مقدار که مورد کفايت و کسب هدايت براي منصفين و گردنگزاران دليل و برهان و غير معاندين باشد از گفتار در باب غيبت آورده ام. [2] .
[ صفحه 24]
پس بالاترين و مهمترين کارها اينست که گوهر به گوهرشناس، ومعاني و مقاصد علمي بر کسي که در درک آنها ناتوان نباشد و بتواند به زيرکي و فهم دقيق خويش تا اعماق آن غور کند، عَرضه شود. زيرا چه بسا عدم وجود کسيکه علم و معرفت به او عرضه گردد باعث گنگ ماندن آن، ونبودن کسي که دليل و برهان به او هديه شود باعث ساکت ماندن از آن گردد.
از اينرو کسي که نظمي يا نثري را به تکلّف پيش ناوارد و غير خبير عرضه مي کند، چونان کسي است که جمادي را مورد خطاب قرار دهد يا با مردگان به محاوره برخيزد.
من آنچه در اين حضور گرامي ـ که خدايش مستدام بدارد ـ از پيشي گرفتن بر معاني بديع و استخراج آنها از پيچيدگيها و تصفيه آنها از آلودگيها و تنظيم آنها در جايگاه مناسب ديده ام، باعث ثمردهي انديشه هاي بسته و تزکيه دلهاي ساده انديش و شيريني دانش ها و آداب مي شود در کام کسانيکه قبلا همين معاني برايشان سخت و تلخ و دور از دسترس جلوه ميکرد و بالا آوردن و اعتلاي آنها بر ايشان دشوار بود.
پس برترين بهره دانشمند و اديب، و خجسته ترين حالات او آنست که فضيلت کسب شده اش و منقبت دشوار بدست آمده اش، مورد رضايت اهل فن قرار گيرد و نقد کننده فضيلتها آن را نقد کند و نتواند آن را باطل و ناچيز بشمارد. و در بازاري خرج شود که در آن جز نقد گرانبها خرج نشود و جز نقد پست به کسادي نگرايد و از خداي تعالي دوام اين نعمت را خواهانيم که
[ صفحه 25]
بالاتر و سرشارتر از آنست که به ضيافت آن فراخوانده شويم و با اينهمه، غير از آن را به مدد طلبيم. و خدا برحمت خويش اجابت دعا را تعهّد فرموده است.
بدرستي که من مخالفينمان را بر اين عقيده مي دانم که مي پندارند: «سخن گفتن در باره غيبت بر ما شيعيان دشوار و بر آنان آسان است، و ردّ آن از جهت آنان قويّ، و اثبات آن از طرف ما ضعيف است». [3] .
و اين پنداري عجيب است. زيرا حقيقت امر، ضدّ آن است، و اگر تأمّلي صورت گيرد، عکس آن صحيح خواهد بود. از آنرو که غيبت، فرعي براي اصول پيشين است که اگر آن اصول با دلايلي که دارند درست باشند و با براهين استوار، تقرير و تبيين شوند، ديگر سخن از غيبت، آسانترين ونزديکترين و روشنترين مطلب خواهد بود. زيرا غيبت مبتني بر همان اصول و مترتب بر آنهاست و ديگر اشکالي باقي نمي ماند.
اما اگر آن اصول، ناصحيح و غير ثابت باشند، ديگر معنا ندارد که قبل از اثبات و استقرار آن اصول، سخني از غيبت بميان آيد. زيرا سخن گفتن از غيبت بدون آماده ساختن و مقدّم ساختن آن اصول، کاري بيهوده وسفيهانه است.
[ صفحه 26]
پس اگر مخالف ما، کلام در غيبت را قبل از کلام در باره وجوب امامت در هر عصري و پيش از بحث صفات امام، دشوار و سخت مي داند، حق با اوست. زيرا بدون شک در چنين مرحله اي اثبات غيبت و بحث ازآن دشوار است بلکه بخاطر نيازش به آن مباحث، بخودي خود ناممکن خواهد بود واگر بحثي از آن بشود جز سراب حاصل نيايد.
اما اگر با فرض مقدّم داشتن آن اصول و اثبات آنها، غيبت و اثبات آن را دشوار مي شمارد چنين نيست و صعوبت و شبهه اي در اين مرحله وجود ندارد زيرا امر پس از تقرير و اثبات آن اصول ضرورتاً و بخودي خود به سوي غيبت کشيده مي شود.
پاورقي
[1] مراد، وزير مغربي، سيد ابو الحسن أراجني است ـ به مقدمه همين کتاب مراجعه شود ـ.
[2] الشافي في الامامة (چاپ 1410 هجري قمري مؤسسه صادق) جلد 1 صفحه 145 تا 153 تنزيه الانبياء و الأئمّة: صفحه 180.
[3] اين عبارت بر اساس نقلي ديگر که در مجموعه دوم از کتاب «رسائل سيد شريف مرتضي» صفحه 293 آمده است ترجمه گرديد: «فانّ المخالفين لنا في الاعتقاد، يتوهّمون صعوبة الکلام علينا في الغيبة و سهولته عليهم...».