از لحاظ فرهنگي
فرهنگ معاني گوناگوني دارد [1] گاهي به معناي تأديب و تربيت و پرورش انسانها آمده، گاهي به معناي علم و دانش و معرفت آمده است. اگر فرهنگ به معناي ادب نيکو باشد در عصر امام زمان و جامعه ي جهاني آن حضرت انسانها عالم با آداب اسلامي تربيت مي شوند و متأدب به آداب الهي مي شوند (تأدبوا بآداب الله) که عاليترين مکتب تربيتي و کاملترين آنها است و متکي بر وحي الهي است و از سوي خالق انسانها و به وسيله ي انسان شناساندن بي نظير (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينان معصوم حضرت) عرضه مي شود، مظهر صبر الهي، مظهر قدرت پروردگار، مظهر جود و کرم الهي و در يک کلام مظهر همه ي اسماء حسناي الهي مي شود. روايات مي گويد:
«و القي الرافة و الرحمة بينهم فيتواسون... ولا يعلو بعضهم بعضا و يرحم الکبير الصغير و يوقوا الصغير الکبير.» [2] .
يعني در ميان عموم مردم عالم مهرباني و رحمت برقرار مي شود و در سايه ي آن مواسات و همياري مي کنند و بر يکديگر برتري طلبي ندارند، بزرگتر به کوچکتر
[ صفحه 446]
رحمت و عطوفت و مهرباني مي ورزد و کوچکتر به بزرگتر احترام مي گذارد و اگر فرهنگ به معناي دانش و بينش، علم و معرفت باشد در عصر امام زمان بينش و معرفت بشر به مبدأ و معاد و کل معارف الهي به اوج خودش مي رسد تا آنجا که مخدرات در خانه هاي خويش تفسير قرآن کرده و طبق کتاب و سنت الهي قضاوت مي کنند و به تعبير روايات:
«و تؤون الحکمة في زمانه حتي ان المرأة لتقضي في بيتها بکتاب الله تعالي و سنة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم». [3] .
به انسانهاي عصر امام مهدي آن اندازه حکمت و معرفت داده مي شود که زن در ميان خانه اش بر اساس کتاب الهي و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قضاوت مي کند. اين اندازه اسلام شناسي گسترش پيدا مي کند و انسانها با حقيقت اسلام از طريق دو منبع اصلي آن يعني کتاب و سنت انس پيدا مي کنند و حقايق دين با جان آنها عجين مي شود.
دانش و آگاهي انسانها به نهايت درجه ي خود مي رسد و تمام مراتب علم و دانش را يکي پس از ديگري مي پيمايند و بر کل آسمانها و زمين و حقايق موجود در آن دو و ما بين آن دو مطلع مي شوند و اين دعوت قرآني جامه ي عمل مي پوشد که: «قل انظروا ماذا في السماوات و الارض». [4] و تا به حال آنچه از معلومات نصيب بشر شده مربوط به گوشه اي از آسمان اول يا آسمان نزديک است که «وزينا السماء الدنيا بمصابيح...» [5] ولي در منطق دين سخن از سماوات سبع و آسمانهاي هفتگانه است که بشر از آنها و اسرار آنها اصلا اطلاع ندارد و در عصر امام مهدي (عج) اين اطلاعات به دست مي آيد و به تعبير روايت معروف:
«العلم سبعة و عشرون حرفا فجميع ما جائت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتي
[ صفحه 447]
اليوم غير الحرفين فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرين حرفا فبثها في الناس و ضم اليها الحرفين حتي يبثها سبعة و عشرين حرفا». [6] .
ترجمه: تمام دانش بيست و هفت حرف است و از آدم ابوالبشر تا خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم و از خاتم انبياء تا زمان ظهور خاتم الاوصياء (عج) کل آنچه به بشريت عرضه شده و معلمان الهي بيان کرده اند دو حرف است و انسانهاي امروزي تنها دو حرف آن را مي شناسند و آن هنگام که قائم ما قيام مي کند بيست و پنج حرف ديگر را بيرون آورده و در ميان مردم عالم مي پراکند و دو حرف معلوم بشر را به آنها ضميمه مي کند تا تمام بيست و هفت حرف و در واقع تمام علم در جامعه ي بشري نشر و پخش شود و آنگاه است که مجهولي براي بشر نمي ماند و آنگاه است که بشر در برابر عظمت خالق و آفريدگار هستي کرنش مي کند و مقام خشيت پيدا مي کند که «انما يخشي الله من عباده العلماء» [7] و احساس کوچکي مي نمايد و با تمام وجود به مبدأ عالم متوجه مي شود و با شناخت کامل او را مي پرستد. و در روايت ديگر مي خوانيم:
«ان المؤمن في زمان القائم و هو بالمشرق ليري اخاه في المغرب و کذا الذي في المغرب يري اخاه الذي في المشرق». [8] .
در زمان امام مهدي (عج) مؤمني در شرق عالم زندگي مي کند و برادر ديني خود را در غرب عالم مي بيند و آنکه در مغرب عالم زيست مي کند برادرش را که در مشرق جهان است مي بيند، و هزار و چند صد سال پيش درک اين سخنان و هضم آن براي مردم آسان نبود و تعبدا مي پذيرفتند ولي ابزارهاي صنعتي پيچيده ي امروزي و دنياي رايانه و ديگر وسائل ارتباط جمعي، قبول اين مطلب را براي ما آسان نموده است، البته منظور اين نيست که در آن عصر، زمين از کروي بودن خارج شده و
[ صفحه 448]
مسطح مي گردد و انسانها به قدري نور چشمشان قوي مي شود که صدها و هزاران فرسنگ دورتر را مي بينند، بلکه منظور اين است که در سايه ي پيشرفتهاي صنعتي، ابزاري ساخته مي شود که شرق و غرب جهان را به يکديگر مرتبط مي سازد و همه مي توانند با فشار دادن دکمه ي رايانه يا هر وسيله ي مدرن ديگر با برادر ديني خود در اقصي نقاط جهان ارتباط برقرار کند و گرنه سنت الهي بر اين است که جهان را از طريق اسباب و مسببات اداره کند «ابي الله ان يجري الامور الا باسبابها» [9] و اين سنت نه قابل تبديل و دگرگوني بنيادين است و نه قابل تحويل و اصلاح است «فلن تجد لسنة الله تبديلا ولن تجد لسنة الله تحويلا» [10] و اين نظامات لا يتغير و سنن قطعي براي هميشه ي جهان است و چنين نيست که در آن عصر اين نظامات و قوانين برچيده شود.
و اگر فرهنگ به معناي آداب و رسوم و عادتهاي يک ملت باشد در جامعه ي جهاني امام مهدي عادات و رسوم غلط و جاهلي و خرامي کلا از جامعه زدوده مي شود و به جاي آن آداب و عادات صحيح انساني و اسلامي جايگزين مي شود، تعصبات نژادي و قبيله اي و غيره ريشه کن مي شود، بشر داراي انصاف مي شود و واقع گرائي و رئاليست بودن حاکم مي شود و به عنوان مثال از عادات و شعارهاي عرب جاهلي اين بود که:
«انصر اخاک ظالما او مظلوما»؛ يعني برادرت را ياري کن چه ستمگر باشد و چه ستمديده و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که مبعوث به رسالت شد فرمود: من نيز مي گويم: «انصر اخاک ظالما او مظلوما»؛ ولي به اين نحو که اگر ظالم است جلوي ظلمش را بگير و اين کمک کردن به او است و اگر مظلوم است به او کمک کن و از او دفع ظلم بنما [11] و امام مهدي (عج) که سيره ي نبوي را زنده مي کند اين شعارهاي غلط جاهليت
[ صفحه 449]
جديد و مدرن و جاهليت قرن بيستم و مانند آن را از جامعه ريشه کن مي کند، انسانها را با واقعيات آشنا مي کند و از تخيل و خيالگرائي و مانند آن دور مي کند.
نتيجه: در جامعه ي امام زمان فرهنگ اصيل انساني و اسلامي و الهي به معناي جامع کلمه بر بشر حاکم مي شود.
پاورقي
[1] فرهنگ معين، ج 2،ص 2538.
[2] بحارالانوار، ج 52، ص 385.
[3] بحارالانوار، ج 52، ص 352.
[4] يونس، 101.
[5] فصلت، 12.
[6] بحارالانوار، ج 52، ص 336.
[7] فاطر، 28.
[8] بحارالانوار، ج 52، ص 391.
[9] اصول کافي، ج 1، ص 259.
[10] فاطر، 43.
[11] بحارالانوار، ج 52، ص 391.