بازگشت

رشد و تکامل عقول و انديشه ها


از جنبه ي فکر و انديشه، بشر در عصر حکومت جهاني امام زمان (عج) خردمند و خرد و رز و خود پيشه و خرد مدار مي شود، عقول انسانها رشد و کمال پيدا مي کند، قبل از بيان رواياتي در اين باره، مناسب است خردمند را از زبان امام هفتم عليه السلام در خطابش به هشام بشناسيم: هر چيزي نشانه اي دارد و نشان خردمند تفکر و انديشه است، هر چيزي مرکب را هواري دارد و مرکب را هوار خردمند تواضع است.

خردمند کسي است که حلال او را از شکر خدا باز ندارد و حرام بر صبر او غلبه نکند (در برابر حرامها بردبار باشد.) خردمند کسي است که عمل کم از او پذيرفته و دو چندان مي شود. خردمندان در دنيا زهد پيشه کرده و به دنيا و زخارف آن بي اعتنا و به آخرت راغب و متمايل هستند. خردمند هر سخني نگويد، نزد هر کس حرف نزند، از هر کسي تقاضا نکند، هر وعده اي ندهد، بيش از حد استحقاق و استعداد خويش خواهان نيست، خردمند دروغ نمي گويد هر چند در آن هواي نفس او باشد، خردمند دورويي و نفاق ندارد، خرد چراغ روح است، خردمند خداشناس است، در ميان بندگان بالاتر از عقل چيزي تقسيم نشده، خواب انسان خردمند برتر از بيداري انسان بي خرد است، خداوند هيچ پيامبري را برنيانگيخت مگر آنکه عاقل و خردمند بود و خود او بالاتر از همه ي کوشش کوشش کنندگان بود. با خردمندان حشر و نشر داشته باش و از بي خردان چونان درندگان خطرناک فرار کن و... [1] .

و اما روايات: «... اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم». [2] .

و در حديثي وضع الله يده... دارد، به هر حال در حکومت جهاني امام مهدي (عج)دست خود حضرت که يدالله است بالاي سر انسانها است يا دست



[ صفحه 442]



خدا بر سر بندگان است که آنهم ممکن است به معناي حقيقي کلمه باشد که خداوند مستقيما دست قدرت خويش را بر سر بندگان مي نهد و خردهاي آنان را جمع و متمرکز مي سازد و به کمال بلوغ انساني مي رسند. و وقتي در جامعه اي خردمندي حاکم شد شيطان منزوي مي شود، هواهاي نفساني مهار مي شود، بساط گناه برچيده مي شود، جامعه ي عاقل گرد گناه نمي گردد، مفاسد اجتماعي از ميان مي رود، اگر هم براي فردي لغزشي پيش آيد بلافاصله متنبه شده و استغفار مي نمايد: همه براي يکديگر ناصح امين هستند، خيرخواه ديگران مي باشند، ستم به ديگران و به خويشتن نمي نمايند، در مسير خسران و خذلان گام نمي نهند و راه سعادت و عزت داري مي پيمايند، و...

سئوال: آيا جوامع پيشرفته ي صنعتي و کشورهاي اروپايي و امريکايي عاقل نيستند که آن همه مفاسد و فجايع و گناهان بسيار بزرگ در آنها پيدا مي شود؟

جواب: جوامع صنعتي هوش و استعدادشان زياد شده، دانش و تجربه ي آنها بالا آمده و در سايه ي تيزهوشي و سخت کوشي و پايمردي در مسائل گوناگون علمي و فني و صنعت و تکنولوژي به اعماق درياها سفر کرده و تا اوج آسمانها به پرواز در آمده اند و جدا در اين زمينه پيشرفتهاي شگرفي پيدا کرده و ارمغانهاي بزرگي براي بشريت آورده اند، از جهان اتمها و موجودات ذره بيني تا جهان کهکشانها و سحابي ها را که ميليونها سال نوري با زمين فاصله دارند در زير سيطره و نفوذ علمي خويش در آورده و به تاخت و تاز در عرصه ي فضاي بيکران جهان مشغول مي باشند، در دانش طب پيشرفتهاي عظيمي کرده اند و امروزه در دنيا پيوند اعضاء به صورت امر رايج در آمده است و... ولي عقل و خرد آنها بالا نيامده و رشد نکرده و شکوفا نشده و از قوه به فعليت در نيامده است اگر عقل بالا مي آمد که گناه نمي کردند، ستم و تبعيض و فساد اخلاقي در آنجا رواج نداشت.

امام خردمندان جهان حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:



[ صفحه 443]



«العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان؛ عقل آن است که انسان به وسيله ي او خدا را بپرستد و بهشت جاويدان را کسب کند».

راوي پرسيد: پس آنچه در معاويه بود چيست؟ حضرت فرمود: «تلک الفکري، تلک الشيطنة و هي شبيهة بالعقل و ليست بعقل». [3] .

يعني معاويه هوش بالائي داشت و باهوش شيطنت مي کرد. مردم معاويه را باهوشتر و سياستمدارتر از امام علي عليه السلام مي دانستند و لذا امام در خطبه اي مي فرمايد:

«والله ما معاوية بأدهي مني، ولکنه يغدر و يفجر ولو لا کراهية الغدر لکنت من ادهي الناس، و لکن کل غدرة فجرة، وکل فجرة کفرة و لکل غادر لواء يعرف به يوم القيامة، و الله ما استغفل بالمکيدة و لااستغمز بالشديدة». [4] .

ترجمه: سوگند به خدا، معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما او نيرنگ مي زند و مرتکب انواع گناه مي شود اگر نيرنگ ناپسند و ناشايسته نبود من سياستمدارترين مردم بودم، ولي هر نيرنگي گناه است، و هر گناهي يک نوع کفر است، در قيامت هر غدار و مکاري پرچم خاصي دارد که به آن وسيله شناخته مي شود. به خدا سوگند من با کيد و مکر اغفال نمي شوم و در روياروئي با شديدان ناتوان نمي گردم.

باري عقل حجت خدا است، عقل در رديف انبياء و امامان است، امام کاظم عليه السلام فرمود:

«يا هشام ان لله علي الناس حجتين: حجة ظاهرة و حجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمة، و اما الباطنة فالعقول». [5] .

خداوند در ميان مردم دو حجت دارد: 1- حجت ظاهري که عبارتست از پيامبران و امامان عليهم السلام 2- حجت باطني و دروني که عقل باشد، همانطور که پيامبران



[ صفحه 444]



هرگز به گناه دعوت نمي کنند عقل هم هرگز به گناه دعوت نمي کند، عقل جز به راستي و درستي و پاکي و حسن نيت دعوت ندارد، دنياي امروز عقل را کوبيده و هوش و دانش بحد اعلا رسيده است، حاکم بر دنياي صنعت هوش است اختراعات همه مال هوش است، علم مربوط به هوش و استعداد است، آري اگر در کنار اينها عامل باشند دانش و هوش را در مجراي صحيح انساني به کار مي گيرند. به عنوان مثال بشر به وسيله ي دانش رودخانه ها را مهار مي کند، سد مي سازد، درياچه درست مي کند، کانال مي زند و هزاران هکتار از اراضي موات و بي حاصل را احياء مي کند ولي همين دانش است که به فرمان بشر به هنگام جنگ اين سد را منفجر مي کند، هزاران انسان و حيوان و باغ و مزرعه طعمه ي سيلاب مي شود، سد ساختن علم است ويران کردن سد نيز علم است، علم چونان شمشير دو دم است که اگر به دست اهلش قرار گيرد در جهت قطع اعضاء فاسد به کار مي رود تا سلامتي ديگر اعضاء تأمين شود ولي اگر به دست نااهلان بيفتد صد بار از شمشير برنده درکف زنگي مست خطرناکتر خواهد بود. در جامعه ي جهاني امام مهدي (عج) پا به پاي هوشمندي و بالا آمدن علم و دانش عقل بشر هم رشد مي کند و بالا مي آيد، دانش غرور مي آورد ولي عقل تواضع مي آورد، دانش ويران مي کند ولي عقل عمران و آباداني دارد، هوش شيطنت مي آورد ولي عقل فضيلت و انسانيت و شرف مي آورد و ملاک برتري انسانها بر ساير جانداران عالم در اين است که انسان داراي عقل است و از يونان باستان تا به امروز انسان را حيوان ناطق دانسته اند.

و نه تنها در حکومت امام عصر (عج) خردها کامل مي شود بلکه بر هوش و دانش و جميع شئوون زندگي بشر عقل حاکم مي شود و در سايه ي حکومت عقل همه ي اين ابزارهاي دو دم در مسير خير و صلاح و رفاه و سعادت جامعه ي انساني مورد استفاده قرار مي گيرند.

از هنرهاي بزرگ امام عصر (عج) اين است که خردها را از زندان حصار در حصار



[ صفحه 445]



هوسها و تمايلات آزاد مي کند، و آنها را حاکم بر سرنوشت انسانها قرار مي دهد و انسانهاي آن عصر همه خردمند و اهل انديشه هستند و بدون ارشاد عقل اقدامي قبيح و زشت و ناپسند تشخيص مي دهد، از آن اجتناب مي کنند و پيداست که چه مدينه ي فاضله اي خواهد بود.


پاورقي

[1] تحف العقول، ص 295-275.

[2] بحارالانوار، ج 52، ص 328 و 336.

[3] اصول کافي، ج 1، ص 16.

[4] نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه ي 200، ص 318.

[5] تحف العقول، ص 285.