وحدت و انسجام اهل باطل
با مشاهده تاريخ مي توان پي برد که هرگاه اهل باطل در کار خود سعي و تلاش کنند و بين نيروهاي آنها وحدت و انسجام وجود داشته باشد و مطيع رهبر خود باشند، و بر عکس بر اهل حق، خمودي چيره شده باشد و در ميان آنها تشتت آراء و ناهماهنگي وجود داشته باشد و از رهبر خود اطاعت نکنند؛ در اين صورت پيروزي با اهل باطل است. علي،عليه السلام، درباره آينده مردم عراق خطاب به آنها مي فرمايد:
«اما والذي نفسي بيده ليظهرن هؤلاء القوم عليکم ليس لانهم اولي بالحق منکم و لکن لاسراعهم الي باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقي.» [1] .
آگاه باشيد، قسم به جان کسي که جان من در دست اوست، اين گروه (اهل شام) بر شما پيروز مي شوند، امانه به اين علت که آنهاازشما به حق سزاوارترند، بلکه از اين جهت که اينهابراي به دست آوردن باطل رهبر و فرمانده خود، سرعت مي گيرند و شما نسبت به آنچه که حق من است به کندي حرکت مي کنيد.
بنابراين، عامل پيروزي را نبايد تنها در اعتقاد به حق و نيت خير ديد، بلکه براي غلبه بر دشمن، اتحاد و هماهنگي و اطاعت از رهبر نيز لازم است وهرگروهي اين صفت را بيشتر دارا باشند پيروزي با آنهاست.
مصاديق اين آيه
تاکنون دانسته شد که پيام اين آيه نويد پيروزي حق بر باطل و هلاکت و نابودي کامل باطل است. در اين قسمت به ذکر مواردي مي پردازيم که مي تواند از مصاديق حق بر باطل باشد.
1. حق يعني دين الهي وشريعت خاتم انبياء محمد،صلي الله عليه وآله، و باطل هردين ومسلکي است که ازمسير خدا خارج شود. همچنان که در روايتي است از ابن مسعود که در سال فتح، پيامبر،صلي الله عليه وآله، وارد مکه شد در حالي که در اطراف خانه خدا 360 بت وجود داشت و پيامبر با چوبي که در دستش بود به آن بتها مي زد و اين آيه را تلاوت مي کرد و بتها را با صورت به زمين مي افکند.
2. حق توحيد است و پرستش خدا و باطل شرک است و پرستش بتها.
3. حق قرآن است و باطل شيطان.
4. حق قسط و عدل است و باطل ظلم و ستم و کينه.
5. حق فضائل اخلاقي و کسب کمالات است، باطل رذايل اخلاقي و دوري از کمالات انساني.
ادعاي ما اين است که اين آيه معناي وسيعي دارد، به گونه اي که مي تواند همه اين مصاديق را تحمل کند. بنابراين پيام اين آيه اين است که دين اسلام، پرستش خداوند يکتا، قرآن، عدالت و فضايل اخلاقي، بر کفر، پرستش خدايان دروغين، شيطان، ظلم و رذايل اخلاقي پيروز است، و سرانجام حاکميت مطلق از آن حق است.
يکي ديگر از مصاديق اين آيه، ظهور حضرت مهدي،عليه السلام، است. همچنان که روايت شده که وقتي حضرت قائم، عليه السلام، تولد يافت، بر روي بازوي راست ايشان، اين آيه نوشته شده بود. [2] .
در روايت ديگري است از امام باقر، عليه السلام، که درباره اين آيه فرمودند:
«اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل » [3] .
وقتي قائم قيام کرد، حکومت باطل از بين مي رود.
در اين زمان قسط و عدل در سرتاسر جهان حاکم مي شود و جايي براي ظالمان باقي نمي ماند. اين در حالي است که قبل از تحقق چنين روزي، ظلم و ستم سراسر دنيا را فراگرفته است. در روايتي از اهل سنت چنين آمده است:
«لتملات الارض ظلما و عدوانا ثم ليخرجن رجل من اهل بيتي حتي يملاها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و عدوانا» [4] .
زمين پر از ظلم و کينه مي شود، سپس مردي ازاهل بيت من قيام مي کند تا زمين را پر از قسط و عدل کند همان گونه که از ظلم و کينه پر شده بود.
پرشدن زمين از قسط و عدل نشانه اين است که هيچ جايي براي ظلم باقي نمي ماند. در روايتي ديگر در تاکيد تحقق چنين روزي، از رسول خدا،صلي الله عليه وآله، نقل شده است که مي فرمايد:
«لو لم يبق من الدنيا الا يوم لبعث الله عز و جل منا يملئوها عدلا کما ملئت جورا» [5] .
اگراز دنيا فقط يک روز باقي مانده باشد، خداي عزوجل مردي از ما را مبعوث مي کند که دنيا را از عدل پر مي کند همان گونه که از ظلم پر شده بود.
چنين روزي دين الهي بر ساير اديان غالب مي شود و هدف رسالت انبياي الهي محقق مي شود؛ چرا که قرآن کريم در مقام هدف بعثت انبياء مي فرمايد:
«هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله. و لو کره المشرکون » [6] .
او کسي است که رسول خود را همراه با هدايت و آيين حق فرستاده تا او را بر همه اديان پيروز کند، هر چند که مشرکان کراهت داشته باشند.»
استاد شهيد، مرتضي مطهري پيروزي نهايي اهل حق را چنين توصيف مي کند:
«ظهور مهدي موعود حلقه اي است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي شود.» [7] .
بيان ايشان درقسمتي ديگرچنين است:
«از مجموع آيات و روايات استنباط مي شود که قيام مهدي موعود، عجل الله تعالي فرجه الشريف، آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است. مهدي موعود تحقق بخش ايده آل همه انبياء و اولياء ومردان مبارزه راه حق است.» [8] .
براي رسيدن به اين هدف، بايد آمادگي لازم نيز در همه ما فراهم آيد و اين زماني تحقق مي يابد که در همه شؤون زندگي، اعم از کارهاي فردي و اجتماعي، اعمال ما بر راستي و درستي استوار باشد؛ و شايد به همين جهت است که خداوند در همين آيه مورد بحث قبل از بشارت به آمدن حق و نابودي باطل، به ما اينگونه آموزش مي دهد که چنين دعا کنيم:
«وقل رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق واجعل لي من لدنک سلطانا نصيرا» [9] .
و بگو پروردگارا! مرا(در هر کاري) صادقانه وارد کن و صادقانه خارج نما، و از سوي خود سلطان و ياوري براي من قرار ده.
پاورقي
[1] نهج البلاغه(فيض الاسلام) خطبه 96؛(عبده) خطبه 97.
[2] تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 213.
[3] همان، ص 212.
[4] کنزالعمال، ج 14، ص 266، ح 3867.
[5] المسند، ابن حنبل، ج 2، ص 774.
[6] سوره توبه (9)، آيه 33؛ سوره صف (61)، آيه 9.
[7] قيام و انقلاب مهدي، ص 20.
[8] همان، ص 26.
[9] سوره اسراء (97)، آيه 80.