حب شيء مستلزم حب آثار شي ء است
انسان محب، خدا را براي نعم،خاصه نعمت هدايتش دوست مي دارد و پيامبر را به خاطر خدا و به جهت نفع رساني، طهارت بخشي ونور فشاني اش محبت مي ورزد.
سؤال اين است: آيا آنکه در نفع رساني و حيات بخشي به جامعه بشري، کمالات و فضايل انساني،نفس (خود) رسول الله،صلي الله عليه وآله، است، از محبت محبان مستثني است!؟
راستي آيا کسي مي تواند، پيامبررا دوست داشته باشد، ولي قلبش خالي از محبت علي، عليه السلام،باشد؟
اينچنين کسي در دوستي اش دروغگو و کاذب است، زيرا روح وجان نبي و ولي، طبق آيه شريفه مباهله [1] و روايات منقول از فريقين متحد و دوستي هر کدام، مستلزم دوستي ديگري است.
شما را به خدا حديث منقول ازفريقين «کتاب الله و عترتي » چه مي گويد؟
کتاب الله يعني کتاب خدا، عترتي يعني عترت من پيامبر، آيا کسي مي تواند خدا را دوست داشته باشدولي با کتابش بيگانه و مخالف باشد،ادعاي دوستي با رسول الله،صلي الله عليه وآله، بکند و دوستي عترتش را ناديده بگيرد؟
دوستي عترت چگونه تحقق مي يابد؟ آيا مقدم داشتن مفضول برفاضل، خانه نشين نمودن «من عنده علم الکتاب » [2] و شمشير کشيدن براعلم امت و استاد فرشته و ملک،دوستي عترت، عليهم السلام،محسوب مي شود؟
مگر حب پيامبر مستلزم حب آثارو وابستگان آن حضرت، نيست؟
پس چرا آثار و احاديث حيات بخش پيامبر، صلي الله عليه وآله، محوگرديد، و بيان و نشر آن ممنوع اعلام شد؟
چرا هر چه در تاريخ اسلام مي نگريم کمتر دوستي و دوست نسبت به خاندان عصمت،عليهم السلام، پيدا مي کنيم و بيشترين صفحات تاريخ را ستم در حق اهل البيت، عليهم السلام، پر کرده است؟
مسلمانان اين زمان بايد پاسخگوباشند که چرا با يگانه وارث پيامبر،صلي الله عليه وآله، حضرت مهدي، عليه السلام، بيگانه اند و نسبت به ياداو و اهداف مقدسش بي تفاوت؟
مگر اهل سنت به وجود و قيام وظهور حضرت مهدي، عليه السلام،بي عقيده اند!؟
مگر احاديث حضرت مهدي،عليه السلام، را بسياري از صحابه؛مثل عثمان بن عفوان، طلحة بن عبيدالله، عبدالرحمن بن عوف،ابوهريره، عبدالله بن عمر، انس بن مالک و... نقل نکرده و در کتابهاي اهل سنن مثل ابوداود ترمذي، ابن ماجه ومسانيدي مثل مسند احمد و... گزارش اين موضوع مقدس ثبت نشده است!؟
چرا ائمه جمعه و خطباي مسجدالحرام و مسجدالنبي،صلي الله عليه وآله، درباره اين موضوع سرنوشت ساز سخن نمي گويند و با بيان احاديث المهدي،عليه السلام، از کتب خودشان، قلوب مسلمين را در برابر تهاجم دشمنان اسلام تسکين نمي دهند؟ مگر شمانبايد دوستدار عترت باشيد؟ و مگرحضرت مهدي، عليه السلام، از عترت رسول الله، صلي الله عليه وآله،نيست!؟
آيا سنت رسول خدا،صلي الله عليه وآله، دوستي به عترت را درس نمي دهد!؟
آيا ابن تيميه در کتاب فتاوايش [3] و ديگر بزرگان اهل سنت احاديث قيام و ظهور حضرت مهدي،عليه السلام، را متواتر و غير قابل انکار معرفي نکرده اند!؟
مگر ابو نعيم، صاحب کتاب «اخبارالمهدي » و ابن حجر هيثمي،صاحب کتاب «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر» از علماي شما نيستند!؟ مگر «رابطة عالم الاسلامي » حجاز در جواب سؤال «ابومحمد کنيايي » مساله قيام و ظهور حضرت مهدي، عليه السلام،را از اخبار متواتر معرفي نکرده است!؟ [4] .
به چه علت اگر شيعه اي محبت قلبي خودش را نسبت به عترت و (بقيه عترت)، بقية الله «حضرت مهدي، عليه السلام » بروز دهد و در فضاي پرمعنويت مسجدالحرام و مسجدالنبي صبح جمعه اي به ياد آن يگانه مصلح بشريت اظهار مودت کند و دعاي فرج آن حضرت را که فرج و گشايش مؤمنين و آزادي مسلمين از اسارت کفار و مستکبرين است، بخواند،مشرک خوانده مي شود و تحت محاکمه قرار مي گيرد؟
راستي سرزنش کنندگان شيعه،حديث شريف نبوي «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية » [5] را چه پاسخ مي دهند؟
حديث مذکور منقول از فريقين است، و مدلولش اين است که در هرزماني بايد امام و رهبري وجودداشته باشد، بنابراين امام و پيشواي زمان ما چه کسي است؟
شما را به خدا از بحث فرار نکنيد ومجادله به غير علم ننماييد، امامي که عدم شناختنش، کفر به حساب بيايد، يعني افراد بي معرفت در حق او درصف کفار و مشرکين قرار گيرند، آيامي تواند حاکم غير معصوم باشد؟
ما قائل به امامت آن آقايي هستيم که سنتش سنت نبوي است، و انبياظهورش را بشارت داده و حکومتش را مظهر قسط و عدل و آيينه ايزدنمامعرفي کرده اند.
پاورقي
[1] سوره آل عمران (3)، آيه 61.
[2] من عنده علم الکتاب، حضرت علي،عليه السلام، مي باشند، ر. ک: شواهد التنزيل،ج 1، ص 307.
[3] ر. ک: بيانيه رابطة العالم الاسلامي به نقل از: مکارم شيرازي، ناصر، مهدي انقلابي بزرگ، ص 154.
[4] الفتوي في مسالة المهدي المنتظر پاسخ رابطة العالم الاسلامي در مکه به يک مسلمان کنيايي. ر. ک: مکارم شيرازي، ناصر، همان،ص 146؛ مهدي پور، علي اکبر، او خواهد آمد،ص 83.
[5] براي مطالعه سند حديث و شرح آن ر.ک: فقيه ايماني، مهدي، شناخت امام يا راه رهايي از مرگ جاهلي.