بازگشت

فلسفه غيبت


حکمت خداوند تبارک وتعالي بر اين تعلق گرفت که انسان را نسبت به ساير موجودات کرامت و رجحان و برتري بخشد و به جايگاه عظيمي برساند که هيچ مخلوقي را توان صعود به آن منزلت رفيعه نيست و او را عظمت بخشيده و به مقام خليفه الهي برساند و او را به جايگاه ً احسن تقويم ً برساند. زيرا تا انسان به زيباترين وجه ممکن آراسته نگردد، صلاحيت خليفه الهي را نخواهد يافت. لذا خداوند تمام برنامه هاي جهان را در اين راستا قرار داده که مهمترين آنها ارسال انبياء عليهم السلام است. بنابراين هدف از خلقت انسان، رسيدن او به جايگاه خليفه الهي و هدف از ارسال انبياء عليهم السلام نيز براي همين منظور است. پس عقل به تنهايي توان رسانيدن انسان به آن مکان رفيعه را ندارد، چرا که در اينصورت ديگر نيازي به ارسال پيامبران نبود. عقلي که در کنار وحي باشد، تمام غرايز انسان را تحت سيطره و فرمان در مي آورد و باعث ممتاز شدن انسان از حيوان مي گردد. بدين معنا که تنها نقطه تمايز انسان از حيوان اين است که تمام غرايز انسان تحت فرمان نيروي عقل باشد وگرنه نيروي غريزه انسان با حيوان مشترک است. اگر انسان بدون داشتن عقل مانند چهار پايان کالاً نعام «سوره اعراف : 179» مي شود و در صورت داشتن عقلي که در خدمت غرايز است پست تر از حيوانات بل هم اَضَلّ’ «سوره اعراف 179» مي گردد، ضرورت وحي و ارسال پيامبران روشن مي گردد. پيامبران که براي پياده نمودن و تحقق برنامه هاي الهي درميان انسانها ارسال شده اند، خون دلها خوردند و رنجها کشيدند تا به ياري پروردگار و درحد توان، توانستند که سنت و قانون خداوند را در هستي جاري سازند باتوجه به محدود بودن دوران وحي و نبوت، ضرورت وجود امامت روشن مي شود.

ديني که بندگان خداوند را در نيمه راه رها سازد و به مقصد نرساند و به عبارت ديگر آغاز بي انجام باشد، دين صائب و ارزشمند نخواهد بود و به عبارت ديگر ديني که نمازو روزه و حج و ساير عبادات را دارد لکن فاقد امامت است، ديني حقيقي محسوب نمي شود. همانطور که امام سجاد عليه السلام در جواب کسي که سوال کرد چه چيزي سبب قبولي نماز است؟ پاسخ فرمودند: ولايت ما اهل سنت و برائت از دشمنان ما.

اگر در حديت قدسي آمده؛«کلمة لا اله الا ا.... حِصني...»«يعني کلمه لا اله الا ا... قلعه محکم من است» و در مورد ديگري مي فرمايد: «ولاية عَليّ بن ابيطالب عليه السلام حِصني...» «يعني ولايت حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام قلعه محکم من است» و اگر حضرت پيامبر اسلام عليه السلام صلي الله عليه وآله فرمودند «ان الحُسَينَ مصباحُ و سفينة النجاة» «يعني درحقيقت حسين عليه السلام چراغ هدايت و کشتي نجات است». و در دعاي روز جمعه به ما آموختند که حضرت ولي عصر عج را چنين مورد خطاب قراردهيم که «السلام عليک يا سفينة النجاة» «يعني سلام بر تواي کشتي نجات» پس اگر امامت درکنار نبوت قرار نگيرد و ادامه کارش را عهده دار نشود، دين ناقص مانده و مردم را به مقصد نمي رساند.

وقتي بعد از رحلت حضرت پيامبر اکرم صلي ا... عليه و آله، مقام امامت را کنار گذاشتند، درحقيقت دين را از امامت جدا کردند و مسير دين را چنان تغيير دادند و پرده بر روي دين و وحي و نبوت کشيدند و کار را به جايي رسانيدند که به نام خليفه مسلمين در حال مستي در محراب عبادت قرار گرفتند و نماز صبح را به جاي دو رکعت، چهار رکعت خواندند و درمحراب نماز استفراغ نمودند و آنگاه گفتند: که ما حال نماز نداريم، اگرمي خواهيد بيشتر بخوانيم.

ملاحظه مي شود که تأثير دين منهاي امامت به چه صورتي است و نتيجه کنار گذاشتن جانشين پيامبر و مقام ولايت چگونه مي باشد.

مخالفين و منکرين مقام امامت کار را به جايي رساندند که وقتي حضرت علي عليه السلام بعد از 25 سال خانه نشيني، جانشيني بر حق پيامبر را به دست گرفتند، از خداوند درخواست کردند که: خدايا مرا از اين مردم بگير، يعني با وجود رنج 25 سال خانه نشيني که مانند خار در چشم و استخوان درگلوي آن حضرت بود، اما در آن 5 سال حکومت چنان خون به دل آن بزرگوار کردند که به مراتب سخت تر از 25 سال خانه نشيني بود، با آن منبع جوشان ِ علم و حکمت که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله درباره ايشان فرمودند: «من شهر علم هستم و علي در آن» و در آستانه رحلت آن حضرت، هزار باب از علم به روي آن بزرگوار گشودند که از هر باب هزار باب ديگر گشوده مي شد. آن زماني که حضرت علي عليه السلام فرمودند: «از من سوال کنيد قبل از اينکه از ميان شما بروم»، به جاي قلم، بيل به دست ايشان دادند.

در زمان امام حسن مجتبي عليه السلام نيز آن چنان ايشان را غريب و تنها گذاشتند و شرايط را نامساعد ساختند که اين عدم آمادگي و جهالت مردم، باعث تمرّد از حکم خلافت و زير بار نرفتن و بيعت ننمودن آنان شد به طوريکه مظلوميت حضرت امام حسن عليه السلام کمتر از سيد الشهداء نيست، چنانکه آن بزرگوار فرمودند: اگر چهل نفر کمک و ياور داشتم هرگز صلح نمي کردم.

در زمان حضرت حسين بن علي عليه السلام نيز آن ظلم استثنايي و بي سابقه که بر دودمان پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله و اهل بيت و اصحاب آوردند، از ناحيه عدم آمادگي قلبي مردم به پذيرش امامت بود، همچنين در زمان امام سجاد عليه السلام نيز اوضاع به همين منوال ادامه داشت به طوريکه آن بزرگوار معارف اسلامي را به صورت دعا بيان مي فرمودند.

در زمان حضرت امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام تا حدي جريان عوض شد و به تدريج زمينه اي در مردم ايجاد گشت و فرصتي براي اين دو بزرگوار براي تبيين معارف ا سلامي و حقايق ديني ايجاد شد. در زمان امام موسي کاظم عليه السلام باز اوضاع همچنان خفقان آور بود و مردم آمادگي پذيرش مقام امامت را نداشتند، در زمان امام رضا عليه السلام، تا حدي علوم الهي گسترش يافت، هر چند که شايستگي لازم براي پذيرش امامت ايجاد نشده بود، و در زمان امام جواد و امام هادي و امام حسن عسگري عليهم السلام به علت عدم آمادگي مردم آن بزرگواران نتوانستند حقايق ديني را چنانکه بايد وشايد تبيين نمايند.

پس به اين ترتيب يازده کوثر جوشان علم و معرفت پس از وجود مقدس پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به نوعي با تبعيد و زنداني شدن و خانه نشين گشتن از زندگي و قلب مردم بيرون کشيده شدند. پس معلوم مي گردد که عامل تمام اين انحرافات و بدبختي ها که امت اسلام در آن گرفتارشدند، برگردانيده شدن خط دين و وحي و نبوت از مسير حقيقي خود و عدم آمادگي مردم و شايستگي آنها در پذيرش امام و اطاعت از اولوالامر بود. از مجموع مطالب مذکور مي توان دريافت که چرا خداوند متعال دوازدهمين کوکب هدايت و کوثر علم و معرفت را نگاه داشته و در پس پرده غيبت مخفي کرده است و علت تأخير در ظهور آن حضرت جز عدم آمادگي مردم نمي باشد. يعني چون هنوز شرايط ظهور فراهم نشده و صلاحيت و قابليت در مردم براي پذيرش حکومت امام زمان عج به وجود نيامده، پس آن حضرت در پس پرده غيبت قرار دارند. استاد مطهري فرمودند: جهان هنوز به آن قابليت نرسيده و انسانهاي قابلي که مقدمه ظهور حضرت امام زمان عج را فراهم کنند، هنوز ظاهر نشده اند يعني جهان بايد مانند ميوه اي برسد نه اينکه مانند دُمَل منفجر گردد.

همانطور که مردمان زمان حضرت علي عليه السلام با وجود اينکه پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله در مقابل صد وبيست هزار نفر فرمودند: «من کُنت مولاه فهذا علي مولاهُ» فرمايش پيامبررا زير پا نهادند و يا در زمان حضرت ابا عبدا.. الحسين عليه السلام با اينکه 12 هزار دعوتنامه براي آن بزرگوار فرستاده بودند، لکن آن حضرت را به شهادت رسانيدند، در زمان کنوني نيز، هنوز آمادگي و پذيرش و شايستگي در مردم ايجاد نگشته و اطاعت از اولوالامر در وجود آنان محقق نشده است.

هنوز آن انسانهاي شايسته و آن ايمانهاي استوار و آن يقين هاي مجسم فراهم نيامده اند، هنوز آن سلمانها و ابوذر ها و مقداد ها و ميثم ها و کميل ها و مالک ها و شهداي کربلا وجود ندارند.

از امامان روايت شده که فرمودند: براي مردم آخر الزمان آزمايشاتي پيش مي آمد و عده زيادي مأيوس مي شوند و ثابت قدمها باقي مي ماند. و نيز از امام محمد باقر عليه السلام مي پر سند: آقا فرج شما چه زماني است؟ و ايشان مي فرمايند: «هَيهات هَيهات لايکونُ تُغَربَلو ثُمَّ تُغَربلوا ثُمَّ تُغَربلوا» يعني فرج ما صورت نمي گيرد تا غربال شويد بازغربال شويد و باز غربال شويد. عامل تأخير خود انسانها هستند در حالي که وجود مقدس آن بزرگوار آماده بوده و گوش به فرمان و منتظر و آماده اجابت مي باشند تا فرمان حق را لبيک گويند و عالم را به قدوم خود مبارک گردانيده و پر از قسط و عدل نمايند.

تنها راه چاره براي ظهور امام زمان عج فراهم آوردن قلوب آماده براي ديدار و آشنايي و محرميّت است «تا نگردي آشنا زين پرده سرّي نشنوي» و اين تلاش و تحصيل آمادگي، همان انتظار فرج است که بزرگترين عبادت مي باشد چنانکه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «افضلُ العبادةِ انتظارُ الفَرَج ِ» با توجه به حقيقت معناي انتظار، روشن مي شود که آمادگي و انتظار فقط سرودن اشعار در مدح حضرت ولي عصر عج و يا دعاي فرج و دعاي عهد خواندن ظاهري نيست، تنها ترتيب دادن مراسم جشن و سرور در روز ولادت آن بزرگوار و يا آذين بستن و چراغاني نمودن و تزئين خيابانها و معابر نمي باشد و يا اينکه چه شب در فلان نقطه به انتظار و ديدار حضرت ولي عصر عج نشستن و نيز به يکديگر تبريک گفتن نيست، هر چند که همه اينها لازم بوده و موضع ِ شيعه را مشخص مي سازد و خويش و بيگانه را به مسئله ولايت و امامت متوجه مي سازد، لکن اين ظاهر قضيه است و ظاهر هرگز توان آن را ندارد که انسان را به مقصد برساند و اين توجه به ظاهر هرگز معناي انتظار نيست و با آن، آمادگي حقيقي تحصيل نمي شود و انسان، منتظر محسوب نمي گردد و ارزش حقيقي و انتظار واقعي و آمادگي حقيقي در عمل نيز متجلي مي شود، و به همين دليل است که امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: هرکس دوست دارد در شمار اصحاب حضرت قائم عج باشد، بايد در عصر انتظار، مظهر اخلاق کريمه اسلامي گردد. چنين کسي اگر پيش از قيام قائم عج از دنيا برود، پاداش او مانند کسي است که قائم عج را درک کرده و به حضور او رسيده باشد. پس بکوشيم و در حال انتظار ظهور حق، به سربريم.

اگر اين همه توصيه به دعا براي ظهور و فرج حضرت امام زمان عج شده است، به طوريکه خود آن حضرت هم فرمودند: «براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد چرا که همين دعا فرج شماست» منظور، تنها دعا و آمين گفتن از روي عادت نمي باشد بلکه با زبان دل و عمل بايد طلب نمود.

پس معلوم مي شود که انتظار حقيقي در استقبال واقعي و بزرگداشت و اکرام از حضرت امام زمان عج همان زينت دادن قلوب است.

محّب واقعي که در انتظار وصال محبوبش مي باشد، طبق رضايت محبوب عمل مي کند و لذا تلاش مي کند به وسيله تزکيه و تصفيه در خود شايستگي ايجاد نمايد و قلب را آب حيات بزند و اين امر تنها با عمل صالح حاصل مي گردد که درنتيجه ي آن، خداوند متعال هم با نور حکمت و ولايت و با نور انتظار و عشق، قلبشان را نوراني مي سازد. آنها کساني هستند که از عالم کثرت خارج گشته اند و وارد عالم وحدت شده اند. کو آن صاحبان علم و عمل که خاک پايشان را توتياي چشم سازيم؟ کو آن جوانمرد و احرار؟ کو آن سينه هاي بي معصيت؟ کو صاحبان آن ايمانهاي استوار و دلهاي طاهر و وجودهاي پر از محبت حق و خشيت رب؟



بار الها رهبــر عالــــــم کجاست؟

مصلح کل، قائد اعظــــــم کجاست؟



هيچ دل آسوده و بي غصه نيست

آنکه از دل مي زدايد غم، کجاست؟



يار همــرازي بــــــراي ما نمانــد

آنکـــه بـا دلهــا بُود محـرم کجاست؟



آن زپا افتادگـــان را دستگيـــــــر

با غريبـــان مونس و همدم کجاست؟



اشک خون مي ريزد از چشم بشر

نور چشــم حضرت خاتـم کجاست؟