بازگشت

برابر شدن علي و حمزه و عبيدة با وليد و شيبه و عتبه در جنگ بد


اصل - قد وتر فيه صناديد العرب و قتل أبطالهم؛ و ناوش ذوبانهم؛ فأودع قلوبهم أحقادا بدرية و خيبرية و حنينية و غيرهن.

اعراب - قوله: و تر فيه، اي قتل في الله. و الصناديد: جمع الصنديد، السيدالشجاع. والابطال. جمع البطل، الشجاع، و الذؤبان جمع الذئب و هي مفاعيل للافعال الثلاثه و قلوبهم احقادا مفعولان



[ صفحه 169]



لأودع و قوله: بدرية الخ بدل تفصيلي من الاحقاد.

ترجمه: بزرگان و شجاعان عرب را در راه خدا به قتل رسانيد و دليران ايشان را کشت؛ و با گرگان ايشان کارزار کرد؛ پس دلهاي ايشان را پر از کينها نمود، که آن کينها در جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها در دل ايشان جاي گرفته بود.

شرح: در جنگ بدر، ابتدائا سه نفر از شجاعان مشرکين، عتبه، و برادر او شيبه، و پسر او وليد، به ميدان آمدند، و مبارز طلبيدند. و ندا دردادند که؛ يا محمد کفو ما را از قريش به ميدان بفرست پس سه نفر از انصار، عوذ، و معوذ و عوف؛ پسران عفراء، به ميدان آمدند؟ عتبه گفت: شما کيستيد؟ نسب خود را بيان کنيد، گفتند. ما از انصار؛ و پسران عفرائيم. عتبه گفت: شما کفو ما نيستيد، و ما با شما جنگ نمي کنيم. و کفو خود را از قريش مي خواهيم. پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد و آن سه نفر را از ميدان برگردانيد، و عبيدة بن الحارث پسر عم خود را که هفتاد سال داشت، با حمزه عم خود، و علي بن ابي طالب براي ميدان اختيار فرمود، و ايشان را تحريض به مقاتلت آن سه نفر نمود، و فرمود که: قريش؛ با کبر و نخوت آمده اند که نور خدا را خاموش کنند، ولي خدا نور خود را حفظ مي فرمايد، اي عبيده بر تو باد به عتبه؟ و اي حمزه بر تو باد به شيبه، و يا علي بر تو باد بوليد، پس اين سه بزرگوار مهيا شده، و در برابر آن سه نفر غدار آمدند عتبه گفت، شما کيستيد؟ نسبت خود را بگوئيد: عبيده گفت؛ منم



[ صفحه 170]



عبيدة بن الحارث، و آن ديگري عم من حمزه، و آن ديگري علي بن ابيطالب است؛ عتبه گفت نيکو کفوهائي هستيد و خدا لعنت کند ابوجهل را، که ما را در برابر يکديگر واداشته است، پس عبيده ضربتي بر سر عتبه زد که سرش شکافته شد! و عتبه هم ضربتي بر پاي عبيده زد، که هر دو پايش قطع شد، و هر دو بر زمين افتادند، و اميرالمؤمنين هم ضربتي بر دوش راست وليد زد، که دستش قطع شد، پس به دست چپ آن دست را گرفته، و بر سر علي (ع) زد و انگشتر طلائي در دست داشت که صحرا را روشن نمود، علي عليه السلام فرمود: گويا آسمان بر سر من فرود آمد، پس فريادي زد و به جانب پدر خود عتبه فرار کرد، حضرت از عقب خود را به او رسانيد؛ و ضربتي بر ران او زد، که بر زمين افتاد و به درک واصل شد، و حمزه و شيبه چندان شمشير رد و بدل نمودند. که شمشيرشان کند، و از کار افتاد. و با يکديگر دست و بغل شدند، که مسلمانان فرياد زدند که: يا علي عم خود را درياب، پس علي عليه السلام خود را رسانيد؛ و چون قد حمزه بلند بود و سر او بلندتر از سر شيبه بود فرمود، اي عم سر خود را فرود آر، چون حمزه سر خود را به زير آورد؛ علي عليه السلام شمشيري بر سر شيبه زد، که نصف سر او را پرانيد و بر زمين افتاد، و بدرک واصل شد، پس به نزد عبيده آمد. و او هنوز رمقي داشت. او را نيز کاملا به قتل رسانيد، و با حمزه بدن عبيده را برداشته به خدمت پيغمبر آوردند، چون نظر حضرت بر او افتاد. اشک ريخت



[ صفحه 171]



عبيده گفت يا رسول الله من شهيدم؟ فرمود: بلي، تو اول شهيد از اهل من مي باشي.

بنابراين هر سه نفر را علي کشت، و در اين جنگ بيشتر کفار به دست علي کشته شدند.

و در جنگ خيبر نيز مرحب و يهودان را علي عليه السلام به قتل رسانيد و در خيبر را کند، و تمام فتح به دست علي عليه السلام واقع شد.

و در جنگ حنين همه ي مسلمين فرار کردند مگر ده نفر، که نه نفر از بني هاشم، و ايمن پسر ام ايمن بود، و نه نفر ايشان اطراف پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند و علي به تنهائي مشغول جنگ بود: و کفار را دفع مي نمود، و چهل نفر از کفار را با شمشير درست به دو نيم کرد، حتي بيني و گردن ايشان هم نصف شده بود.

حاصل آنکه، از اين کشتنها سينه هاي دشمنان پر از کينه شده بود