بازگشت

اسلام ابوطالب به لغت حبشي يا به حساب ابجد و عقد انامل و شرح


از بعضي از اخبار معلوم مي شود که: بعضي در اسلام ابوطالب خدشه دارند.

ليث مرادي از حضرت صادق عليه السلام سئوال مي کند از اسلام ابوطالب



[ صفحه 152]



حضرت در جواب مي فرمايد: والله ان ايمان أبي طالب لو وضع في کفة ميزان؛ و ايمان هذا الخلق في کفة ميزان لرجح ايمان أبي طالب علي ايمانهم.

يعني: قسم به خدا اگر ايمان ابوطالب را در کفه اي از ميزان گذارند و ايمان اين خلق را در کفه ي ديگر آن؛ ايمان او بر ايمان خلق راجح آيد.

ولي از مجموع اخبار برمي آيد که: ابوطالب در باطن اسلام آورده؛ ولي براي مماشات و معاشرت با کفار قريش، اسلام خود را اظهار نمي کرد، و با اين تمهيد در حفظ پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بهتر مي توانست کوشش کند.

و در خبر است که: پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: أنا و کافل اليتيم کهاتين في الجنة.

يعني. من و پرستار يتيم، مانند اين دو انگشت؛ در قيامت پهلوي هم مي باشيم.

و گفته اند: مراد از پرستار يتيم، ابوطالب است.

از ابي ذر نقل شده که پيغمبر (ص) فرمود: عم من ابوطالب به زبان حبشي اسلام آورد ابوذر گفت: يا رسول الله شما زبان حبشي را مي دانيد؟ گفتم بلي؛ من عالم به تمام لغات هستم، پس به لغت حبشي چنين شهادت داد: يا محمد أسدن لمافاقا طالاها.

يعني: اشهد مخلصا لا اله الا الله؛ پس من گريه ي شوق نمودم.

و از عباس عم پيغمبر نقل شده که: به حساب جمل (يعني حساب



[ صفحه 153]



ابجد) ابوطالب اسلام آورده، عقد انگشتان خود را به عدد شصت و سه بر هم نهاد که اشاره به اسلام باشد.

و ما براي توضيح، آن دو مطلب را بايد شرح دهيم.

اول: آنکه حساب عقد انگشتان يعني چه؟ و ابوطالب چگونه عقد انگشتان نمود، تا اشاره به شصت و سه باشد؟

دوم: چگونه اين عدد اشاره به اسلام است؟

اول: براي شرح عقود انامل گوئيم که: عقد انگشتان را مطابق آنچه در رساله ي نقل شده - نوعي قرار داده که دلالت بر يک تا ده هزار مي نمايد و شرح آن چنين است.

عدد يک: خنصر [1] .



دست راست را بر هم گذار. به نوعي که سر آن با بيخ آن متصل گردد.

عدد دو، بنصر را نيز بر هم گذار، مانند خنصر.

عدد سه؛ وسطي را نيز مانند آنها بر هم گذار.

عدد چهار، خنضر را باز کن، و به نصر و وسطي را به حال خود گذار

عدد پنج؛ بنصر را نيز باز کن: و وسطي را بحال خود گذار

عدد شش: وسطي را نيز باز کن و بنصر را بر هم گذار به نوعي که سر آن به کف برسد

عدد هفت؛ بنصر را باز کن، و خنصر را بر هم گذار، نوعي که سر آن به کف برسد

عدد هشت: بنصر را نيز بر هم گذار به نوعي که سر بنصر و خنصر هر دو به کف برسد



[ صفحه 154]



عدد نه: وسطي را نيز با آنها بر هم گذار، که سر آن هم بکف برسد.

عدد ده: سر ناخن سبابه دست راست را بر مفصل انمله ي ابهام گذار.

عدد بيست: طرف عقده ي زيرين سبابه را بر پشت ناخن ابهام گذار.

عدد سي؛ ابهام را قائم نگاهداشته؛ سر انمله ي سبابه را برطرف ناخن ابهام گذار؛ که سبابه چون قوس شود.

عدد چهل، باطن انمله ابهام را بر پشت عقد پائين سبابه گذار.

عدد پنجاه: سبابه را قائم نگاهدار، و ابهام را خم کن

عدد شصت: باطن عقد دوم سبابه را بر پشت ناخن ابهام گذار.

عدد هفتاد، ابهام را قائم و باطن عقده ي اول يا دوم سبابه را برطرف ناخن آن بايد نهاد، چنانکه پشت ناخن ابهام مکشوف باشد.

عدد هشتاد: ابهام را منتصب گذاشته طرف انمله ي سبابه را بر پشت مفصل انمله ي آن بايد نهاد.

عدد نود، سر ناخن سبابه را بر مفصل عقده ي دوم ابهام بايد نهاد.

اوضاعي که نسبت به ابهام؛ و سبابه در دست چپ پيدا شود به ترتيبي که در دست راست گفته شد، و علامت ده تا نود بود، در دست چپ علامت يکصد تا نهصد است.

اوضاعي که نسبت به خنصر و بنصر و وسطي در دست راست علامت يک تانه بود همين اوضاع بهمين ترتيب علامت يکهزار است تا نه هزار.

حال گوئيم: چون ابوطالب خنصر و بنصر و وسطي را بر هم نهاد به نوعي که سر انگشتان ببيخ آن متصل باشد، اين وضع علامت سه است



[ صفحه 155]



و چون سبابه را قائم داشته، و ابهام را خم نموده، و باطن عقد دوم سبابه را بر پشت ناخن ابهام نهاده، اين وضع علامت شصت است.

در خبر است که چون ابوطالب را وقت وفات رسيد؛ پيغمبر (ص) را پيش خواند و گريست، و گفت: اي محمد من از دنيا مي روم، و جز غم بي کسي تو غمي ندارم؛ پيغمبر فرمود اي عمو خوبست همچنانکه براي من محزوني که اذيتي از دشمنان بر من وارد آيد؛ براي خود هم اقدامي کني، و اظهار اسلام نمائي، ابوطالب خنديد؛ و گفت من از پيش اسلام اختيار نموده ام، پس انگشتان خود را به عدد شصت و سه عقد نمود: عقد الخنصر و البنصر، و عقد الابهام علي اصبعه الوسطي و أشار باصبعه المسبحة، يقول لا اله الا الله محمد رسول الله.

شايد مراد از آن که فرمود: ابهام را بر وسطي نهاد، آن باشد که وسطي را هم مانند خنصر و بنصر خم نموده؛ و ناخن ابهام را بر باطن عقد دويم سبابه نهاده که سر آن به وسطي رسيده باشد.

و در مجمع البحرين گويد: عقد علي خنصره و بنصره و الوسطي، و وضع ابهامه عليها، و أرسل السبابه

مطلب دوم آنکه: گوئيم: چون عمده در توحيد کلمه ي (لا) است که اشاره است به نفي غير، و ديگر کلمه ي (الا) است، که اثبات خدا باشد، از اين جهت عدد شصت و سه اشاره اي به اين دو کلمه باشد، که آنها هم به حساب جمل شصت و سه باشد.



[ صفحه 156]



و محتمل است که انگشت مسبحه را (يعني سبابه را) که انگشت شهادت نيز گويند، چون قائم داشت، اشاره به شهادتين باشد.

و نيز محتمل است که سه انگشت را که بر هم نهاده، اراده عدد سه کرده باشد، و انگشت شست را که بر آن نهاده مراد عدد شصت باشد

و طريق ديگر: احمد داودي از حسين بن روح، وکيل سوم حضرت صاحب الامر ع از شرح اين مطلب سئوال مي کند؛ او جواب مي دهد. که: ابوطالب از شصت و سه اراده کرده؛ اله احد جواد يعني: خدا يگانه ي بخشنده است.

و اين سه نام شريف هم به حساب جمل شصت و سه است، به بيان ذيل.

ا ل ه ا ح د ج و ا د

4به اضافه1به اضافه6به اضافه3به اضافه4به اضافه8به اضافه1به اضافه5به اضافه30به اضافه1 63


پاورقي

[1] (بيت)



اصبع انگشت است، ليک ابها؟ انگشت نر است

باز سبابه است و وسطي بنصر و خنصر تمام.