بازگشت

حديث انا مدينة العلم و علي بابها که مسلم بين سني و شيعه است


دليل هشتم - حديث انا مدينة العلم و علي بابها که از مسلمات بين سني و شيعه است از ابن مسعود و غيره، باسناد کثيره رسيده که: پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم علي عليه السلام را طلبيد، وقتي از خدمت



[ صفحه 123]



پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خارج شد، پرسيدند که: پيغمبر (ص) با تو چه فرمود: گفت: هزار باب از علم به من آموخت، که از هر بابي هزار باب ديگراز علم بر من مفتوح گرديد، تا آنکه دانستم آجال و بلاهاي مردمان را، و احکامي را که بايد بين مردم اجراء شود تا قيامت.

و در اخبار مستفيضه رسيده که: پيغمبر (ص) فرمود أنا مدينة العلم (ألحکمة خ ل) و علي بابها. و من أراد العلم (الحکمة خ ل) فليأتها من بابها.

و در بعضي اخبار است: فليأت الباب

ترجمه - من شهر علمم، و علي در آن شهر است، پس هر که طالب علم باشد، بايد از در آن وارد شود

و اين مطلب در باب فضايل علي (ع)، نزد همه مسلم است، که هر چه از او سئوال مينمودند: از جواب عاجز نبود؟ بلکه بالاي منبر ميفرمود سلوني قبل أن تفقدوني، هر چه خواهيد از من سئوال کنيد پيش از آنکه ديگر مرا نيابيد، و هيچ موقع نبود. که از جواب عاجز مانده باشد. و بچند طريق روايت از خاصه و عامه رسيده که پيغمبر فرمود اقضاکم علي

يعني: علي اعلم شما است بامور قضائي

و از محمد بن طلحه شافعي نقل شده که: اينحديث منطوقا و مفهوما دلالت ميکند که علي در تمام علوم اعلم ناس بوده، بعلت آنکه قضاوت حق کسيستکه احاطه بجميع علوم داشته باشد:



[ صفحه 124]



و افضل مردم نيز باشد.

و چنين هم بود، و شاهد اين کلام قضاياي کثيره اي است که در زمان جناب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و بعد از وفات آن حضرت، از علي عليه السلام صادر شده، و کتابهائي در اين باب نوشته شده است.

و همين اقوي دليل است براي حقانيت و اولويت اميرالمؤمنين عليه السلام

و ابوبکر در بسياري از موارد که از جواب عاجز مي شد، مي گفت: أقيلوني و لست بخيرکم و علي فيکم.

يعني: مرا از اين کار معزول و برکنار نمائيد، زيرا من بهتر از شما نيستم و علي هم که ميانه ي شماست. و عمر هم در بسياري از امور که حکمي را نمي دانست، و اميرالمؤمنين عليه السلام کشف آن مي فرمود مي گفت:لولا علي لهلک عمر، لا عشت في امة لست فيها يا أبا الحسن.

يعني: اگر علي نبود عمر هلاک مي گرديد؛ زنده نباشم در امتي که تو يا اباالحسن در آن نباشي. و گاهي مي گفت: أقضاکم علي و أعلمکم. و گاهي مي گفت: أللهم لا تبقني لمعضلة ليس لها علي حيا.

يعني: خدايا باقي مدار مرا براي مسئله اي که علي براي حل آن زنده نباشد.

اصل - ثم قال أنت أخي و وصيي و وارثي.

ترجمه: پس فرمود: يا علي تو برادر و وصي و وارث من هستي.



[ صفحه 125]