اعتقاد به اينکه دين اسلام بر همه اديان غالب مي شود
وظيفه يازدهم - اعتقاد به اينکه دين اسلام بر همه ي اديان غالب مي شود همچانکه خدا مي فرمايد، سوره 9 توبه، آيه ي 33:
هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لوکره المشرکون
يعني: او است خدائي که فرستاد پيغمبر خود را با هدايت و دين حق؛ تا آنکه غالب گرداند آن را بر تمام دينها، اگر چه مشرکين کراهت داشته باشند.
و مراد از اين آيه اين است که: ادله و براهين واضحه ي اسلام، سبب غلبه ي آن بر همه اديان مي باشد؛ که هر کس در آن نظر کند، و از روي انصاف در آن براهين نگرد، حقانيت او بر او واضح گردد.
و يا مراد اين است که: به پيغمبر صلي الله عليه و اله وعده مي دهد که: اين دين اسلام بر همه اديان غالب مي شود.
و بنا بر فرمايش حضرت باقر عليه السلام: اين مطلب در زمان ظهور امام زمان عليه السلام ظاهر مي شود، که تمام مردم روي زمين اسلام مي آورند، و کافري باقي نمي ماند.
و در مجمع البيان، مقداد بن أسود روايت کند که: از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم که فرمود:
لا يبقي علي ظهر الأرض بيت مدر و لا وبر الا
[ صفحه 60]
أدخله الله الاسلام اما بعز عزيز، و اما بذل ذليل،اما يعزهم فيجعلهم الله من أهله فيعزوا به، و اما يذلهم فيدينون له
يعني: باقي نمي ماند بر روي زمين هيچ خانه و آبادي که ازگل ساخته شده، و نه خانه اي که از کرک باشد (که مراد چادر باشد) مگر آنکه خدا اسلام را داخل آن خانه مي نمايد، يا با عزت کامل، و يا با ذلت تمام، که خدا به بعضي عزت مي دهد، تا به توفيق خدا آنان اهل اسلام شده، به اسلام عزيز و محترم شوند؛ و يا ايشان را به ذلت دچار مي کند: تا لابد شده دين حق را اختيار نمايند.
و نيز در مجمع البيان، از عمران بن ميثم روايت کند که: اميرالمؤمنين فرمودند: هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله، أظهر بعد ذلک؛ قالوا: نعم؛ قال: کلا، والذي نفسي بيده حتي لاتبقي قرية الا و ينادي فيها بشهادة أن لا اله الا الله، بکرة و عشيا.
يعني: اوست خدائي که فرستاد پيغمبر خود را با هدايت و دين حق. تا آنکه غالب گرداند آن را بر تمام اديان، و مراد اين است که: بعدا آن را غالب مي نمايد: گفتند: چنين است، فرمود: البته قسم به آن خدائي که جان من به يد قدرت او است، که غلبه ي دين اسلام به حدي مي رسد، که هيچ قريه اي باقي نمي ماند مگر آنکه در آن ندا مي شود به شهادت لا اله الا الله در هر صبح و شامگاهي (مثنوي)
[ صفحه 61]
مصطفي را وعده کرد الطاف حق
گر بميري تو، نميرد اين سبق
من کتاب و معجزت را حافظم
بيش و کم کن را ز قرآن رافضم
من تو را اندر دو عالم رافعم
طاغيان را از حديثت دافعم
کس نتاند بيش و کم کردن در او
تو، به از من حافظي ديگر مجو
رونقت را روز افزون مي کنم
نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو
چاکرانت شهرها گيرند و جاه
دين تو گيرد ز ماهي تا به ماه
تا قيامت باقيش داريم ما
تو نترس از نسخ دين اي مصطفي