بازگشت

قصيده به ياد امام زمان






اي جان جهان شاه جهاندار کجائي

اي سر نهان مخزن اسرار کجائي



اي سبط نبي احمد مختار کجائي

اي شبل علي حيدر کرار کجائي



اي زاده ي آزاده ي ابرار کجائي

تو ميرجهاني و شه پادشهاني



فريادرس و غوث کهاني و مهاني



باز آي که عالم همه جسم است و تو جاني

بيروح جهان است چو در پرده نهاني



تو نقطه و عالم همه پرگار کجائي

ما منتظر و چشم به راه دوختگانيم



در مدرس عشق تو نوآموختگانيم



از نار فراق تو دل افروختگانيم

پروانه صفت گر درخت سوختگانيم



اي مونس اين سوخته ي زار کجائي

سخت است که ما جمع و تو غايب ز ميانه



اندر طلبت سير کنان خانه به خانه



[ صفحه يز]





هر گوشه و کاشانه همه لانه بلانه

گشتيم و نديديم ز تو هيچ نشانه



اي مقصد عشاق دل افکار کجائي

هر بر زن و بازار سراغي ز تو جوئيم



هر کوه و کمر را به سراغ تو بپوئيم



ما بر سر چوگان هواي تو چو گوئيم

هر کوي چو کوکو همه دم ذکر تو گوئيم



با ضجه و با ناله که اي يار کجائي

بازآ که فراق تو به ما درد درون شد



باز اي که دلها همه از هجر تو خون شد



دلها زغمت خون شد و از ديده برون شد

اي صاحب دين بيرق اسلام نگون شد



اي محيي دين ماحي کفار کجائي

از ظلمت ظلم است جهان هم چو شب تار



از جار اذيت رسد و از رحم آزار



جانها ز جنايات خسان خسته و دل زار

ابرار همه خوار بر فاسق و فجار



اي رافع غم دافع آزار کجائي

باقي است ز اسلام همين صورت و نامي



مانده است ز قرآن نبي صوت و کلامي



زاحکام خدا نيست به جز ذکر و سلامي

سخريه به طاعت نمايند تمامي



اي صاحب دين سيد و سالار کجائي

مردم ز عمل دو رو به فحشا شده مشعوف



همت همه بر راه خطا داشته مصروف



معروف شده منکر و منکر شده معروف

مذموم مسلماني کافر شده موصوف



اي ريشه کن کافر و فجار کجائي

از مهر گذاري به سوي کرببلا کن



يادي ز حسين و عطش و دشت بلا کن



هم ناله و هم ندبه و شيون بملا کن

بر ياري او عالميان را تو صلا کن



اي ياور حق قامع اشرار کجائي



[ صفحه يح]





کن باد ز حال دل اطفال حزينش

آنگاه که اسب آمد و پر خون شده زينش



رفتند سوي معرکه زنهاي غمينش

ديدند به کف شمر لعين خنجر کينش



تا جان کني ايثار پي ثار کجائي

از ناله ي تو ناله سوي عرش برين شد



زين غم دل ما غمزده و زار و غمين شد



سرتاسر عالم همه در آه و حنين شد

تيره چو سموات همه روي زمين شد



در چشم (اديب) است جهان تار کجائي