بازگشت

ده خبر در فضائل حسنين و شرح تولد امام حسن


و اخباري که در درباره حسنين (ع) رسيده نيز بسيار است و در اينجا اکتفا به ده خبر مي شود.

1- از جابر رسيده که چون حضرت امام حسن عليه السلام متولد شد او را در قنداقه زردي پيچيده فاطمه (ع) به حضرت امير عليه السلام عرض کرد نام او را تعيين کن. فرمود: من بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سبقت نمي گيرم پس او را به دست پيغمبر دادند فرمود آيا من سفارش نکردم که بچه را در قنداقه ي سفيد بپيچيد؟ پس قنداقه ي او را عوض کردند پس آن حضرت او را بوسيد و زبان در دهان او نهاد و او آب دهان پيغمبر را مکيد پس اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او گفت و فرمود يا علي نام او را چه گذارده اي؟ جواب داد من بر شما سبقت نمي گيرم فرمود: من هم بر خداي سبقت نمي گيرم پس جبرئيل نازل شد و گفت خدا به شما سلام مي رساند و شما را بر اين مولود تهنيت مي گويد و مي فرمايد:



[ صفحه 199]



ان عليا منک بمنزلة هرون من موسي پس نام اين مولود را به نام فرزند بزرگ هرون، شبر بگذار فرمود اين نام عبري و زبان ما عربي است گفت نام او را حسن بگذار.

و در روايت ديگر است که روز هفتم دو بره براي او عقيقه کرد و ران آن را به يک دينار به قابله داد و سر او را تراشيد و به وزن موي او نقره به تصدق داد و سر او را به خلوق طلي نمود و فرمود طلي بخون فعل جاهليتست، پس چون حسين عليه السلام متولد شد جبرئيل نازل شد و پيغام آورد که نام اين مولود را شبير که نام فرزند ديگر هرون است بگذار. باز پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود زبان من عربي است جبرئيل گفت نام او را حسين بگذار. و روز هفتم دو بره براي او عقيقه کرد و سر او را تراشيد و به وزن آن نقره تصدق داد و سر او را به خلوق طلي نمود، و اخبار کثيره بدين مضمون از عامه و خاصه رسيده است.

2- از طرق عامه رسيده که رسول خدا فرمود هر که حسن و حسين را دوست دارد من او را دوست دارم: و هر که من او را دوست دارم؛ خدا او را دوست دارد و هر که خدا او را دوست دارد، او را داخل بهشت کند، و هر که ايشان را دشمن دارد، من او را دشمن دارم و هر که من او را دشمن دارم، خدا او را دشمن دارد، و هر که خدا او را دشمن دارد او را به جهنم ببرد.

3- از جابر رسيده، که رسول خدا (ص) دست حسن و حسين را در دست داشت و فرمود اين کودکان خود را در کودکي تربيت کردم، و در حق



[ صفحه 200]



ايشان دعا کردم که خدا در بزرگي سه امر برايشان فراهم فرمايد. اول آنکه خدا ايشان را از گناهان و عيوب و صفات ناپسند پاک و پاکيزه نگاهدارد.

دوم - آنکه خدا ايشان را با ذريه و شيعيان از جهنم نگاهدارد؛ اين دو دعا مستجاب شد.

سوم - آنکه جميع امت را دوست ايشان گرداند

و خداوند فرمود: تقديراتي در امور هست؛ بعضي از امت تو عهد و پيمان تو را در ذريه تو مي شکنند: و اين امر شدني است و ايشان را از رحمت خود دور گردانم و داخل بهشت نخواهند شد.

و فرمود خدا ذريه ي هر پيغمبري را از صلب او بيرون آورده ولي ذريه ي مرا از صلب علي عليه السلام بيرون آورده.

و فرمود حسن و حسين دو امانت منند در ميانه ي امت، و سيد جوانان اهل بهشت مي باشند و فاطمه بهترين زنان اهل بهشتست.

4- از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل است که روزي من و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم پس آن حضرت نظري به ما کرده و بگريست از سبب گريه ي او جويا شدم فرمود گريه ي من به جهت بلاها و مصيباتي است که بعد از من بر شما وارد مي آيد عرض کردم آن بلاها چيست؟ فرمود: ضربتي بر فرق تو مي زنند و تو را به قتل مي رسانند و سيلي به صورت فاطمه مي زنند و خنجر بر ران حسن مي زنند و او را زهر مي دهند و به زهر کشته مي شود و حسين را مي کشند



[ صفحه 201]



عرض کردم. آيا خلقت ما براي بلا است. فرمود بشارت باد تو را که خداي عزوجل عهد بسته است که دوست ندارد تو را مگر مؤمن. ئو دشمن ندارد تو را مگر منافق.

5- از ابن عباس رسيده که روزي امام حسن بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد، حضرت گريان شد و فرمود پيش آي و او را بر زانوا نشانيد و فرمود حسن فرزند من و روشنائي چشم من، و ضياء و ميوه ي دل من و سيد جوانان بهشت، و حجت خداي بر خلق است، امر او امر من و قول او قول من است. هر که متابعت او کند از من است و هر که مخالفت او کند از من نيست، و هرگاه نظر به او کنم ياد مي کنم از ظلم ها و خواري ها که به او مي رسد؛ تا آنکه او را به زهر شهيد مي کنند.

فعند ذلک تبکي الملائکة و السبع لشداد لموته و يبکيه کل شئي حتي الطير في جو السماء؛ و الحيتان في جوف الماء؛ فمن بکاء لم تعم عينه يوم تعمي العيون و من حزن عليه لم يحزن قلبه يوم يحزن القلوب و من زاره في بقيعه تثبت قدمه علي الصراط يوم تزل فيه الاقدام

يعني چون شهيد شود. فرشتگان آسمانها بر شهادت او گريان شوند، و تمام اشياء بر او گريه کنند حتي مرغان در هوا، و ماهيان در جوف دريا، پس هر چشمي بر او بگريد بينا باشد در روزي که چشمها



[ صفحه 202]



نابينا است.و هر دلي براي او محزون شود شاد باشد در روزي که دلها محزون است، و هر که در بقيع او را زيارت کند قدم او بر صراط ثابت باشد روزي که قدمها لغزان است.

6- از ابن عباس رسيده - که رسول خدا را سفري پيش آمده در اثناء راه نظر او به حسين (ع) افتاد و او دو ساله بود، آن حضرت ايستاده و نظر به حسين داشت و فرمود انا لله و انا اليه راجعون از سبب گريه و ترجيع جويا شديم، فرمود در اين ساعت جبرئيل خبر مي دهد که حسين را در زميني که آن را کربلا گويند کنار شط فرات به قتل مي رسانند و گويا محل کشته شدن و جاي دفن او را مي بينم؛ و گويا مشاهده مي کنم که اهل بيت او را سوار بر شتران با سر مقدس او به هديه براي خبيث بن خبيث يزيد مي برند، به خدا قسم يزيد با شادي نظر به سر مقدس او نکند مگر آنکه مخالفت خدا بر دل و زبان او افتد، و چون پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از سفر مراجعت کردند؛ دو فرزند خود حسن و حسين (ع) را در برگرفته برمنبر بالا رفت؛ و حسن را بر ران راست و حسين را بر ران چپ نشانيد؛ و دست بر سر ايشان گذارد و گفت خدايا منم بنده و پيغمبر تو و اين دو فرزند از پاکيزگان عترت و از نيکان ذريه ي منندو ايشان را بعد از خود به امانت در ميانه ي امت مي گذارم و قد أخبرني جبرئيل أن ولدي هذا مقتول بالسم، و ألاخر شهيد مضرج بالدم.

و جبرئيل خبر مي دهد که اين فرزندم حسن به زهر کشته مي شود،



[ صفحه 203]



و آن فرزند ديگرم حسين شهيد و غلطان در خون مي شود، خدايا شهادت را بر فرزند مبارک و او را از سادات شهداء گردان و برکات خود را از کشندگان و کساني که ياري او نمي کنند بردار، و کشنده ي او را در جهنم و در درک اسفل جاي ده.

پس اهل مسجد گريان شدند، فرمود آيا براي او گريه مي کنيد و او را ياري نمي کنيد؛ خدايا تو ياور او باش.

7- از ام سلمه نقل شده که روزي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد و موهاي او را ژوليده و روي او را غبار آلوده ديدم، از سبب آن پرسش کردم فرمود در اين موقع به طرف عراق و زميني که او را کربلا گويند رفتم، و به من نشان دادند محل شهادت حسين عليه السلام و جماعتي از اولاد مرا،و من کفي از آن تربت برداشتم، پس دست خود را گشود، و فرمود بگير اين خاک را و آن را حفظ کن، و آن خاک سرخ رنگي بود آن را در شيشه ضبط کردم و سر آن را بستم، و چون حسين عليه السلام به عراق رفت من هر روز و هر شب در آن نظر مي کردم، تا عصر عاشور بر سر آن شيشه رفتم، ديدم آن خاک مبدل به خون گرديده است، پس گريان شدم و دانستم که حسين (ع) را شهيد کرده اند، ولي گريه خود را پنهان مي داشتم که دشمنان شماتت نکنند و در خبر ديگر گويد که عصر عاشورا پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم با موهاي ژوليده و روي غبارآلوده، پرسيدم شما را چه مي شود فرمود الان کربلا بودم و قبر براي حسين تهيه مي کردم؛ او را کشتند.

8- از سلمان فارسي ره نقل است که روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بالاي منبر



[ صفحه 204]



پس از اداء خطبه فرمود در اين نزديکي من از ميان شما مي روم و وصيت مي کنم شما را که با عترت من به خوبي رفتار نمائيد، و از بدعت و ضلالت دوري کنيد؛ که جاي اهل ضلالت در آتش است پس فرمود من فقد الشمس فليتمسک بالقمر و من افتقد القمر فليتمسک بالفرقدين فاذا فقدتم الفرقدين فتمسکوا بالنجوم الزاهرة يعني هر که شمس را نيابد بايد متمسک به قمر شود، و هر که نيابد قمر را بايد متمسک به دو ستاره فرقدين شود: پس هرگاه نيافتيد فرقدين را متمسک شويد به ستاره هاي روشن. پس استغفار نمود و از منبر به زير آمد و من متابعت او را کردم تا به منزل عايشه وارد شديم،

پس پرسيدم مراد از شمس و قمر و فرقدين و ستاره هاي روشن چيست؟ فرمود مراد از شمس منم و مراد از قمر علي عليه السلام و مراد از فرقدين حسن و حسين و مراد از ستاره هاي روشن ائمه ي نه گانه از صلب حسين (ع) مي باشند و نهمين ايشان حضرت مهدي (ع) است، پس فرمود ايشان امامان و اوصياء منند و عدد ايشان به اندازه فرزندان يعقوب و حواريين حضرت عيسي است.

پس عرض کردم نام ايشان را بفرما؛ فرمود. اولهم و سيدهم علي بن ابي طالب و بعده سبطاي الحسن و الحسين، و بعدهما علي زين العابدين، و بعده محمد بن علي باقر علم النبيين، ثم ابنه الصادق جعفر بن محمد، و ابنه الکالظم سمي موسي بن عمران، و ألذي يقتل بارض الغربة علي



[ صفحه 205]



ابنه، ثم ابنه محمد و الصادقان علي و الحسن و الحجة القائم المنتظر في غيبته.

پس فرمود ايشان عترت منند و از گوشت و خون من مي باشند، علم ايشان علم من و حکم ايشان حکم من است؛ و هر که اذيت من کند درباره ايشان به شفاعت نائل نخواهد شد.

9- از جابر نقل است که رسول خدا به حسين فرمود. يا حسين يخرج من صلبک تسعة من الأئمة؛ منهم مهدي هذه الامة، پس دوازده امام را يک يک نام برد.

10- از انس بن مالک رسيده که رسول خدا بعد از نماز صبح روي به ما آورده فرمود معاشر أصحابي من أحبنا أهل البيت حشر معا و من استمسک بالاوصياء من بعدي فقد استمسک بالعروة الوثقي، يعني اي گروه اصحاب من، هر که ما اهل بيت را دوست دارد با ما محشور شود. و هر که به اوصياء بعد از من متمسک شود به حلقه محکمي متمسک شده است.

پس ابوذر پرسيد که عدد ايشان چند است؛ فرمود به عدد نقباء بني اسرائيل که نه نفر ايشان از صلب حسين عليه السلام و آخر ايشان مهدي است

و اخبار بسيار از خاصه و عامه مانند ابوهريره و عايشه و ديگران به همين مضمون رسيده است.