بازگشت

ايمان ياوران مهدي


ايمـان از مهم تـريـن مـايه هـاي يک انسـان خـداجـــو است. پـايـداري، شجاعت، رشادت، ايثـار، فـداکاري و... يک انسان مـومـن ريشه در ايمان وي دارد. ياوران مهدي از مـومنانـي هستنـد که ايمانشـان آن ها را به مرحله اي رسانـده است که هرگـونه شک و ريبـي در دلشان راه نمـي يابـد.

همان کسانـي که به نقل روايات در ترنـم روح بخـش تلاوت قرآن و مناجات شبانه آن ها هم چـون صداي زنبـوران عسل درهـم پيچيده و شب را تا به صبح به راز و نياز با خـداي خويـش مشغولنـد.

و خودخـواهـي ها و منيت ها را در زير آسياب تهجـد سورمه کرده و با آن چشـم دل را روشـن نموده اند. خدا را با معرفت شناخته و ايمان به خـدا در اعماق جانشان نفـوذ کرده است. لذا در راه ايمان و اجراي فراميـن الهي از هيچ مانعي هراس ندارند و از سرزنش هيچ سرزنش کننده اي بيم به دل راه نمي دهند. چنان که صادق آل محمد(ص) از قرآن کريـم اوصاف آن ها را بيان داشته و به ايمان آن ها و راهشـان سفـارش مـي کننـد:

سليمان بـن هارون مي گويد: به آن جناب عرضه داشتـم بعضي از ايـن عجليان گويند که شمشير رسول خدا(ص) نزد عبدالله بـن حسـن است! فرمود: به خدا سـوگند، نه او و نه پدرش با هيچ يک از دو چشمانـش آن را نديده، مگر آن که پدرش آن را نزد حسيـن(ع) ديده باشد، و البته براي صاحب ايـن امر محفـوظ است، پـس، مبادا به راست و چپ روي آوري، که به خدا سوگند امر روشـن است.

به خدا سوگند اگر اهل آسمان و زمين هم دست شوند که ايـن امر را از جايگاهي که خداوند آن را در وي قرار داده بـرطرف سازند نخـواهند تـوانست، و چنان چه همه مردمان کفر ورزنـد تا جايي که هيچ کـس باقي نماند همانا خداوند براي ايـن امر کساني را خـواهد آورد که او شايستگان آن باشنـد.

سپـس فـرمـود: آيا نمـي شنـوي که خـداونـد مـي فرمايد: «اي کسانـي که ايمان آورده ايد هر کدام از شماها از ديـن خـود مرتد شـويد پـس به زودي خداوند قومي را که دوست مي دارد و آن ها نيز خدا را دوست مي دارند و نسبت به مـومنان فروتـن و بر کافران سرافراز و مقتدرند به نصـرت اسلام بـر مـي انگيزد...» تا آخـر آيه را تلاوت فرمـود و در آيه ديگر فرمود: «پـس اگر ايـن قوم به آن کفر ورزند، همانا قـومي را که هرگز به آن کافر نشوند بر آن برگماريم».

سپـس حضرت فرمود: همانا (اهل) ايـن آيه همان اهل آن آيه مي باشند.» آيه اي که امام صادق ـ عليه السلام - آن را تلاوت فـرمـوده انـد اوصاف مـومنانـي که بـايـد ايـن رسـالت بزرگ را انجـام دهنـد چنيـن بيـان مـي دارد:

1ـ آن ها به خـدا عشق مي ورزند و جز به خشنـودي او نمـي انديشنـد: «يحبهم و يحبونه

2ـ در برابر برادران دينيشان خاضع و فروتـن هستند: «اذله علي المـومنيـن

3ـ نسبت به کـافـران ستـم گـر و کج انـديـش، سـرسخت، خشـن و سـرافـرازنـد:

«اعزه علي الکافرين» 4ـ براي بسط عدل و اجراي فراميـن الهي همـواره در راه جهاد فـي سبيل الله هستنـد: «يجـاهـدون فـي سبيل الله» 5ـــ در جهت نابـودي کافران و برچيدن بساط ستـم گران کوشا و از هيچ ملامتي پروا ندارند: «و لايخافون لومه لائم».

ايـن ها همه از اعتقاد به خـدا و ايمان به مقصـد و ميل به هـدف آن ها نشاءت گرفته و از آن ها انسان هايـي ساخته که در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانـي چنان شهامتي دارند که از شکستـن سنت هاي غلط و مخالف با اکثريتـي که راه انحراف را پيـش گـرفته انـد، و با تکيه بـر کثـرت عددي خـود ديگـران را به استهزا مي گيرند، پروايـي ندارنـد. بسياري از افراد را مـي شناسيـم که صفات ممتازي دارنـد، اما در مقابل غوغاي محيط و هجـوم افکار عوام و اکثـريت هاي منحـرف بسيار محافظه کار، ترسـو، و بـي جرئتند، و زود در مقابل آن ها ميدان را خالي مـي کنند، در حالـي که براي يک رهبر سازنـده و افرادي که بـراي پياده کردن افکـار او وارد ميـدان مـي شـونـد، قبل از هـر چيز چنيـن شهامتـي لازم است.

عوام زدگـي، محيطزدگـي، و امثال آن که همگـي نقطه مقابل ايـن امتياز عالـي روحي هستند، سد راه بيش تر اصلاحات محسوب مي گردند.» آري به دست آوردن ايـن امتيازات و موفقيت ها در هر درجه اي که باشد علاوه بر کوشـش خـود فرد، مرهون فضل خـداوند است که به هر کـس بخـواهد و شايسته بيند عطا کنـد و حاصل لطف اوست: «ذلک فضل الله يـوتيه مـن يشـاء».