بازگشت

ايمان و اطاعت از رهبري


امامت و رهبري، از ارکان دين مبيـن اسلام و محـور و اساس همه کارها اعم از عبـادي و غيـرعبـادي است: «و انه ليعلـم ان محلـي منها محل القطب من الرحا...» و همه اعمال اعم از فـردي و اجتماعي به نـوعي وابسته به امامت است. لذا ايمان به رهبـري زمينه سـاز فلاح و رستگـاري مسلمـانان است.

هميـن ايمان و اطاعت از رهبري و پيامبر بـود که در مدتي بسيار کـم مسلمانان صدر اسلام از حضيض ذلت به اوج عزت رسيدنـد و پـوزه ظالمان و متکبران را به خاک ماليدند چرا که به فرمان خـدا به آن چه پيامبر مي فرمـود گردن مـي نهادنـد:

«و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکـم عنه فانتهوا» و بعد از رسـول خدا شيعيان اهل بيت همان عقيـده و ايمان را نسبت به ائمه اطهار داشته و ياران حجت(ع) در بالاتـريـن درجه آن نسبت به امام زمان ـ عليه السلام ـ دارنـد که ايـن عشق و ايمان در وجـود آن حضرت متمرکز گرديده:

«يتمسحـون بسرح الامام عليه السلام يطلبـون بذلک البـرکه» ايـن عشق به امـام است که سـر از پــا نشناخته براي اطاعت و اجراي فراميـن او شب و روز را نمـي شناسنـد و در راه فرمان بـرداري او از يک کنيز نسبت به مـولايـش مطيع ترانـد و در هنگام خطرات بـراي دفاع از وجـود او جـانشـان را فـدا مـي کننـد:

«و يخفـون به يقـونه باءنفسهم في الحروب و يکفونه ما يويد... هم اطوع له مـن الامه لسيدها» از وجـود مبـارکـش و آن چه متعلق به اوست تبـرک و شفـا مـي جـويند:



کيســت کـاشفتـه آن زلــف چـليپا نشود

ديده اي نيست که بيند تـو و شيـدا نشود



ناز کن ناز که دل ها همه در بند تو اند

غمزه کن غمزه که دلبر چو تو پيدا نشود



سر به خاک سر کوي تــو نهد جان از دست

جان چه باشد که فــداي رخ زيبا نشــود



ايـن عشق و علاقه امام و يارانـش به حدي به هـم گره خورده که «آن چه شخص امام بـدان وصف شده اند، آنان نيز به آن تـوصيف گشته اند:

«انهم اذا ساروا الرعب امامهم سيره شهر هنگامي که به طرف مکانـي حـرکت مـي کننـد، تـرس از آنان پيشاپيـش در دل مـردمان افتـد.» «لايکفـون سيـوفهم حتـي يرضـي الله عزوجل آنان دست از شمشيرهاي خـود در پيکار با دشمنان ديـن باز نمـي گيرند تا آن که خداي تعالي راضـي شـود.» ايـن همه به سبب آن است که ياران مهدي شيعه کاملـي براي مـولاي خـود بـوده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفات امام عليه السلام مي باشد.