بازگشت

عدم ترس


تـرس و جبـن از خصلت هاي مذمـوم يک انسـان است، چـرا که تـرس نشاءت گـرفته از ضعف ايمان و يقيـن و عاجز بودن نفس است: «شده الجبـن مـن عجز النفس و ضعف اليقيـن.» شخص ضعيف النفس و ضعيف الايمان مايه اميد از او گرفته شده، يقيـن به رحمت الهي و پاداش روز جزا نداشته همواره در نوعي بيـم و ترس به سر مـي برد. ترس از آن دارد که هر لحظه ايـن دفتر عمر بسته شـود و به ديار نيستي کـوچ کند. اما شخص مـومـن در اقيانوسي از اميد به سر برده و در همه مشکلات تکيه گاهـش را خدا مي داند و يقيـن دارد که: «ولله العزه و لرسوله و للمومنيـن.» دليلي ندارد که احساس ضعف و ترس کند، بلکه ترس را عار و ننگ و نقصـي بـراي خـود دانسته و سعي در دوري از آن مـي کنـد:

«احذروا الجبـن فانه عار و منقصه» ياران مهدي که قلبشـان مالامال از عشق به خـدا و يقيـن به روز جزا و ياري پروردگار است از هيچ کـس هراسـي به دل ندارند.



ياد روي تو غم هر دو جهان از دل برد

صبح اميد همه ظلمت شــب باطــل کـرد