بازگشت

علاقه شديد خضر به علي


بدون شک حضرت خضر از جمله کساني بـود که جايگاه معصوميـن بالاخص علي(ع) را خوب درک کرده بود. بديـن جهت پـس از رحلت رسول الله، ايـن علاقه با خاندان پيامبر مستحکـم تر شد و در تمام قضايايي که براي علـي(ع) در مـدينه رخ داد تا رفتـن به سـوي عراق و جنگ با ناکثين و قاسطين و مارقيـن، در کنار مولاي متقيان و مايه دل خوشي علي(ع) و آرامـش خاطر آن حضرت بـود. «اءصبغ بـن نباته» گويد: اميرمـومنان در حال نماز بـود که مردي به طرف آن حضرت آمـد، در حالـي که بر تـن او دو برد سبز رنگ بـود و دو گيسـوي بافته شده مشکي و محاسن سفيد داشت.

هنگامـي که حضرت سلام داد، خـود را بر روي امام انداخته و بر سر مبارک علـي بـوسه زد.

سپـس دست حضرت را گرفته، بيرون رفتند. به سـرعت دنبال آنها رفتيم، از حضرت در باره او پـرسيـديـم، ايشان فرمود: اين برادرم خضر است...

همچنيـن اصبغ نقل مي کند: بار ديگر در حالي که ميثم تمار در کنار همان ستـوني که حضرت نماز مي خواند، ايستاده و نماز مي گزارد، به مثيـم گفت: اي کسي که در کنار ستون نماز مي گزاري! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگـو که مـن از او شروع کردم، اما او را در حال استراحت ديدم.

در خبر ديگري آمده است: روزي علي(ع) و خضر با هـم ديدار کردند. علي(ع) فرمود:

جمله حکمتآميزي بگوي. خضر گفت: چه زيباست تـواضع ثـروتمنـدان بـراي فقـرا، بـراي رضـاي خـدا. علـي(ع) فـرمــود:

و بهتـر از آن تکبر کردن فقـرا بـر ثـروتمنـدان نشانه اعتماد و تـوکل به خـداست، خضر گفت: ايـن سخـن را بايـد با آب طلا نـوشت.