بازگشت

ميلاد حضرت مهدي مبارک باد


آسمان و زمين چشم انتظار ولادت او بود. خورشيد هم به انتظار آمدن او نشسته بود. ارواح پاک همه پيامبران و اولياي الهي، گرداگرد خانه امام حسن عسکري (عليه السلام) منتظرانه در آرزوي دميدن نور جمال او به سر مي بردند. فجر نيمه شعبان بود. صداي آشناي اذان در کوچه پس کوچه هاي غريب شهر سامرا مي پيچيد: «اشهد أن لا اِله الاّ اللّه»، «اشهد أنّ محمداً رسول اللّه».

سيصد و هشت سال پيش که خورشيد وجود پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در آسمان مکّه طلوع کرد، ظلمات شرک همه جا را آکنده بود و صداي هلهله بت پرستان بر گرد الهه هاي تراشيده از چوب و سنگ، فضا را آلوده ساخته بود.

امّا اينک در سال 255 هجري قمري، در آستانه طلوع آخرين خورشيد هدايت و رهبري، بانک توحيدي «لا اِله اِلاّ اللّه» از مرزهاي شبه جزيره عرب تا شام و قسمتهاي وسيعي از قاره آفريقا همه جا طنين انداز شده و شهادت به رسالت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) بر مأذنه هاي سرتاسر سرزمين وسيع اسلامي هر صبح و شام تکرار مي شود با اين همه، جاهليّت ـ اگر چه در چهره اي جديد ـ هنوز پا برجاست و با محصور ماندن اهلبيت (عليهم السلام)، ظلمت شرک همچنان باقي است و بت هاي کاخ نشين در لباس خلافت پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) همچنان دست اندرکار محو توحيدند.

شايد از اين روست که حضرت مهدي (عليه السلام) در آغاز ولادت، زبان به ذکر شهادتين مي گشايد «أشهد أن لا اِله اِلاّ اللّه وحده لاشريک له و أنّ محمداً رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم)» [1] .

يا به روايتي ديگر در همان آغازين لحظه هاي تولّد زانو مي زند و مي گويد: «الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمد و آله، زعمت الظلمة أنّ حجة اللّه داحضة، لو أذن لنا في الکلام لزال الشک» [2] .

سپاس خداي را که پروردگار عالميان است. و سلام و صلوات خدا بر محمد و خاندانش باد. ستمگران گمان بردند، که حجت خدا نابود شدني است! اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مي شد، شک و ترديد مردم در باره ما از بين مي رفت».

پدرش امام حسن عسکري (عليه السلام) که اينک با ديدن چهره زيباي اولين و آخرين فرزند خويش، وعده خدا را عملي مي يافت، سرشار از شادي، سر به سجده گذاشت و گفت:

«الحمد للّه الذي لم يخرجني من الدنيا حتّي اراني الخلف من بعدي.» [3] .

«سپاس خدا را که مرا زنده نگه داشت تا فرزند و جانشين مرا به من بنماياند.» سپس سر برداشت و به حاضران نگريست و فرمود:

«او در صورت و سيرت، شبيه ترين مردم به رسول اللّه است، خدا او را در دوران غيبتش، محفوظ مي دارد و سپس ظاهر مي گرداند تا زمين را آنچنان که از جور و ستم پر شده باشد از عدالت و داد آکنده سازد». [4] .

چشمان حضرت نرجس (عليها السلام) به اشک نشسته بود، آنقدر شاد بود که آرامش بستر را تاب نمي آورد. برخاست و نشست و به صورت نوراني و چشمهاي درشت فرزندش خيره شد. مهدي (عليه السلام) که در آغوش حکيمه خاتون قرار داشت، دستهايش را به طرف مادر دراز کرد و لحظه اي بعد در آغوش گرم او جاي گرفت.

امام حسن عسکري (عليه السلام) فرمود: «او چنانکه جدّمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: همنام و هم کنيه ايشان خواهد بود، پس نامش «محمد» و کنيه اش «ابوالقاسم» است.»

عطر خاطره انگيز «صلوات» در فضاي خانه کوچک امام حسن عسکري پيچيده بود و همگي اهل خانه داشتند به رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) مي انديشيدند. اي کاش او هم بود... که بود.


پاورقي

[1] منتخب الاثر صفحه 332.

[2] منتخب الاثر صفحه 341 ـ کمال الدين صفحه 430.

[3] کفاية الاثر ص 291.

[4] مدرک پيشين.