بازگشت

تحقق آرزوها


بعد از اين سخنان معلوم مي شود که چرا مهمانان خدادر ماه مبارک رمضان بعد از هر نماز واجب اين دعا را زمزمه مي کنند: اللهم ادخل علي اهل القبور السرور.

اللهم اغن کل فقير.

اللهم اشبع کل جائع.

اللهم اکس کل عريان.

اللهم اقض دين کل مدين.

اللهم فرج عن کل مکروب.

اللهم رد کل غريب.

اللهم فک کل اسير.

اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمين.

اللهم اشف کل مريض.

اللهم سد فقرنابغناک.

اللهم غير سوء حالنا بحسن حالک.

اللهم اقض عنا الدين ، واغننا من الفقر، انک علي کل شيءقدير. [1] پروردگارا، سرور را بر ساکنان قبرها وارد کن و همه را غني ساز، و گرسنه گان را سير نما و برهنه گان رابپوشان ، و قرض مقروضان را ادا فرما، و گره از کارهمه بگشاي ، و غريبان را به وطنهايشان برگردان.

و اسيران را آزاد فرما، و نابسامانيها از امورمسلمانان برطرف فرما، و مريضان را شفا بده ، و فقرما را به غناي خود برطرف فرما، و بد حالي ما را به خوشحالي مبدل نما، و ديون ما را ادا فرما، و از فقرنجاتمان بخش که تو بر هر کاري قادري.

آري ، اينان ظهور باهر النور آن امام (ع) را مي خواهند،زيرا اجابت تمام اين دعا تنها در دولت کريمه آن بزرگوارخواهد بود و در آن زمان است که سرور و شادي بر تمام ممکنات جاري مي شود از اهل عرش تا ساکنان فرش و ازپرندگان قله نشين تا ماهيان پهلو گرفته در قعر درياها و از قلب سوزان مظلومان بي پناه تا قبر منتظران چشم به راه.

اکنون جاي اين سئوال باقي است که اين همه تغيير و تبدل چگونه ممکن است آنهم با اين وسعت؟ کجا رفت آن سوزها ودردها؟ و چه شد آن غم ها و غصه ها؟ و کجاست آن ناله ها وآهها؟ و چه شد طعم تلخ بردگي که شهد زنبوران نيز کامها راشيرين نمي ساخت؟ و کجاست غل و زنجيرهاي اسارت واستبداد که لذتهاي دنيا دردها را تسکين نمي داد.

در واقع با کدامين برهان و منطق و يا تحليل و توجيه مي توان اين شور و سرور را معنا کرد و چگونه دلخستگان ظلم و جور وپژمردگان نبود عدالت و انصاف و زجر کشيدگان تعدي وتجاوز، لبخند شادي به لبهاي بي رنگشان مي نشيند و چگونه است که کالبد سردشان گرمي مي گيرد و به پايکوبي برمي خيزند؟ آيا جز اين است که خال سياهش نقطه عطف وجود است ودهانش چشمه حيات؟ و آيا جز اين است که آنچه از صفا ومحبتش مي بينند آنها را حياتي دوباره مي بخشد و تلخي را ازکامشان بيرون مي کشد و چنان محو طلعتش مي شوند که ديگرحاجتي به خورشيد خاور نيست و آنسان نقاب از رخ مي گيردکه خفاشان فريفته انوارش مي شوند و دشمناني چون سفياني طمع در رافتش مي برند.


پاورقي

[1] منهاج العارفين: 214.