بازگشت

ديداري خوش و پاسخ حضرت مهدي


مسعودي و شيخ طوسي و ديگران روايت کرده اند: ابونعيم محمّد بن احمد انصاري گفت: گروهي از مفوّضه و مقصّره [1] شخصي به نام کامل بـن ابـراهيم مدني را به نمايندگي از خود به محضر امـام حسـن عسکري عليه السلام فرستادند، تا درباره امامـت و مسائل اعتقادي، بـا امام حسن عليه السلام مناظره کنند.

کامل بن ابراهيم مي گويد: من پيش خودم گفتم: نزد ابو محمّد (امام حسن ـ ع) مي روم و از او مي پرسم: «من معتقدم که وارد بهشت نمي شود، مگر کسي معرفت او مثل معرفت من باشد، و معتقد به اعتقاد من باشد.» به طرف خانه امام حسن عليه السلام حرکت کردم، وقتي که وارد خانه آن حضرت شدم، ديدم آن حضرت لباس سفيد و نرم پوشيده است، با خودم گفتم: «وليّ و حجّت خدا لباس هاي نرم مي پوشد، ولي به ما امر مي کند که بامردم (فقير) هماهنگي و برادري داشته باشيد، و ما را از پوشيدن آن گونه لباس هايي که پوشيده نهي مي فرمايد؟!»

ناگاه آن حضرت لبخندي زد و در حالي که آستينش را بالا مي زد، فرمود: اي کامل، نگاه کن، ديدم لباس زبر سياهي در زير لباس روئين پوشيده است، فرمود: «اين لباس سفيد روئين براي شماست، و اين لباس زبر خشن براي خداست.» شرمنده شدم و در کنار دري که پرده اي بر آن آويزان بود نشستم، ناگاه بادي وزيد و آن پرده را بالا زد، ناگاه نوجواني را ديدم که چهره اش مانند ماه درخشنده بود، حدود چهار سال يا مانند آن را داشت. آن نوجوان به من فرمود: «اي کامل بن ابراهيم،»

از اين خطاب، لرزه بر اندامم افتاد و هراسناک شدم، ناخودآگاه گويي الهام به من شد، جواب دادم لَبَّيک يا سَيّدي؛ بلي قربان اي سيّد و آقاي من.» فرمود: آمده اي از وليّ خدا و حجّت و باب اِلاهي بپرسي؛ آيا وارد بهشت مي شود جز آن کسي که معرفتي مثل معرفت تو دارد، و يا اعتقاد به عقيده تو دارد؟

گفتم: آري، به خدا سوگند براي همين سؤال آمده ام.

آن نوجوان فرمود: اگر به اين صورت باشد، داخل شدگان به بهشت اندک خواهند بود، به خدا سوگند حتماً وارد بهشت مي شوند قومي که به آنها حقيّه مي گويند.

کامل مي گويد: عرض کردم: حقيّه چه کساني هستند؟

فرمود: حقيّه کساني هستند که از نشانه هاي محبت آنها به حضرت علي، صلوات خدا بر او، اين که به حق او سوگند ياد مي کنند، ولي حق و کمالش را، آن گونه که هست، نمي شناسند.

سپس، آن نوجوان ساعتي سکوت کرد، آن گاه فرمود: «آمده اي از عقيده مفّوِضه (که معتقدند خداوند همه چيز را به امامان تفويض نموده) سؤال کني، آنها دروغ مي گويند، و عقيده آنها باطل است، بلکه دل هاي ما ظرف هاي مشيّت و خواست اِلاهي است، هر گونه که خدا بخواهد، ما نيز همان را مي خواهيم، اين است سخن خدا در قرآن: «وما تَشائُونَ اِلا اَنْ يَشاءَ الله» [2] و شما هيچ چيز را نمي خواهيد مگر اين که خدا بخواهد. سپس، پرده آويخته شد، من ديگر قدرت رد کردن پرده را نداشتم، امام حسن عليه السلام در حالي که خنده بر لب داشت به من نگاه کرد و فرمود: «اي کامل بن ابراهيم، اينک براي چه نشسته اي؟ با اين که حجّت بعد از من، به سؤال تو جواب داد.»

کامل مي گويد: آن گاه برخاستم و از خانه امام حسن عليه السلام خارج شدم، و پس از اين ملاقات، ديگر آن حضرت را نديدم.

ابونعيم مي گويد: با کامل بن ابراهيم ديدار نمودم و از ماجرا سؤال کردم، او داستان فوق را براي من بازگو نمود. [3] .

و قصه هاي بسيار ديگري، در اين مورد و افزون بر اينها که من خودم اشخاص بسياري را ديده ام که با امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ملاقات کرده اند، و قصه هاي بي شمار از افراد مختف و بسيار، در اين باره شنيده ام.


پاورقي

[1] دو فرقه از شيعيان منحرف، که عقائد انحرافي داشتند، و شيعه دوازده امامي نبودند.

[2] سوره انسان، آيه 30، و تکوير، آيه 29.

[3] غيبة الطّوسي، ص 246؛ منتخب الانوار المضيئه، ص 139.